این دهه با آثار خوش‌ساخت و جاودانه‌ای همچون «طناب» (۱۹۴۸)، «شاهین مالت» (۱۹۴۱) و «غرامت مضاعف» (۱۹۴۴) پیونده خورده است اما فیلم‌های جنایی درجه‌یک دهه ۴۰ میلادی به همین آثار خلاصه نمی‌شوند.
چارسو پرس: دهه ۴۰ میلادی، بی‌گمان عصر طلایی فیلم نوآر و به طور کلی ژانر جنایی در حوزه‌ی ادبیات و سینما بود. نویسندگانی همچون ریموند چندلر و دشیل همت با رمان‌های خود، استانداردهای جدیدی را به این ژانر آوردند و در مدیوم سینما، آلفرد هیچکاک بریتانیایی هم به سینمای آمریکا قدم گذاشت و از جهاتی ژانر جنایی را متحول کرد.

۱- کلاغ (Le Corbeau)


  • سال اکران: ۱۹۴۳
  • کارگردان: آنری-ژرژ کلوزو
  • بازیگران: پیر فرنه، ژینت لکلرک، پیر لارکه، پالمیر لواسور، میشلین فرانسه
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
بسیاری از فیلم‌های کلاسیک ماندگار به خاطر استفاده از تکنیک‌های سینمایی جدید، خلاقیت‌های بصری یا چیزهایی که سینمادوستان پیش از آن ندیده بودند، در کانون توجه قرار گرفتند. اما فیلم‌هایی هم داریم که اگرچه از نظر فرمی ساختارشکن نیستند اما اهمیت تاریخی دارند، زیرا بازتابی واقع‌گرایانه از زمانه‌ی خویش هستند؛ دومین ساخته‌ی آنری-ژرژ کلوزو، چنین اثری است و البته باید بدانید که نگاه مثبتی هم به مقطع زمانی مورد نظرش ندارد.

فیلم «کلاغ» نقدی تند بر فرانسه‌ی تحت اشغال نازی‌ها (در دوران اوج آن) است، یکی از فیلم‌های جنایی دهه ۴۰ میلادی که باید به خاطر جسارت‌هایش تحسین شود. ساخته‌ شدن این فیلم زمانی حیرت‌انگیزتر جلوه می‌کند که بدانید محصول کانتیننتال فیلمز (Continental Films) است، یک استودیویی فیلمسازی آلمانی که در فرانسه فعالیت می‌کرد و وظیفه‌اش تولید آثار پروپاگاندایی بود! بنابراین، «کلاغ» به مثابه یک معجزه است، فیلمی که هم اشغالگران و هم اشغال‌شدگان را محکوم می‌کند، ضمن اینکه فیلم مستقیما نسبت به گروه خاصی از مردم انتقاد دارد، کسانی که به دلایل مختلف، همسایگان یا آشنایان خود را لو می‌دادند و بی‌اعتمادی در جامعه را افزایش دادند.

۲- چراغ گاز (Gaslight)


  • سال اکران: ۱۹۴۴
  • کارگردان: جرج کیوکر
  • بازیگران: شارل بوآیه، اینگرید برگمن، جوزف کاتن، ماد فیلی، باربارا اورست، می ویتی، باربارا اورست، ماد فیلی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
این فیلم اگرچه در ایران با نام «چراغ گاز» شناخته می‌شود اما ترجمه‌ی درست آن را باید «بازی روانی» یا «باج‌گیری عاطفی» بدانیم؛ به زبان ساده، این پدیده که اغلب در روابط عاشقانه رخ می‌دهد، بدان معناست که یکی از طرفین، دیگری را با رفتارها و حرف‌هایش فریب می‌دهد و او را دچار شک‌ و تردید می‌کند و با ترفندهای مختلف، فرد مقابل را مجبور می‌کند که یک رابطه‌ی سمی را ادامه دهد. «چراغ گاز» این پدیده را در یک دوره‌ی تاریخی و فضای خاص به نمایش می‌گذارد: دوران ویکتوریای لندن. گرگوری (شارل بوآیه) یک آدمکش است که وقتی همسرش پائولا (اینگرید برگمن) از حقیقت آگاه می‌شود، حالا می‌خواهد با روش‌های مختلف دخترک را قانع کند که از بیماری‌های روانی رنج می‌برد.

برگمن در نقش پائولا، با ظرافتی مثال‌زدنی زنی را به تصویر می‌کشد که در چنگال تردید اسیر شده است. او همزمان به مردی که دوستش دارد دل بسته است و از او می‌ترسد. این کشمکش درونی پائولا، در هر نگاه و هر حرکت برگمن نمایان است و ما سقوط این زن از آدمی خوش‌بین به موجودی عصبی و آشفته را مشاهده می‌کنیم. برگمن برای «چراغ گاز» هم جایزه اسکار و هم جایزه گلدن گلوب را به خانه برد و حضور او به تنهایی کافی است تا «چراغ گاز» را به عنوان یکی از فیلم‌های جنایی تماشایی دهه ۴۰ میلادی به شما پیشنهاد کنیم.

۳- قتل، عزیز من (Murder, My Sweet)


  • سال اکران: ۱۹۴۴
  • کارگردان: ادوارد دمیتریک
  • بازیگران: دیک پاول، کلر تروور، آن شرلی، اوتوی کروگر، مایک مازورکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
اقتباس سینمایی «قتل، عزیز من» -یا «بکش، محبوب من»- از رمان جنایی پرطرفدار ریموند چندلر، فیلم منحصربه‌فردی است؛ از این جهت که سرانجام توانست در حد و اندازه‌ی کتاب اصلی چندلر ظاهر شود. تا آن زمان، دو اقتباس آزاد از رمان‌های چندلر تولید شده بود که هیچکدام کیفیت بالایی نداشتند و چندان هم به قصه‌ی اصلی متکی نبودند. اما «قتل، عزیز من» با رویکرد وفادارانه‌اش به رمان اصلی و خلق لحظات تعلیق‌آمیز، مخاطبان را شگفت‌زده کرد. دیک پاول، آن روزها بازیگر سرشناسی بود اما با پذیرفتن نقش فیلیپ مارلو، قمار بزرگی کرد. او که پیش از این بیشتر با نقش‌های کمدی و عاشقانه شناخته می‌شد، حالا باید نقش یک کارآگاه خصوصی باهوش و تنها را بازی می‌کرد که به آنچه سینمادوستان پیش از این از دیک پاول دیده بودند شباهتی نداشت.

محصول نهایی اما درخشان بود و پاول هم به خوبی توانست در دل مخاطبان جا باز کند. «قتل عزیز من»، با روایتی جذاب که مبتنی بر فلش‌بک است، مخاطبان را به دنیای تاریک و پیچیده لس‌ آنجلس دهه ۱۹۴۰ می‌برد، جایی که مارلو درگیر ماجراجویی‌های غیرمنتظره‌ای می‌شود. فیلم، با جو سنگین و تاریک خود، به یکی از بهترین اقتباس‌های سینمایی از آثار چندلر تبدیل شد و یکی از فیلم‌های کلاسیک نوآر خوب دهه ۴۰ میلادی است. «قتل، عزیز من» نه تنها محبوبیت شخصیت فیلیپ مارلو را افزایش داد بلکه مسیر را برای آثار کارآگاهی مشابه هموار کرد.

۴- و سپس هیچکس نبود (And Then There Were None)


  • سال اکران: ۱۹۴۵
  • کارگردان: رنه کلر
  • بازیگران: بری فیتزجرالد، والتر هیوستون، لوئیس هیوارد، جون دوپرز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
«و سپس هیچکس نبود» نخستین اقتباس‌ سینمایی این رمان پرطرفدار آگاتا کریستی است. رنه کلر تلاش کرده تا حد ممکن به به داستان اصلی وفادار باقی بماند، اما تغییراتی در برخی جزئیات، از جمله نام شخصیت‌ها و پایان‌بندی ایجاد کرده است. این تغییرات، به ویژه پایان متفاوت نسبت به رمان، با هدف کمرنگ کردن ابعاد تاریک داستان و تطبیق آن با سلیقه مخاطب عام انجام شد، رویکردی که آن روزها در هالیوود رایج بود و گریبان بسیاری از اقتباس‌ها را می‌گرفت.

رنه کلر اگرچه فیلمساز باسابقه‌ای است، اما به اندازه برخی از همتایان خود مانند آلفرد هیچکاک یا آنری-ژرژ کلوزو، در ایجاد تعلیق و هیجان در فیلم‌هایش موفق نبوده است. با این حال، «و سپس هیچکس نبود» به لطف داستان هوشمندانه و شخصیت‌های جذابی که کریستی خلق کرده، می‌تواند رضایت طرفداران آثار معمایی را جلب کند و از فیلم‌های جنایی خوب دهه ۴۰ میلادی است. البته ناگفته نماند که رمان اصلی کریستی به قدری درخشان است که هنوز هیچ فیلمی نتوانسته به طور کامل به عمق و پیچیدگی آن نزدیک شود اما نسخه‌ی ۱۹۴۵ را باید قابل دفاع‌ترین اقتباس دانست.

۵- آدم‌کش‌ها (The Killers)


  • سال اکران: ۱۹۴۶
  • کارگردان: رابرت سیودماک
  • بازیگران: برت لنکستر، اوا گاردنر، ادموند اوبراین، سام لوین، آلبرت دکر، جان شیهان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
رابرت سیودماک فیلمساز قابل‌اعتنایی بود که اغلب زیر سایه‌ی فیلمسازان بزرگ زمانه‌اش قرار می‌گرفت، به‌ویژه آلفرد هیچکاک، و معمولا هم با او مقایسه می‌شد. برای اینکه استعدادهای فیلمسازی رابرت سیودماک را درک کنید، باید به سراغ «آدمکش‌ها» بروید، فیلمی که بر پایه‌ی قصه‌ی کوتاهی به همین نام نوشته‌ی ارنست همینگوی بنا شده است اما در حقیقت مسیر خودش را می‌رود و آن داستان را به چیزی گسترده‌تر تبدیل می‌کند. داستان اصلی همینگوی با دو قاتل حرفه‌ای (در فیلم با بازی چارلز مک‌گرا و ویلیام کنراد) آغاز می‌شد که برای کشتن یک بوکسور به نام اندرسون (در فیلم با بازیی برت لنکستر) به یک رستوران می‌روند. اندرسون با تشکر از یک خبرچین، از سرنوشتی که انتظارش را می‌کشد باخبر می‌شود اما به جای فرار، تصمیم می‌گیرد که نقشه‌ی کشتارش مطابق برنامه پیش برود. فیلم با همین طرح داستانی آغاز می‌شود اما باقی مدت زمان خود را به روایت گذشته‌ی اندرسون اختصاص می‌دهد.

اوا گاردنر، که یکی از بازیگر مورد علاقه همینگوی بود هم در فیلم حضور دارد و نقش زنی مرموز را ایفا می‌کند. این سومین نقش‌آفرینی گاردنر در اقتباسی از همینگوی پس از فیلم‌های «برف‌های کلیمانجارو» و «خورشید همچنان می‌درخشد» بود. اما ستاره‌ی اصلی «آدم‌کش‌ها»، بی‌شک برت لنکستر است که با بازی در نقش اندرسون، به شهرتی جهانی دست یافت. این ساخته‌ی رابرت سیودماک با به کارگیری تصویربرداری سیاه و سفید و موسیقی متن، فضایی وهم‌آلود و مرموز ایجاد می‌کند که مخاطب را تا پایان درگیر خود نگه می‌دارد.

۶- رنگ سبز به نشانه خطر (Green for Danger)


  • سال اکران: ۱۹۴۶
  • کارگردان: سیدنی گیلیات
  • بازیگران: سالی گری، تروور هاوارد، روزاموند جان، الستر سیم، لئو گن، جودی کمبل،
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
همسر نویسنده‌ی بریتانیایی، کریستینا برند، یک جراح بود که یک بار به بیمارستان نظامی اعزام شد؛ برند تصمیم گرفت همراه با او برود و آنجا یک پزشک بیهوشی، به او گفت که چگونه می‌تواند بدون اینکه کسی متوجه شود، یک نفر را به قتل برساند. برند تصمیم گرفت این ایده را به یک رمان بلند تبدیل کند که نتیجه‌اش «رنگ سبز به نشانه خطر» بود. اقتباس سینمایی کتاب که سال ۱۹۴۶ روی پرده رفت، در فضایی بسته اتفاق می‌افتد و با یک عمل جراحی با حضور شش نفر آغاز می‌شود.

سپس یک راوی به ما می‌گوید که در پنج روز آینده، از این تیم جراح، دو نفر به قتل خواهد رسید و یکی از آن‌ها هم قاتل خواهد بود. ماجراهایی که در ادامه رخ می‌دهد، سرشار از تعلیق و هیجان است، ما با آدم‌هایی همراه می‌شویم که به اجبار و به خاطر بمباران‌ها، نمی‌تواند محل را ترک کنند و شک و تردید میان آن‌ها رفته رفته افزایش پیدا می‌کند. البته «رنگ سبز به نشانه خطر» بر خلاف دیگر فیلم‌های جنایی دهه ۴۰ میلادی این فهرست، از عناصر طنز هم بهره می‌برد، زیرا یک کارآگاه بامزه از راه می‌رسد که می‌خواهد مچ قاتل را بگیرد.

۷- کوکب آبی (The Blue Dahlia)


  • سال اکران: ۱۹۴۶
  • کارگردان: جرج مارشال
  • بازیگران: آلن لاد، ورونیکا لیک، ویلیام بندیکس، هوارد داسیلوا، دوریس دولینگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
«قتل، عزیز من» شاید خوب باشد اما این ساخته‌ی جرج مارشال را هم نباید نادیده گرفت. ریموند چندلر، با فیلمنامه‌ی «کوکب آبی» نشان داد که قلم توانای او تنها به رمان محدود نمی‌شود. او با نگارش این فیلمنامه، دنیای تاریک و پیچیده‌ی جنایی‌اش را به پرده سینما آورد و اثری ماندگار خلق کرد. داستان حول محور جانی موریسون (آلن لاد)، یک کهنه‌سرباز جنگ جهانی دوم می‌چرخد که با بازگشت به خانه با ماجرایی تلخ روبه‌رو می‌شود: همسرش به او خیانت کرده و به قتل رسیده است. حالا او به عنوان مظنون اصلی این قتل تحت تعقیب است.

ورونیکا لیک، که نقش زنی مرموز و جذاب -چیزی شبیه به اوا گاردنر در «آدمکش‌ها»- را بازی می‌کند، به جذابیت داستان افزوده است. حضور او در زندگی موریسون، پیچیدگی‌های داستان را دوچندان کرده و مخاطب را تا پایان فیلم در تعلیق نگه می‌دارد. «کوکب آبی» با استقبال منتقدان و مخاطبان روبه‌رو شد و یکی از فیلم‌های جنایی پرکشش دهه ۴۰ میلادی است. خود چندلر نیز از این فیلم بسیار راضی بود و آن را بهترین تجربه‌ی خود در صنعت سینما می‌دانست.

۸- بانوی دریاچه (Lady in the Lake)


  • سال اکران: ۱۹۴۷
  • کارگردان: رابرت مونتگومری
  • بازیگران: رابرت مونتگومری، آدری تاتر، لوید نولان، تام تالی، لیون امس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۰ از ۱۰۰
«بانوی دریاچه» با اتخاذ زاویه دید اول‌ شخص، جهان را از چشمان فیلیپ مارلو به ما نشان می‌دهد؛ و این روایت منحصر‌به‌فرد، فیلم را به اثری تجربی و متفاوت تبدیل کرده است. اگرچه بعضی‌ها ممکن است این سبک روایت را صرفا تلاشی برای جلب توجه بدانند، اما باید گفت که این رویکرد آوانگارد رابرت مونتگومری، به خلق سکانس‌هایی ماندگار و نامتعارف منجر شده است.

در «بانوی دریاچه»، داستان در اولویت دوم قرار دارد و مونتگومری بیشتر روی آزمون و خطا با تکنیک‌های سینمایی تمرکز کرده است. با این حال، نتیجه‌ی این ریسک‌ها، فیلمی خلاقانه و تأثیرگذار است. اینکه فیلم اول شخص است، شاید حتی همین حالا هم برای مخاطبان عجیب به نظر برسد، اما به طور قطع این اثر سینمایی را از دیگر آثار جنایی دهه ۴۰ میلادی متمایز می‌کند. «بانوی دریاچه» شما را به چالش می‌کشد و اجازه می‌دهد تا به سینمای کلاسیک از زاویه‌ای متفاوت بنگرید.

۹- گناهکار بزرگ (The Great Sinner)


  • سال اکران: ۱۹۴۹
  • کارگردان: روبرت زیودماک
  • بازیگران: گریگوری پک، اوا گاردنر، ملوین داگلاس، والتر هیوستون، اتل باریمور، فرانک مورگان، اگنس مورهد
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۸ از ۱۰۰
طرفداران ژانر نوآر، روبرت زیودماک را با آثار کلاسیکی همچون «دستبرد» (۱۹۴۹) و «آدم‌کش‌ها» (۱۹۴۶) می‌شناسند اما «گناهکار بزرگ» فیلم پرزرق‌وبرق‌تری است. با بودجه‌ی مناسبی که مترو گلدوین مایر در اختیارش قرار داد، او ابتدا قصد داشت تا کرک داگلاس را برای نقش اصلی استخدام کند اما داگلاس ترجیح داد تا در یک فیلم درام نوآر ورزشی کوچک‌تر به نام «قهرمان» بازی کند که برایش اولین نامزدی اسکار را به همراه داشت. از طرف دیگر، سازندگان تلاش کردند تا لانا ترنر را برای بازی در فیلم متقاعد کنند اما او نپذیرفت. با وجود این، اوا گاردنر به عنوان انتخاب دوم ایده‌آل به نظر می‌رسید، خصوصا اگر قرار بود گریگوری پک در نهایت نقش اصلی را برعهده بگیرد.

اما با این تیم بازیگری جذاب، یک بودجه‌ی مناسب، یک فیلمساز مستعد در پشت دوربین و یک رمان سطح بالا که پتانسیل‌های فراوانی دارد، «گناهکار بزرگ» به شاهکاری که همه انتظار داشتند و یکی از بهترین فیلم‌های دهه ۴۰ میلادی تبدیل نشد؛ شاید به خاطر فیلم‌نامه‌ی سطحی و ناقص کریستوفر ایشروود که درک درستی از فئودور داستایوفسکی ندارد. روبرت زیودماک همه‌ی ابزار لازم برای خلق یک اقتباس درجه‌یک را در اختیار داشت، با وجود این «گناهکار بزرگ» در بهترین حالت «خوب» است اما به عنوان یکی از فیلم‌های جنایی کمتردیده‌شده‌ی دهه ۴۰ میلادی، ارزش تماشا دارد.

۱۰- سگ ولگرد (Stray Dog)


  • سال اکران: ۱۹۴۹
  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: توشیرو میفونه، تاکاشی شیمورا، کیکو آواجی، مینورو چیاکی، ایچیرو سوگای، ایسائو کیمورا، نوریکو هونما
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
همه‌ی کسانی که سینما را به شکل جدی دنبال می‌کنند، با آکیرا کوروساوای افسانه‌ای آشنایی دارند و فیلم‌های مهم او را تماشا کرده‌اند؛ به هر حال کسی که سه فیلمساز بزرگ دیگر تاریخ -اسپیلبرگ، لوکاس و کوپولا- او را منبع الهام خود می‌دانند، مشخص است که در چه جایگاهی قرار می‌گیرد. با وجود این، برخی از آثار کوروساوا آن‌طور که باید دیده نشده‌اند، مانند «سگ ولگرد» که یکی از فیلم‌های جنایی جذاب دهه ۴۰ میلادی است و بی‌تردید از زمانه‌اش جلوتر بود.

کوروساوا «سگ ولگرد» را زمانی ساخت که هنوز در ابتدای مسیر قرار داشت و از ورودش به دنیای فیلمسازی سال‌های زیادی نگذشته بود، بنابراین شاید به اندازه‌ی شاهکارهای بعدی او بی‌نقص یا در حد بهترین فیلم‌های جنایی تاریخ نباشد اما در هر صورت فیلم مهمی است، زیرا یکی از اولین آثار جنایی ژاپنی بود که سبک نوآر را به کار گرفت و البته بعدها به منبع الهام زیرژانر «بادی کاپ» (زوج پلیس) تبدیل شد؛ فیلم درباره‌ی دو پلیس با خصوصیت‌های شخصیتی متفاوت است که روی یک پرونده‌ی مشترک کار می‌کنند.