باوجود کمبودهای «دره» و افت آن در یک‌سوم پایانی، دستاورد دریکسن در آن من یکی را برای دیدن فیلم دوم «تلفن سیاه» مشتاق‌تر می‌کند که فیلمبرداری‌اش تمام شده و قرار است همین امسال میلادی بیاید.
چارسو پرس: در روزگار فرنچایزها، پیش‌درآمدها و دنباله‌ها که هیچ استودیویی حاضر نیست بودجه‌ای خرج ایده‌های تازه کند، «دره» (The Gorge) به معجزه‌ای می‌ماند که به لطف ریسک‌کردن‌های اپل‌تی‌وی محقق شده است. «دره» به کارگردانی اسکات دریکسن فیلم عاشقانه‌ای است با زیرلایه‌های تریلر و جاسوسی که ژانرهای اکشن، علمی-تخیلی و ترسناک همه را در خود جای داده است. دریکسن، کارگردان فیلم‌هایی چون «هل‌ریزر: اینفرنو» (Hellraiser: Inferno)، «تلفن سیاه» (The Black Phone)، «شوم» (Sinister) و «دکتر استرنج» (Doctor Strange) ثابت کرده که از اینکه دست خود را در ژانرهای مختلف امتحان کند ابایی ندارد، اما ترکیب موفق تمام این ژانرها در یک فیلم بی‌سابقه است. در نقد فیلم «دره» به میزان موفقیت دریکسن در ترکیب این ژانرها می‌پردازم.

این اولین بار نیست که فیلمی تلاش کرده چندین ژانر مختلف را همزمان پیش ببرد. اصولا امر معمولی است که فیلمی دو ژانر را کنار هم بگذارد؛ مثل اکشن و کمدی، علمی-تخیلی و ترسناک. اما وقتی آش‌شله‌قلمکاری از ژانرهای مختلف می‌سازید، نتیجه بیشتر از آنکه خوش‌مزه باشد، می‌تواند حالتان را به هم بزند؛ مثلا یکی از نمونه‌هایش فیلم «نابودی» الکس گارلند است که با آمیختن زیرژانرهای علمی تخیلی، ترسناک، اکشن و فلسفی نتیجه‌ی اسف‌باری به همراه داشت. فیلم «دره» اسکات دریکسن اما کوشیده قدم به محدوده‌ی دیوانه‌واری بگذارد که اغلب فیلم‌ها از رفتن سراغش امتناع می‌کنند. البته مانندش در دنیای بازی‌های ویدیویی کم پیدا نمی‌شود. در ادامه به شباهت‌های فیلم دریکسن و بازی‌های ویدیویی اشاره می‌کنم که دقیقا همان برگ برنده‌ای است که از «دره» یک فیلم سرگرم‌کننده ساخته است.

هشدار؛ در نقد فیلم «دره» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

«دره» داستان دو اسنایپر را روایت می‌کند که در دو سوی یک دره‌ی بزرگ در برج‌های متفاوتی نگهبانی می‌دهند. آن‌ها در حرفه‌ی خودشان بهترین هستند و وظیفه دارند جلوی هر موجودی را که می‌خواهد از دره بیرون بزند بگیرند؛ با وجود هیولاهایی که گه‌گاهی از درون دره بیرون می‌آیند و تک‌تیراندازها از شرشان خلاص می‌شوند، اما خودشان دقیقا نمی‌دانند این موجودات چیستند و در دره چه می‌کنند. این دو اسنایپر لیوای (مایلز تلر) و دراسا (آنیا تیلور جوی) نام دارند که از ارتباط گرفتن با یکدیگر منع شده‌اند، دوستی میان آن‌ها شکل می‌گیرد و این دوستی طی ماه‌ها به مرور به عشق تبدیل می‌شود و لیوای به هر قیمتی شده، خودش را به آن سوی دره و پیش دراسا می‌رساند. این عاشقانه اساسا چیزی است که داستان را پیش می‌برد؛ به‌گونه‌ای که در میانه‌ی دیوانگی حملات هیولاها، هرموقع دو کاراکتر به هم می‌رسند نفس راحتی می‌کشیم.

با توجه به اینکه فیلم فقط دو بازیگر اصلی دارد (به جز سیگورنی ویور که چند دقیقه با حضور بی‌معنایش صحنه را صفا می‌دهد)، و داستان هم روی رابطه‌ی آن‌ها می‌گردد، اجرای دو بازیگر باید مثل قطعات پازل کنار هم بنشیند. با اینکه تیلور جوی و تلر به تنهایی اجرای خوبی دارند، اما دوتایی آن‌ها کنار هم به اندازه‌ای که باید جواب نمی‌دهد. تا زمانی که دو قهرمان در دوسوی «دره» هستند و مجبورند به تنهایی با دوربین بازی کنند، همه چیز خوب پیش می‌رود، اما اجرای آن‌ها در کنار هم آن جادویی که فیلم «دره» به آن نیاز داشته ندارد. خوشبختانه، با ورود داستان به یک‌سوم میانی و بالا گرفتن اکشن،  هر دو آنیا تیلور جوی و مایلز تلر باری دیگر توانایی‌هایشان به عنوان بازیگر اکشن را ثابت می‌کنند.

پس از عبور از یک‌سوم ابتدایی داستان، که آشنایی و عاشقانه‌ی دراسا و لیوای را دربرمی‌گیرد، در پیچشی نه‌چندان غیرمنتظره، لیوای به درون دره می‌افتد و دراسا هم برای نجات او به دل جنگل مه‌گرفته‌ای می‌زند که چیزی نمانده لیوای را در پوست و استخوان خود درهم‌آمیزد. دیوانگی فیلم از اینجا شدت می‌گیرد.

نقطه‌ی قوت «دره» در همین دیوانه‌وار بودن آن است؛ فیلم به عنوان یک عاشقانه‌ی جاسوسی آغاز می‌شود، با حمله‌ی هیولاها جو ترسناک‌تری به خود می‌گیرد و این جو با سقوط به درون دره و ظاهر شدن شوالیه‌های هیولایی تشدید می‌شود؛ شوالیه‌هایی که کاتانا دست می‌گیرند و برای انسان‌ها طعمه می‌گذارند و قهرمانان باید جانشان را از دست این موجودات نجات دهند.



در گشت و گذار لیوای و دراسا در دره، آن‌ها به ویدیویی از ساکنین سابق منطقه برمی‌خورند که درباره‌ی ماهیت ارگانیک هیولاها و علت شکل‌گیری‌اشان توضیح می‌دهد. گویا دره منطقه‌ای برای آزمایش اسلحه‌های شیمیایی بوده، اما با آلوده کردن مردم، آن‌ها را به شکل هیولاهایی ارگانیک (ترکیب با دار و درخت، حیوانات و حتی حشرات) درآورده که با توجه به توانایی آن‌ها در تفکر استراتژیک، دشمنان خطرناکی برای انسان‌ها به حساب می‌آیند. همزمان، سازمانی می‌خواهد از همین پتانسیل برای ساخت ابرسربازهایی استفاده کند که حکم ماشین کشتار را دارند و حاضر نیست اجازه دهد کسی به وجود چنین منطقه‌ای پی ببرد.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


اگر دستی در بازی‌های ویدیویی داشته باشید، احتمالا تا همین‌جا شباهت‌های زیادی بین فیلم «دره» و این بازی‌ها، به‌ویژه سری «رزیدنت اویل» (Resident Evil) به چشمتان خورده است. از هیولاهای ارگانیک گرفته، تا توطئه‌های دولتی و شرکت‌هایی مثل «آمبرلا» (Umbrella Corps)، که در نسخه‌ی «دره» حالا «دارک‌لیک» (Darklake) نام دارد. حتی سیستم پیشرفت داستان هم به مرحله‌ای در یکی از بازی‌های «رزیدنت اویل» می‌ماند؛ مبارزه‌ی دونفره‌ی لیوای و دراسا (یادآور دوتایی‌های مختلفی مثل لئون و ایدا، کریس و پیرس و دیگران)، مرحله‌ی مبارزه با موجودات زامبی‌گونه، گشتن در لابراتوارها برای اطلاعات، حتی برداشتن اسلحه‌ی دشمن مثل زمانی که لیوای کاتانای هیولایی که دراسا را دزدید برمی‌دارد. فقط یک فرار هلیکپوتری موفق لازم داشت تا علنا نام فیلم را از «دره» به «رزیدنت اویل: دره» تغییر دهند.

شباهت‌های «دره» به بازی‌های ویدیویی به همینجا ختم نمی‌شود. در طراحی هیولاها، نشانه‌های بصری (و حتی صوتی) یادآور دشمنان در «لست آو آس» (Last of Us) و «هل‌بلید» (Hellblade) وجود دارد که البته به منابع یکسان آن‌ها در فولکلور هم بازمی‌گردد. صحنه‌ای مشابه صحنه‌ای که در آن لیوای و دراسا با ماشین از تپه بالا کشیده می‌شوند، در «آنچارتد ۴» (Uncharted 4) پیدا خواهید کرد. اگر شما هم از طرفداران بازی‌های ویدیویی باشید، این شباهت‌ها جذابیت فیلم «دره» را برایتان بالاتر می‌برد. «دره» به سبک بازی‌های مذکور، کارگردانی هنری و طراحی‌های مفهومی خوبی دارد؛ از طراحی دوبرج که با دره‌ای بین آن‌ها فاصله افتاده، تا جنگل خوفناک درون دره و پلی که با هیولاها احاطه شده. می‌بینید که با تمام این هیولاها و صحنه‌های اکشن، جلوه‌های ویژه‌ی «دره» هم کم نیست و این جلوه‌های ویژه برای یک فیلم محصول سرویس استریمینگ واقعا خوب از آب درآمده‌اند. این جلوه‌های بصری با جلوه‌های صوتیِ حتی بهتر ترکیب شده‌اند که یکی از نقاط قوت برجسته‌ی فیلم است.

در هر صحنه به جز تصویر، صداگذاری و سپس موسیقی، دو عنصر مهمی هستند که لحن را تعیین می‌کند. حتی صداگذاری هیولاها، مثل آنچه در سکانس کلیسا یا لانه‌ی هیولا می‌شنوید (و به صدای کلیکرهای «لست آو آس» می‌ماند)، می‌تواند مو به تن‌اتان سیخ کند. موسیقی متن ترنت رزنر و آتیکوس راس نیز که نیاز به تعریف ندارد. اما ترکیب آن در کنار موسیقی‌های انتخابی تنوع لحنی جالبی ایجاد کرده که برای فیلمی با حال‌وهوای تریلر و ترسناک، تصمیم پردل و جرئتی است.



با بازگشت لیوای و دراسا به برج‌هایشان، داستان به بخش ضعیف‌تر تریلر و سیاسی می‌رسد و مخصوصا کاراکتر ویور اتلاف وقت محض است. بااینکه کارگردانی ماهرانه‌ی اسکات دریکسن فیلم را بالا نگه می‌دارد، اما آخرسر فیلمنامه‌ی «دره» جرئت نمی‌کند درجه‌ی دیوانگی را تا ته بچرخاند. البته باید بگویم بی‌منطق بودن داستان در فیلمی مانند «دره» ایراد نیست، اما از منطق روایی پیروی نکردن چرا.

یکی از جزئیات ناامیدکننده‌ی فیلمنامه، وقت‌هایی است که کاراکترها بدون زمینه‌چینی از محیط‌های مختلف سردرمی‌آورند. با اینکه لیوای و دراسا مدت زیادی را در برج‌های خود می‌گذرانند، اما از میانه‌ی فیلم به بعد، قهرمان‌ها به لوکیشن‌های مختلفی در دره و بیرون از آن سر می‌زنند. از محیط جنگلی مه‌گرفته‌ای که اولین بار لیوای به درونش می‌افتد، یا آزمایشگاهی که در آن ویدیوی دکتر سابق را می‌بینند، تا لانه‌ی هیولایی که دراسا در آن زندانی می‌شود، هیچ صحنه‌ی میانی وجود ندارد که کاراکترها را از محیطی به محیط دیگر برساند و این رشته‌ی ذهنی بیننده را پاره می‌کند.

در پایان، فیلم می‌خواهد با حضور بارتولومئو (سیگورنی ویور) یک خط داستانی سیاسی به ماجرا بیفزاید؛ درحالی که به جز هیولاهای درون دره، هیچ نیازی به معرفی شرور دیگری نیست. با حذف کاراکترهای فرعی، تمرکز هم بر دو قهرمان اصلی قرار می‌گرفت و زمینه‌ی آشنایی ما با آن‌ها و توسعه‌ی شخصیتی‌اشان در طول فیلم را فراهم می‌کرد و در پایان هم دیگر نیازی به شروری مثل بارتولومئو نبود. «دره» می‌توانست به سبک «رزیدنت اویل» داستان را در اوج و با یک مبارزه‌ی نفس‌گیر با هیولایی تغییرشکل‌یافته به پایان ببرد؛ مثلا دکتری که دراسا و لیوای ویدیوی او را در دره می‌بینند می‌توانست آخرسر در قالب یک هیولای عظیم‌الجثه‌ی گودزیلاگونه از درون دره سربرآورد و سپس نقشه‌ی لیوای برای انفجار اتمی (که شباهت‌های بصری زیادی به انفجار کابوس «ترمیناتور ۲» دارد) محقق می‌شد. دراین‌صورت، «دره» می‌توانست یکی از بهترین فیلم‌های کارنامه‌ی دریکسن باشد.

باوجود کمبودهای «دره» و افت آن در یک‌سوم پایانی، دستاورد دریکسن در آن من یکی را برای دیدن فیلم دوم «تلفن سیاه» مشتاق‌تر می‌کند که فیلمبرداری‌اش تمام شده و قرار است همین امسال میلادی بیاید. دریکسن راه کارگردانی فیلم‌های تریلر و ترسناک را خوب می‌داند و بازی او با ژانرها در «دره»، جرئت ریسک او روی ایده‌های دیوانه‌وارتر را نشان می‌دهد؛ دیوانگی که امیدوارم در آثار بعدی دریکسن بیشتر خودنمایی کند.

منبع: دیجی‌مگ