طرح The Fall Guy قوی ترین نقطه فیلم نیست، چرا که داستان فاقد «پیچش» عمده یا حداقل مدلی از داستان‌گویی تکان دهنده است. با این حال، خود فیلم در درجه اول به دلیل شیمی باورنکردنی بین شخصیت‌های اصلی، به خوبی ریتم خود را حفظ می‌کند.
چارسو پرس: فیلم «سپر بلا» یک ترکیب ویژه از اکشن، رام کام و آثار پلیسی است و همه این مسیرها به خوبی با هم هماهنگ می‌شوند. در نتیجه، بیننده دو ساعت اوقات فراغت سرگرم‌کننده‌ای را دریافت می‌کند که به لطف ماه‌ها کار عظیم فیلمسازان و به‌ویژه بدلکاران به دست می‌آید.

خلاصه داستان: «سپر بلا» داستان کلت سیورز، یک بدلکار حرفه‌ای و بدلکار شخصی یک ستاره بزرگ هالیوود را روایت می‌کند که پس از آسیب دیدگی شدید کمر مجبور به بازنشستگی می‌شود. در عرض ۱۸ ماه، او هم حرفه خود را رها می‌کند و هم عشق خود یک زن فیلمبردار است را از دست می‌دهد. با این حال، در کمال تعجب، پس از مدتی، یک تهیه کننده با کلت تماس می‌گیرد و از او برای بدلکاری اولین فیلم عشق سابقش کمک می‌خواهد. کلت به زودی با این ماجراجویی موافقت می‌کند و برای کمک به پروژه به استرالیا می‌رود. اما به محض ورود، کلت متوجه می‌شود همه چیز آنطور که او فکر می‌کرد نیست. این یعنی بازیگر اصلی ناپدید شده است، که کل تولید را تهدید می‌کند، بنابراین یافتن او مهم و اولویت است، در غیر این صورت فیلمبرداری فیلم با شکست مواجه می‌شود.
در عصر CGI و گرافیک کامپیوتری، فیلم The Fall Guy یک نفس تازه برای چشم و روح مخاطب است. اما چرا؟ چون بیشتر بدل‌کاری‌های این فیلم واقعی هستند؛ آن هم بدون دستکاری دیجیتال. در نتیجه به نظر می‌رسد این فیلم ما را به دهه هشتاد هالیوود باز می‌گرداند، آن هم با رنگی مدرن و در چنین عصر دیجیتالی، چنین سینمایی نیاز است. علاوه بر این، فیلم سپر بلا (این عنوان نوعی جناس برای بدلکاران هالیوود است) نشان دهنده معجونی است که طنز، عاشقانه، رمز و راز و اکشن را در یک روایت به نسبت خوب ترکیب می‌کند. فضای فیلم سبُک و مفرح و پر از نوعی تعلیق و دسیسه است.
اما بدیهی است که طرح The Fall Guy قوی ترین نقطه فیلم نیست، چرا که داستان فاقد «پیچش» عمده یا حداقل مدلی از داستان‌گویی تکان دهنده است. با این حال، خود فیلم در درجه اول به دلیل شیمی باورنکردنی بین شخصیت‌های اصلی، به خوبی ریتم خود را حفظ می‌کند. به عنوان مثال، در صحنه‌ای که شخصیت کلت، در روز اول فیلمبرداری، بلافاصله در شعله‌های آتش فرو می‌رود، به زیبایی و اصالت اجرا می‌شود. طنز آن نیز بسیار خوب است، خسته‌کننده نیست، زیاده روی نمی‌کند و پر از ارجاع به فیلم‌های کلاسیک مختلف مانند: «آخرین موهیکان»، «جیسون بورن» و خیلی از آثار دیگر است.
در عین حال، «نیش‌ و کنایه‌ها» و شوخی‌های کوچک درباره صنعت فیلم، حس تفسیری و نقد آگاهانه‌ و دلپذیری به فیلم می‌بخشد. در واقع دیوید لیچ در این فیلم در کنار یک روند قصه‌گویی متمرکز بر دو شخصیت اصلی خود متعهد به انجام بدلکاری‌های معتبر، پر از آدرنالین و مخاطره آمیز است. این چیزی است که تماشای فیلم را لذت بخش می‌کند. در نتیجه این فیلم نیز مانند دیگر آثار دیوید لیچ مرز بین اکشن و کمدی را طی می‌کند. البته میزان کمدی در این فیلم سنگینی بیشتری را روی دوش خودش حس می‌کند.
ممکن است The Fall Guy در داستان سرایی‌اش کمی مشکل داشته باشد، اما با بدلکاری‌هایش و بازی فوق‌العاده رایان گاسلینگ بیش از حد آن را جبران می‌کند. این با شرایطی که یک فیلم پرفروش تابستانی خوب باید باشد مطابقت دارد: یعنی هم سرگرم کننده است و هم لذت بخش و پر از لحظات تماشایی. باید توجه داشت که حوزه امروزی سینمای سرگرمی هالیوود به سادگی مملو از انواع آزمایش‌ها و گرایش‌های ژانری است. چه فیلم‌های اکشن شیک با ستارگان درجه یک، چه فیلم‌های بی‌رحمانه و در مقیاس بزرگ با هزینه‌های صد میلیون دلاری و چه متا بیانیه‌هایی از نویسندگان مدرن در مورد کمدی‌های جنایی که یادآور فضای فیلم‌های قدیمی از دوران نوارهای VHC است.
اکنون این فیلم دیوید لیچ می‌خواهد در این روند سینمای سرگرمی با محوریت ترکیب چند ژانر حس احترام به قهرمانان نامرئی در صحنه فیلم را در بینندگان بیدار کند. در واقع، کل فیلم سپر بلا به طور کامل با عشق جاودانه و ادای احترام به کار بدلکاران آغشته است. لیچ مدت کوتاهی است که در صنعت فیلم‌های سرگرمی به عنوان کارگردان حضور داشته است، اما پس از بسیاری از فیلم‌های پرفروش و پرهزینه، این کارگردان به نظر درباره ماشین غول پیکر هالیوود به یک اجماع رسیده است.
در یک نگاه کلی «سپر بلا» با پیامی گسترده و فیلمنامه‌ای فرامدرنیستی نسبت به سینمای مدرن حرف می‌زند. این رویکرد با ارجاع به فیلم‌هایی که به‌ویژه برای خود لیچ اهمیت داشتند پیش می‌رود. در واقع این روند اشاره با فیلم «یادگاری» کریستوفر نولان یا فرانچایز جیسون بورن شروع می‌شود و با اشاره‌ای خنده‌دار نسبت به «تلما و لوئیز» «ریدلی اسکات» به پایان می‌رسد.
به معنای واقعی کلمه این ارجاعات درون داستان بخشی جدایی ناپذیر از خود قصه هستند و درگیری اصلی فیلم (جستجوی بازیگر گمشده ایفاگر نقش اصلی در فیلم معشوقه قهرمان) شامل صحنه‌های فرا کنایه آمیزی است که لیچ با آن تقریباً نسبت به همه اعضای گروه تولید یک اثر سینمایی کنایه می‌زند. در نتیجه، این کمدی فرامدرنیستی به طور سیستماتیک به یک فیلم اکشن معمولی سبک کارگردان این فیلم تبدیل می‌شود.
با توجه به همه این نکات، لیچ همیشه استاد نفیس هنر سرگرمی بوده و عملاً این را در اکثر آثار خود به نمایش گذاشته است. به عبارت دیگر، او بخش‌های عالی فنی و سمعی و بصری خاص خود را برای پروژه‌های مورد نظرش خلق کرده است. حتی در این مورد، «سپر بلا» نیز از این قاعده مستثنی نبود؛ چرا که هم رنگ‌های نئون و بازی با نور در کل زمان پخش فیلم جلوی چشم مخاطب خودنمایی می‌کند، و حتی صحنه‌سازی و میزانسن‌ها نیز به شدت مناسب است و در مواقع دیگر حتی تدوین و دوربین نیز به کمک این محتوای سرگرمی‌ساز می‌آیند.
دوربینی که نماهای نادری برای یک فیلم جریان اصلی به مخاطب می‌دهد که فقط در فیلم های قدیمی دوران طلایی هالیوود وجود داشت. و این خود تأیید دیگری بر همدردی صمیمانه لیچ برای همراهی و نزدیکی با آن دوران سینماست. البته، متأسفانه نمی‌توان در مورد اکشنی که تولید آن به وضوح از پروژه‌های قبلی کارگردان یک گام عقب نشینی کرده است، همین ستایش‌ها را گفت.
منظور من این است که طرفداران فیلم‌های اکشن باید برای این واقعیت آماده باشند که «The Fall Guy» یک فیلم اکشن معمولی به معنای کامل کلمه است. صحنه‌های پویای مبارزه تن به تن، تیراندازی یا تعقیب و گریز در فیلم را می‌توان روی انگشتان یک دست شمارش کرد، که برای من عاشق سینمای اکشن یک نکته ضعیف برآمده از دل این فیلم است. در این میان آخرین آکوردی که به «سپر بلا» کمک می‌کند تا به عنوان یک سرگرمی خوب خودی نشان دهد، خط داستانی رمانتیک قهرمانان داستان است.
منظور من رایان گاسلینگ و امیلی بلانت هستند که زمان مناسبی برای نمایش توانایی خود در این فیلم پیدا می‌کنند. گاسلینگ همیشه می‌داند که چگونه با یک بازیگر دیگر شیمی درستی بسازد؛ چه اما استون پرانرژی، چه آنا د آرماس صمیمی، چه مارگو رابی مالیخولیایی یا امیلی بلانت مستقل. در قوس کاراکتر قهرمان «سپر بلا»، یک درام و یک درگیری کوچک وجود دارد که به لطف شیمی دو بازیگر اصلی خوب از آب درآمده است.
در پایان باید گفت: «The Fall Guy»، اگرچه از نظر فرمی و مضمون اثری کلیشه‌ای و ژنده‌پوش است، اما به تعهدی که برای آن خلق شده عمل می‌کند؛ منظور احترام به اعضای گروه بدلکاری است. و با قضاوت بر اساس حمایت جهانی از فیلم و کمپین عالی روابط عمومی آن، که بر اساس اجرای بدلکاری‌های مختلف توسط همان «قهرمانان نامرئی» ساخته شده است، فیلم صد درصد از هدف خود فراتر می‌رود.

شاید «سپر بلا» از نظر سرعت روایت شکست می‌خورد، هرگز درباره مفهوم نهایی داستانش تصمیم جدی نمی‌گیرد و ناشیانه سعی می‌کند ژانرهای مختلف را تقلید کند، اما در نهایت پس از تماشا، تأثیری کاملاً مثبت از خود بر جای می‌گذارد. و دیوید لیچ بار دیگر می‌تواند به عموم محافظه‌کاران ثابت کند که فرا مدرنیته به زودی کل سینمای سرگرمی را در اختیار خواهد گرفت. همانطور که به یاد دارید، چنین تغییرات اجتناب ناپذیری همیشه به نفع هالیوود بوده است.

نکات مثبت: یکی از غیرعادی ترین نقش‌های رایان گاسلینگ، مدل متا مدرنیستی درون لحن فیلم، کانسپت فیلمی جالب در درون یک فیلم، بخش سمعی و بصری عالی، دریایی از طنز خوب و اشارات تند به سایر نمایندگان سینمای سرگرمی، شیمی بین گاسلینگ و امیلی بلانت، ادای احترام به بدلکاران.
نکات منفی: سرعت روایت بعد از نیمه دوم فیلم شکسته می‌شود، پرده سوم ناخوشایند (منظور وارد کردن قوانین کلیشه‌ای که فیلم در ابتدا در دل طنز خودش با آنها شوخی کرده بود). اکشن کم و حتی در بخشی اکشن‌های ضعیف!