این روزها به نظر میرسد دست نویسندگان دیزنی به نوشتن ایدههای تازه نمیرود؛ اما از خلق داستان و شخصیتهای نو سختتر، نوشتن پیشدرآمدی است که حق داستان اصلی را ادا کند. یک پیشدرآمد درست و حسابی باید ماهیت مستقلی داشته باشد، اما همچنان به جریان و کاراکترهای فیلمهای سابق صدمه نزند؛ مهمتر از همه، جذاب باشد. بالاخره همه میدانیم برای اینکه داستان «شیرشاه» خدشهدار نشود، قهرمانان اصلی شامل موفاسا، اسکار، رافیکی و دیگران باید زنده بمانند و از دست شرور فیلم هم باید خلاص شد.
چارسو پرس: انیمیشن «شیرشاه» ۱۹۹۴ از بهترین ساختههای تمام ادوار دیزنی و فیلمی است کلاسیک که کمتر کسی آن را ندیده. یک فیلم بینقص، چه از نظر داستانی و چه بصری که نوستالژی زیادی در خودش دارد. پس از موفقیت انیمیشن دههنودی، دیزنی کوشید از دل آن یک فرنچایز بیرون بکشد؛ اما فیلمهای بعدی «شیرشاه» در مقابل فیلم اصلی کم آوردند. بازسازی لایواکشن سال ۲۰۱۹ نیز، با اینکه فروش میلیاردی داشت، اما توهینی است به انیمیشن اصلی. البته در منطق دیزنی، فروش حرف اول و آخر را میزند؛ پس با نادیده گرفتن تمام انتقادات، دیزنی باری دیگر سراغ این فیلم محبوب آمده است؛ این بار با یک پیشدرآمد به نام «موفاسا: شیرشاه» (Mufasa: The Lion King) که در آن با داستان جوانیهای موفاسا سروکار داریم. در نقد فیلم «موفاسا: شیرشاه» به استراتژی اینروزهای دیزنی و انگیزههای اقتصادی آن اشاره میکنم که چندین سال است با چنگ زدن به دامن فرنچایزها، با دست خودش هرچه دههها پیش رشته بود، پنبه میکند.
هشدار؛ در نقد فیلم «موفاسا: شیرشاه» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «موفاسا: شیرشاه»؛ یک بازسازی، نه پیشدرآمد
این روزها به نظر میرسد دست نویسندگان دیزنی به نوشتن ایدههای تازه نمیرود؛ اما از خلق داستان و شخصیتهای نو سختتر، نوشتن پیشدرآمدی است که حق داستان اصلی را ادا کند. یک پیشدرآمد درست و حسابی باید ماهیت مستقلی داشته باشد، اما همچنان به جریان و کاراکترهای فیلمهای سابق صدمه نزند؛ مهمتر از همه، جذاب باشد. بالاخره همه میدانیم برای اینکه داستان «شیرشاه» خدشهدار نشود، قهرمانان اصلی شامل موفاسا، اسکار، رافیکی و دیگران باید زنده بمانند و از دست شرور فیلم هم باید خلاص شد.
در حالی که داستان کودکیهای موفاسا و اسکار، که از محبوبترین شخصیتهای دیزنی به حساب میآیند، میتواند زمینهی کافی برای یک داستان پرهیجان بسازد، «موفاسا» نتوانسته از این پتانسیل بیشترین بهره را ببرد. در عوض، «موفاسا» بااینکه به عنوان پیشدرآمدی بر فیلم ۱۹۹۴ تبلیغ شده، از نظر داستانی بیشتر به بازسازی «شیرشاه» میماند؛ با سیمبایی که حالا موفاسا نام دارد و تولهشیری که نمیخواهد شاه باشد و به مرور با کمک دوستانش، تواناییهای رهبری خود را کشف میکند.
داستان «موفاسا: شیرشاه» با کیارا (فرزند سیمبا و نالا با اجرای بلو آیوی کارتر) آغاز میشود که با تیمون (بیلی آیکنر) و پومبا (سث روگن) به داستان رافیکی دربارهی روزهای جوانی موفاسای افسانهای (آرون پیر) گوش میدهند. موفاسا تولهی یتیم و تنهایی بوده که به دست یک تولهشیر دیگر به نام تاکا (کلوین هریسون جونیور) نجات پیدا میکند و رابطهی آنها از رفاقت کمکم به حد برادری میرسد. اما سروکلهی شیرهای غریبه، به رهبری کیروس (مدس میکلسن) پیدا میشود که موفاسا پسر او را میکشد و با حملهی شیرهای سفید به رفقا، موفاسا و تاکا میگریزند تا به سرزمین افسانهای میلهله (Milele) بروند. در این راه، سارابی، زازو و رافیکی هم دنبالشان میآیند.
تمام اینها را گفتم که ببینید از نظر جریان داستانی، «موفاسا» تفاوت چندانی با «شیرشاه» ندارد؛ همان داستان جدا افتادن از گله و کشف تواناییهای شخصی برای رسیدن به شاهی. حتی به سبک تمام فیلمهای فرنچایز، عاشقانهای هم در آن گذاشتهاند که در مثلث عشقی موفاسا، سارابی و تاکا اتفاق میافتد. این مثلث عشقی خود یکی از مهمترین دلایل خیانت تاکا و تبدیل او به اسکار است. با این بهانه جورکردنها، «موفاسا: شیرشاه» نهتنها یک داستان تکراری روایت میکند، بلکه از شرور پیشین قهرمانی میسازد که کارهای پلیدش به خاطر تراژدیهایی که از سر گذرانده توجیه میشود؛ مثلا اسکار بهخاطر حسادت به موفاسا به عنوان رقیب عشقی به او پشت میکند؛ حتی کیروس هم پس از مرگ پسرش دنبال موفاسا و تاکا میافتد. ارجاعات مشخصی هم به صحنههای خیانت اسکار و مرگ موفاسا از فیلم ۱۹۹۴ وجود دارد که خبر از آنچه میدهد که در فیلم اول اتفاق میافتد. یکی از معدود نکاتی که در داستان گنجاندهاند و کمی تازگی دارد، پسزمینهی پرایدراک و رافیکی و عصای اوست که دانستناش هیچ اهمیتی ندارد.
«موفاسا» و تمام راههای نرفتهاش

دیزنی برای آنکه فروش خود را تضمین کرده باشد، از هر عنوان «شیرشاه» نکتهی برنده (همان عامل فروش آن در گیشه) را برداشته و در «موفاسا» فرو کرده است؛ فرمول داستان را دقیقا از فیلم اول برداشته، سبک بصری را هم از بازسازی واقعگرایانهی ۲۰۱۹ آن. این دومی بدترین بلایی است که سر «شیرشاه» آمد که میراثش با چنین تصویری گره خورد. «موفاسا: شیرشاه» هم با تأکید بر واقعگرایی تا جای ممکن بیشتر به دیدن مستند حیات وحش روی مواد میماند که در آن حیوانات میرقصند و آواز میخوانند!
واقعگرایی افراطی در سبک بصری «موفاسا» حتی با داستان آن هم نمیخواند. همهی حیوانات در برابر شیرشاه سر تعظیم فرود میآورند؛ شیری که کاملا واقعی به نظر میرسد و منطقیتر است موقع گرسنگی بدون لحظهای تأمل این حیوانات را یک لقمهی چپاش کند. اما چه کسی میخواهد بچهاش را بگذارد جلوی فیلمی که پاره شدن شکم آهوها به دست شیرها را نشان میدهد! البته اگر درندگی شیرها را هم نشان میدادند، باز تصویر بدون خلاقیت فیلم حوصلهاتان را سر میبرد.
خلاف «شیرشاه» اصلی که پشت تکتک رنگهایی که در هر قاب آن میبینید کلی فکر شده است، دیزنی با فیلم «موفاسا» فقط خواسته قدرت انیمیشن خود را به رخ بکشد. موفق هم شده؛ «موفاسا: شیرشاه»، پس از بازسازی ۲۰۱۹، واقعیترین شیرهایی را دارد که تاکنون در عالم انیمیشن دیدهاید؛ اما انیماتورها باز هم در به تصویر کشیدن احساسات بر چهرهی این حیوانات به مشکل خوردهاند. یکی از انتقادات اصلی به فیلم ۲۰۱۹، کاراکترهایی بود که انتقال احساسات از پس چهرهاشان برنمیآمد. شخصیتهای «موفاسا: شیرشاه» در مقایسه با این نسخه بهبود داشتهاند؛ اما این کجا و انیمیشنهای دستی دوبعدی «شیرشاه» کجا. علاوه بر این، قدرت انیمیشن بدون طراحیهای مفهومی و کارگردانی هنری درست و درمان به درد کسی نمیخورد. اغلب زمان «موفاسا» در دشتهای بیرنگ و کوههای خالی بدون قابهای دیدنی میگذرد که هیچ جلوهی بصری جذابی ندارند که مخاطب کودک که هیچ، حتی مخاطب بزرگسال را سرگرم کنند.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
کارگردانان کهنهکار دیزنی که از نفس افتادهاند و جوانترهایی هم که چندباری خوش درخشیدهاند (مثل جرد بوش «افسون» و نیتن گرنو «گیسوکمند») حالا برای کسب درآمد، راه دیگری جز تن دادن به خواستههای این شرکت ندارند. اما دیزنی برای «موفاسا: شیرشاه» سراغ هیچکدام اینها نرفته؛ بلکه بری جنکینز، کارگردان فیلم «مهتاب» (Moonlight) را برای «موفاسا» آورده است! نکتهای که عملا با منطق خود دیزنی هم جور درنمیآید. آیا دیزنی میخواسته در «موفاسا» از هنر جنکینز در ساخت فیلمهای درام استفاده کند؟ شاید هم میخواسته صرفا خودش را حامی حقوق اقلیتهای مختلف نشان دهد؟
مشخصا در فیلم تازه، از هنر جنکینز در دراماتیک کردن هر صحنه استفاده نشده، دغدغههای او برای سیاهپوستان هم که با فیلمی مثل «موفاسا: شیرشاه» مناسبتی ندارد. حتی کارگردانی جنکینز برای صحنههای اکشن نیز کلیشهای از آب درآمده و به جز یک سکانس که در آب اتفاق میافتد، هیچکدام در خاطرتان نخواهد ماند. به ویژه که میدانید در تمام این ماجراها هیچ خطری قهرمانان داستان را تهدید نمیکند؛ بالاخره آنها باید برای تحقق داستان «شیرشاه» زنده بمانند. در نهایت، بری جنکینز نامی نیست که کسی را پای فیلم «موفاسا» بکشاند.
از کارگردانی فراموششدنی جنکینز گذشته، یکی از بهیادماندنیترین عناصر «شیرشاه»، موسیقیهای آن است؛ اما بگذارید این خبر را به شما بدهم که موسیقیهای «موفاسا» یکی از یکی بدترند، با شعرهایی که به آدم شرم نیابتی میدهند و بازیگرانی که خوانندگی به آنها نیامده. حتی مدس میکلسن هم که در میان بازیگران دیگر خوشآوازهتر است، سابقهی خوانندگی ندارد و این ضعف در قطعههایی که در «موفاسا» میخواند کاملا مشخص میشود. هرچقدر هم که میکلسن بازیگر خوبی باشد، دوبله ماجرایش فرق میکند؛ به ویژه اجرای او به عنوان شرور اصلی، در مقایسه با جرمی آیرونز در نقش اسکار فیلم ۱۹۹۴ کاملا نقش میبازد. اشعار بیخاصیتی هم که به او دادهاند، کار را خرابتر کرده است!
آهنگهای «موفاسا» را لین منوئل میراندا ساخته که کار روی «موانا ۲» را به خاطر این فیلم رد کرد. با اینکه او آدم کاربلدی است، اما سبکاش به درد «موفاسا: شیرشاه» نمیخورد و بهتر بود تلاشاش را روی همان «موانا ۲» میگذاشت که از نبودش ضربه خورد. آهنگهایی مثل «همیشه برادری میخواستم» (I Always Wanted a Brother) و «بایبای» (Bye Bye) به دلایل کاملا اشتباه از ذهنتان پاک نمیشوند و هر بار که یکی از حیوانات میزند زیر آواز، آرزو میکنید کاش به جای «موفاسا» یک بار دیگر همان «شیرشاه» را میدیدید.
«موفاسا: شیرشاه» با یک کارگردانی میانمایه، داستان فراموششدنی، تصویر حوصلهسربر و موسیقیهای از آن هم بدتر، شایستگی قرار گرفتن کنار فیلم ۱۹۹۴ را ندارد. البته پیشرفت محسوسی، هم از نظر بصری و هم از نظر داستانی نسبت به بازسازی ۲۰۱۹ داشته و «تلاش کرده» داستانی تازه بگوید؛ آن یکی که از همین هم عاجز بود. متأسفانه، اقتصاد جهانی حکم میکند که اگر دیزنی میخواهد به سود چندبرابری خود برسد، باید دست به ساخت بازسازیها و دنبالهها بزند. این مشکل (که بر سر بازیهای ویدیویی هم آمده) چندسالی است گریبان هالیوود را گرفته است. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران از بازگشت سرمایهی خود با فیلمهایی که ایدهای تازه دارند، مطمئن نیستند؛ اما مانور دادن روی عنصر نوستالژی همیشه جواب داده است؛ بنابراین، منطقیترین راه از نظر درآمدزایی، متوسل شدن به همین عنصر و در نتیجه، ساخت بازسازیها، پیشدرآمدها و دنبالههاست و تا زمانی که استراتژی دیزنی تغییر نکند، همین آش است و همان کاسه.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/69273