فیلم The Order (دستور) جدیدترین اثرِ کارگردانِ استرالیایی تبار «جاستین کرزل» است که شاید مشهورترین اثر او را اقتباس مهم او از جهان ویدیو گیمیِ Assassin’s Creed در سال ۲۰۱۶ در نظر گرفت.
چارسو پرس: در فیلم جدید وی بازیگران نام‌آشنا و مشهوری همچون «جود لا»، «نیکولاس هولت»، «تای شریدان» و «جرنی اسمولِت» حضور یافته‌اند که طبیعتا امید مضاعفی بر دل دست‌اندرکاران این فیلم می‌انداخت که شاید در کنارِ مضمون فیلم که مورد پسندِ این روزهای هالیوود (مظلومیت یهود و یهودیان) می‌باشد، توجه‌های لازم را برای دریافت جوایز متعدد بدست آورد که خوشبختانه به جز فستیوالِ رو به زوالِ «ونیز»، فیلم The Order از سوی جشنواره یا آکادمیِ به خصوصی مورد توجه قرار نگرفت و عملا با شکست تجاری و هنری مواجه شد.

فیلم The Order به موضوع نژادپرستی با ته‌مایه‌هایِ شعاری یهودستیزی پرداخته است که البته باید گفت این شعاری‌شدن‌ها به طرز خنده‌دار و توأمان وقیحانه‌ای همچنان به ارج و قرب دادن‌ها به یهودیان و مظلوم نشان دادنِ آنان پرداخته است؛ از این نظر می‌گویم وقیحانه که کشور اسراییـل بعنوان نماد و سردمدار قوم یهود در کره زمین تا همین چند ماه پیش دست به نسل‌کشی‌های بزرگ و جنایت‌باری زده بود اما رویکردی که هالیوود و کلهم سینمای غرب (به خصوص آمریکای شمالی) پس از جنگ جهانی دوم نسبت به یهودیان پیدا کرده است، روز به روز به طرز اعجاب‌آوری به تولید محتواهای بی‌شماری در قُدسیت بخشیدن به قوم یهود پرداخته‌ است که آثار قابل توجهی نیز در سینما از این اهداف استخراج شده‌اند همچون فهرست شیندلر (به کارگردانی استیون اسپیلبرگ) یا پیانیست (به کارگردانی رومان پولانسکی).

مضحکه این مورد در این است که یهودیت یک دین است و با رویکرد مثلا انتقادی غربی و هالیوود که اخیرا سر تا پای دین مسیحیت را به انتقاد می‌گیرد طبیعتا می‌بایست بتواند اندک نقدهایی هم به دین یهودیت داشته باشد اما دریغ از یک اثر که در حیطه هنرِ غربی به نقد یهودیان بپردازد! تنها چیزی که هست فقط و فقط مظلوم نشان دادن‌ها و مقدس شماردنی که به صورت پنهان سعی در کاشتن این نگاه در ناخودآگاه مخاطبان خود دارند که بله «یهودیت از ازل مظلوم و مقدس بوده‌اند.»

از این مقدمه یک راست به سراغ بخشی از این فیلم که مستقیم و غیرمستقیم سعی در قرب بخشیدن به یهودیان دارد می‌رویم؛ در فیلم کاراکتری فرعی [بهتر بگویم کاراکتری پاورقی] هست به نام «آلان برگ» که یک مجریِ رادیو و یهودی می‌باشد (این کاراکتر و کلهم این فیلم نیز بر اساس واقعه‌ای در دهه هشتاد میلادی روایت می‌شود) که افتتاحیه اثر نیز با نریشن و صدای این کاراکتر آغاز می‌شود که در پشت میکروفن برنامه‌ی رادیویی‌اش دارد یکی از مخاطبان یهودسیتیزِ خود را دست می‌اندازد [نگاه فیلم مبنی بر مضحک بودن تفکر و نگاه یهودستیزان] همین کاراکتر دیگر هیچ سنخیتی با فونداسیون و زیربنای روایت ندارد، تا زمان مرگش در اواسط فیلم که فیلمساز مثلا آخرین برنامه یا بهتر بگوییم خطابه‌ی رادیویی‌اش را پخش می‌کند که مثلا دارد مخاطبان خود را به مهربانی دعوت می‌کند و بعد هم صحنه ترورشدن و کشته شدن او!


سکانس بعدی یکی از پلیس‌ها می‌خواهد خبر مرگِ «آلان برگ» را به گوش دیگری برساند، حالت چهره و فرم بدنِ او به گونه‌ای است که گویا یک کاراکتر محوری در فیلم یا اصلا یک رهبر سیاسی/دینی در خارج از متن اثر کشته شده است! قطعا بنده هم با هر نوع ترور و کشته شدن و کلهم ظلم و جنایتی مخالفم خواه فردِ مظلوم از کیشِ یهودیت باشد یا هر مسلک دیگری اما اینکه انقدر فیلم مضحکانه و شعاری به یک مسلک بپردازد واقعا جایی برای دفاع نمی‌گذارد و همانطور که پیش‌تر گفته شد این پرداختِ مظلوم‌نمایانه و قدسی حول قومِ یهود توسط سینمای غرب طبیعتا همچین افکاری را نیز به اذهانِ عموم متبادر می‌نماید که توطئه‌ای در کار است و همه چیز گویا در کنترل آن اقلیتِ یهودیِ بسیار ثروتمند قرار دارد.

سوای این نگاهِ علناً شعاری که باعث شده است حتی آکادمی‌های سینمایی نیز از تحویل گرفتن فیلم The Order سرباز بزنند، فیلم در متن خود هم بسیار نحیف و سطحی عمل می‌کند. یک دو قطبی خیر و شر در فیلم است که سردمدارانِ آن کاراکترهای «باب متئوس» (با بازی نیکولاس هولت» و «تری هاسک» (با بازی جود لا) می‌باشند؛ «باب» رهبر یک فرقه -مثلا- نژادپرستانه است که مشتق‌شده از یک کلیسای نژادپرستانه می‌باشد و جوانانی را دور خود جمع کرده است که با دستبرد به بانک‌ها و ترور اشخاص، قصد دارند شأن و جایگاه -مثلاـ از دست رفته‌‌ی نژادی‌شان را به‌دست آورند و آن طرف هم «تری» یک افسرِ تنهای اف‌بی‌آی که به منطقه تازه اعزام شده و با تیپِ بسیار مردانه خود قصد دارد این فرقه را در نطفه خفه کند.

اگر این پلاتِ ابتداییِ کاراکترها را باز کنیم می‌بینم که فیلم عملا هیچ کاری برای شخصیت‌پردازیِ کاراکترهای اصلی‌اش انجام نمی‌دهد در حالیکه اثر یک ظاهر و شماتیک جدی هم به خود گرفته و زمانِ قابل توجهی را هم صرف پرداخت کاراکترهایش می‌کند اما در حقیقت کاری به جز نخ‌دادن‌های تأویلی و سطحی به خصوص حول کاراکتر «باب» انجام نمی‌دهد.

فی‌المثل مای مخاطب از انگیزه‌های زیستیِ «باب» ذره‌ای اطلاع پیدا نمی‌کنیم که این کاراکتر به دنبال کدام فقدانِ محیطی و شخصی، رهبری یک فرقه را قبول کرده است و عِرقِ نژادی او از چه چیزی نشأت می‌گیرد! او با رییس کلیسای خود مشاجره می‌کند و به او سرکوفت می‌زند که فقط حرف زدن را بلد است یا در کلیسای خود به سان یک رهبر، زبان به سخنرانی باز می‌کند که مثلا مردمش را به یک انقلاب فرا بخواند اما حقیقتا کدام انقلاب! هر انقلابی از روی خاکستر سرکوب‌هایی عمیق به پا خاسته است اما این فرقه که از ابتدا مای مخاطب به عینه نظاره کردیم هیچ ظلمی در حقشان واقع نشد و اتفاقا پلیس در واکنش به دستبرد زدن‌های آنها بود که به مخالفت و دستگیری آنها مبادرت کرد.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی



بازیِ «نیکولاس هولت» و کلهم بازیگری او نیز مناسب این نقش نبوده است. هرچند که تلاش‌هایی برای جدیت یک رهبر از خود نشان می‌دهد اما به علت شمایلِ ذاتی و نرم خود نتوانسته آنطور که باید جدیت یک رهبر نژادپرست را به نمایش بگذارد و خلاصه کلام اصلا روی نقش خود ننشسته است.

در جبهه مقابل وضعیت کمی بهتر است و کاراکترِ «تری» با بازی کمتردیده شده از «جود لاو» با مردانگی منحصربه‌فردش روی نقش نشسته اما طبیعتا بازی او هم به تنهایی کافی نیست و فیلمنامه می‌بایست با پرداخت حدنگهدار و دارای چارچوب، کاراکتر را به خوبی پردازش کند اما افسوس؛ تنهایی او آنطور که باید عمق نمی‌گیرد و نتیجه ای که فیلمساز از این تنهایی قصد پرداختش را دارد نیز به خوبی ساخته و پرداخته نمی‌شود.

کاراکترِ «تری» صرفا در حد همان بازی قابل پیگیری است و نه بیشتر. خون دماغ‌هایش یا نشان دادن قفسه سینه‌ی جراحی شده‌اش هیچ‌یک در قامت یک پرداخت سینمایی محسوب نمی‌شوند و پیگیری‌هایش حولِ بدمن قصه هم جز یک سری داد و بیداد کردن‌ها چیز خاصی ندارد. تنها چیزی که نشانه‌های خردی از یک تیپ را در او به وجود می‌آورد خودسری و کله‌شقهی‌اش هست، همین.

حتی آن معدود لحظات فیلم که دو کاراکتر اصلی را مقابل هم قرار می‌دهد هم هیچ کمکی به درام در فیلم نمی‌کند و اتفاقا مضحک نیز جلوه می‌نماید؛ سوال اصلی این است که چرا کاراکتر «باب» که دو بار فرصت شلیک و کشتنِ کاراکترِ «تری» را دارد از این عمل خودداری می‌کند!!! واقعا جوابی در طول فیلم برایش نیست و ظاهر جدی‌ای و متفکرانه‌ای که فیلم برای این نوع ارتباط به خود می‌گیرد نیز بر مضحک و مسخره بودن ارتباط دو کاراکتر اصلی می‌افزاید.

دو کاراکتر فرعی دیگر در فیلم نیز هستند که می‌توان گفت تقریبا پوچ و توخالی هستند؛ کاراکترِ «جوان» که یک افسر زنِ اف‌بی‌آی است را عملا می‌توان از فیلم حذف کرد و کوچکترین لطمه‌ای نیز به اثر وارد نکرد! گویا یک افسر زن از سفارشات هالیوودی بوده که می‌بایست در اثر حتما وجود داشته باشد. کاراکتر «جیمی» که یک افسر پلیس محلی می‌باشد هم هیچ کارایی و کارکرد خاصی در طول اثر ندارد. در ابتدا فقط در قامت یک نقشه‌یاب برای «تری» ظاهر می‌شود و در ادامه نحوه درگیرشدنش در درگیری‌های دزد و پلیس نیز هیچ باری به درام اثر اضافه نمی‌کند؛ در واقع می‌توان گفت نه آن کُپ کردن و خودداری اولیه‌اش از درگیری پرداختی دارد و نه آن درگیر شدن انتهایی‌ و کشته شدنش! در حقیقت می‌توان در مورد او گفت که کاراکترِ همسر او پرداخت بهتری از او با وجود حضور کوتاهش پیدا می‌کند و ما انگیزه‌ زیستی او را در طول آن حضور کوتاه حداقل احساس می‌کنیم (نیاز به شوهرش و بودنش در دل خانه)


در مجموع فیلم The Order را به دشواری می‌توان تا انتها به نظاره نشست و اگر مثل نگارنده این متن نگاه یهودپرستانه‌ی هالیوود و غرب برایتان غیرقابل تحمل باشد، طبیعتا صحنه‌ها و شعارهای نخ‌نمای این فیلم برایتان بسیار زننده جلوه می‌کند و حتی ممکن است تا به انتها این فیلم را نبینید. امثال این فیلم را به وفور و در قالبی دیگر در سینمای مضمون‌زده خودمان می‌توانیم ببینیم و فیلم The Order را می‌توان فیلم مضمون‌زده آنوری‌ها به حساب آورد، یک اثرِ شعارپرستِ نخ‌نما. همین.

امتیاز نویسنده: ۲ از ۱۰

منبع: گیمفا