.

سایت خبری اصفهان تئاتر/ یادداشت میهمان/ بهاره مهدوي: دیدن آثار شرکت کننده در جشنواره و همچنین آثاری که اخیرا در عرصه هنر تولید می‌شود، مرا به یاد داستان «میز میز است» اثر پیتربیکسل نویسنده سوییسی انداخت.

این داستان زندگی پیرمردی را روایت می‌کند که زندگی یکنواخت و تکراری‌اش او را آزرده و ملول کرده بود. هنگامی که یک روز به دلیل نامشخصی فکر کرد که آن روز با بقیه روزهای زندگی‌اش متفاوت است، تصمیم گرفت تغییراتی را در روند روز مرگی‌اش ایجاد کند.

هر چه فکر کرد به جایی نرسید تا این که به ذهنش خطور کرد که اسم اشیا و لوازمی را که در منزلش دارد و هر روز به نوعی با آن‌ها سر و کار پیدا می‌کند، عوض کند. مثلا تختخواب را عکس نامید، میز را فرش، صندلی را ساعت و... مرد این سرگرمی را خنده‌دار یافت و تمام روز آن را تمرین کرد و اسم‌های جدید را به خاطر سپرد. حالا دیگر نام همه چیز عوض شده بود. او اکنون مرد نامیده نمی‌شد بلکه اسمش پا بود و پا صبح و صبح، مرد. بعد از مدتی متوجه شد که زبان گذشته خود را فراموش کرده و مردم حرف او را نمی‌فهمند.

این داستان گرچه لحظات شاد وخنده آوری دارد اما با اندوه بسیاری به پایان می‌رسد. چرا که پیرمرد تا آخر عمر سکوت کرد و دیگر حرفی نزد. دیگر به کسی سلام نکرد زیرا کسی معنی جملات او را نمی‌فهمید. او درنیافته بود که هر تغییری نمی‌تواند درست باشد و چه بسا آن تغییرات نسنجیده و نادرست زبان ارتباطی انسان‌ها را با یکدیگر قطع می‌کند و به جایی می‌رساند که دیگر برای بیان یک حرف ساده هم باید مترجم آورد و به ابزار و وسایلی متوسل شد که منظور را به مخاطب تفهیم کند.

 تئاترهایی که اکنون با این دید یعنی با انگیزه تغییر و نوآوری تولید می‌شوند دارای همین ویژگی هستند. برای بیان یک پیام و یک موضوع ساده آن قدر از جنبه‌های حرکتی و میزانسن‌ها و بازی‌های غلو شده استفاده می‌کنند که ذهن تماشاگر فقط به تماشای حرکات آکروباتیک آن‌ها می‌نشیند و مدت‌ها پس از شروع نمایش حتی متوجه داستان و موقعیت نمایش نمی‌شود و فقط لحظاتی که شاید برایش خنده‌آور است او را با خود همراه می‌کند.

اینجاست که در می یابیم مانند پیرمرد داستان از زبانی فاقد اصول و ضوابط استفاده شده است که در بیان ارتباط و احساس بسیار ضعیف است. هیچ گاه نباید فراموش کنیم که تئاتر یک هنر ارزنده است و با دیالوگ‌ها و حرکات سخیف نباید به بدنه فرهنگی آن خدشه‌ای وارد آوریم.

 

 یک انسان معمولی وقتی می‌خواهد از گلی صحبت کند می‌گوید این گل بسیار زیبا و خوشبو است و هنرمندی مثل حافظ می‌فرماید: گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد. در واقع شاعر بزرگ ما همان مفهوم ساده را با بیانی ادبی آمیخته با آرایه‌های ادبی ارائه می‌دهد که بسیار پرمفهوم و زیباست و حتی می‌توان معنی ژرف‌تری را از قبیل گذرا بودن عمر و فانی بودن این دنیا را از آن استنباط نمود.

 شاید عوام معنی ظاهری بیت را در یابند و اهل فن و ادب به معنای باطنی آن نظر داشته باشند اما به هر حال برای هر دو گروه قابل فهم است. اما اگر بگوییم گل بود در زیبا و بی‌همتا خوشبو دیگر نه جمله ادبی را تولید کرده‌ایم و نه هیچ قشری از اقشار جامعه چه عوام و چه خواص مفهوم آن را در نمی‌یابد. چون اساسا ساختار آن غلط است.

تئاترهای اکنون تولید شده به روش سوم ساخته می‌شوند و متأسفانه نامش را تئاتر مدرن و بعضا پست مدرن می‌نامند. تکنیک و خلاقیت باید در خدمت اثر قرار بگیرد به منظور زیباتر شدن و ارتباط بهتر برقرار کردن با مخاطب و آن قدر باید از تکنیک‌ها و فنون جدید به هنرمندی و توانایی استفاده کرد که بیننده متوجه آن تغییرها و تکنیک‌ها نشود و فقط حس خوبی از دیدن آن اثر دریافت کند.

 

آثار تازه مد شده که روشنفکرنماها با تصور غلطشان از آن حمایت می‌کنند و منطقشان این است که دیگر دوره آن تئاترها گذشته و باید آن را به شیوه‌ای نو ارائه کرد. دستاورد و ماحصلی جز حرکات عجیب و غریب روی صحنه درآوردن و با دیالو‌گ‌های بی‌سروته و پیاپی که ذهن را مغشوش و مشوش می‌کند، نداشته است.

 

دوستان هنرمند یادمان نرود تئاتر یک هنر است و هنر باید از زبان ارتباطی بسیار تأثیرگذار و ژرفی برخوردار باشد و برای ایجاد هر نوع تغییر و دگرگونی باید مدت‌‎ها فکر کرد و مطالعات بسیاری انجام داد. می‌توانیم فقط تئاترهایی تولید کنیم که بسیار مفهومی و عمیق باشند و یا می‌توانیم کارهایی ساده‌تر و عامه‌پسندتر تولید کنیم اما هرگز نمی‌توانیم بینندگانمان را دعوت کنیم که شاهد حرکات سیرک‌گونه و بیانی غیرهنری و زمخت و خشن ما باشند. چرا که در این صورت نام اثر تولید شده یک اثرهنری نخواهدبود.

 

اجازه بدهید برای روشن‌تر شدن موضوع به مثالی دیگر بپردازم. اگر نوازنده‌ای بخواهد قطعه  موسیقی را بنوازد و مدعی آن باشد که دیگر دوره ردیف‌نوازی کهن گذشته و باید با سبک و سیاق جدید ساز زد و برای رسیدن به این منظور فقط از تکنیک صرف استفاده کند و با اجرای پاساژهای پیاپی فقط مهارت پنجه‌های خود را نشان دهد بدون این که حسی را به مخاطب خود منتقل کند، نه تنها کاری انجام نداده بلکه کارش شبیه بند بازی است که در یک ارتفاع بلند بر روی یک بند راه می‌رود.

اگر چه تعجب همگان را برمی‌انگیزد اما اثر کار او در همان شگفت‌زدگی باقی می‌ماند و نوازنده هم مانند آن بندباز فقط مخاطبش را به شگفتی وامی‌دارد. اما دریغ از یک تبادل حسی و عاطفی و اثری که بر روح و قلب انسان بنشیند و باعث جلای ذهن و اندیشه‌اش شود. صداهای ناهنجار و حرکات اضافی، ذهن مخاطبی که اهل هنر است و با دیدن یک تئاتر قصد دارد لحظاتی خوش را برای خود ایجاد کند را به هم می‌ریزد و آرامش را از او سلب می‌کند.

 

 امیدوارم اعضای شورای بازبینی با دقت و مطالعه بیشتر این گونه کارگردانانی که به خطا افتاده‌اند و شیوه ناصحیحی را برای برقراری ارتباط با تماشاچیان انتخاب کرده‌اند را راهنمایی کنند و هنر تئاتر را از زوال و انحطاطی که به آن دچار شده نجات بخشند.

 

معضل دیگری که در جشواره  بیست و پنجم شاهد آن بودیم، آثار کاملاً تقلید شده و کپی شده‌ای بود که به راحتی از صافی بازبینی گذشته و به جشنواره راه پیدا کرده بودند و متأسفانه حائز جوایز بسیاری هم شدند و در پایان به عنوان نماینده تئاتر اصفهان به منطقه معرفی شد.

به واقع نمی دانیم وجدان کاری و هنری این گونه کارگردانان تا چه اندازه خواب است که به راحتی دست به سرقت هنری می زنند و آثار تولید شده را بدون هیچ تغییری حتی در لباس‌ها و طراحی صحنه اجرا می‌کنند و با اعتماد به نفس کامل آن را کار تولید شده خود معرفی می کنند و عوامل گروه و بازیگران از انتخاب نمایششان دچار شور و شعف بسیاری می شوند.

اما باید به این دوستان اهل هنر عرض کرد که با یک اثر تقلیدی و دزدیده شده نمی‌توان افتخاری کسب کرد و خوشبختانه بسیاری از هنرمندان پی به این مسأله برده اند.

 

در جلسات نقد و بررسی که امسال با زحمات آقای محسن رهنما به خوبی اداره شد و مباحث ارزشمندی در آن مطرح می‌شد، متأسفانه به بی اطلاعی بسیاری از کارگردانان به خوبی پی بردیم. کارگردانی که با فکر و اندیشه خود کاری را تولید نکرده مسلم است که در مورد طراحی صحنه خود حرفی را می‌زند که کارش را زیر سؤال می برد.

 

به هرحال جشنواره بیست و پنجم به پایان رسید اما فرجامی ناگوار و غم انگیز داشت و به مشتی آثار تقلیدی و آثاری که بویی از جنبه‌های هنری نبرده‌اند و با نقاشی‌ها و رنگ آمیزی‌ها و جنبه‌های بصری تهی تماشاچی بی گناه و غافل از همه چیز را مانند جادوگرانی به خود جلب می‌کنند، جایزه اعطا شد و همه برای کسانی که به وضوح تیشه به دست گرفته‌اند و در مقابل چشمانمان قصد برکندن ریشه تئاتر را دارند دست زدند و هورا کشیدند.

 

از طرف دیگر، آثاری که با زبانی ساده و گویا قصد انتقال مفاهیم والای زندگی را به مخاطبانشان داشتند و هنرمندانه و بدون هیچ تقلیدی به مخاطب خود احترام گذاشتند و قصد فریب او را با جلوه های ظاهری نداشتند، ناجوانمردانه به کناری گذاشته شدند و چه ناعادلانه نادیده انگاشته شدند.

 

در پایان باید از حضور داورانی که به ناحق و نابجا بی‌هنری را هنر دیدند و بی‌ارزش را ارزش دانستند اظهار تأسف کنم و بگویم ای کاش این هنرمندان را فقط در همان جعبه جادویی تلویزیون می‌دیدیم و هیچ وقت با ماهیت و افکار حقیقی شان آشنا نمی شدیم. طبق سبک و سیاق اکثر جشنواره ها هنرمندان واقعی مأیوس و دلمرده شدند و هنرمندنماها جان گرفتند و پرو بال یافتند. به امید روزی که حق آشکار گردد و ملاک ارزشیابی‌ها تغییر کند و حق به راستی حق باشد و زیبایی به واقع زیبا.

 

»»»» پی‌نوشت سایت تئاتر: این رسانه، تریبون همه فعالان تئاتر است و بدون هر گونه جهت‌گیری، آمادگی خود را برای انتشار یادداشت‌های فعالان این عرصه، با هر دیدگاه و نظری، اعلام می‌دارد. سایت تئاتر مسئولیتی در قبال مطالب و دیدگاه‌های نویسندگان یادداشت‌های رسیده به بخش «یادداشت مهمان» ندارد و این مطالب صرفاً دیدگاه نویسنده یادداشت است. سایت تئاتر مطالب رسیده را ویرایش و در صورتی که حاوی توهین یا افترا نباشند، منتشر خواهد کرد.