حتی اگر 2024 را سالی ناامیدکننده برای صنعت سینما توصیف کنیم، ژانر اکشن وضعیت نسبتا خوبی را سپری کرد و تعدادی از بهترین فیلم‌های این ژانر راهی سینماها شدند. این آثار به مسیرهای متفاوتی می‌روند، از حماسیِ علمی-تخیلی تا تریلرهای آغشته به هنری‌های رزمی، اما همگی به رسالت سینما پایبند هستند، یعنی شما را سرگرم می‌کنند.
چارسو پرس: سال 2024 با بازگشت برخی از بزرگان ژانر اکشن همراه بود، فیلمسازانی همچون گای ریچی، جرج میلر و دیوید لیتچ، همگی آثار جدیدی منتشر کردند. اما شاهد چند غافل‌گیری هم بودیم، از جمله «مرد میمونی» که دو پتل را در قامت یکی از استعدادهای جدید ژانر اکشن معرفی کرد. از طرف دیگر، بازسازی‌هایی همچون «کافه بین‌راهی» فراتر از انتظار ظاهر شدند. برای این مقاله، 15 فیلم اکشن برتر 2024 را انتخاب کرده‌ایم، شاید اکثرشان ضعف‌هایی هم داشته باشند اما از جنبه‌ی اکشن، قابل دفاع هستند.

15- شکارچیان ویران‌شهر (Badland Hunters)

کارگردان: هو میونگ هنگ
بازیگران: ما دونگ سوک، لی هی جون، لی جون یونگ، رو جونگ یی، آن جی هه، جانگ یونگ نام، لی هان جو
امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 5.9 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 67 از 100

«شکارچیان ویران‌شهر»، اولین تجربه‌ی کارگردانی هو میونگ هنگ، او را یکی از فیلمسازان بااستعداد جدید ژانر اکشن معرفی می‌کند. داستان درباره یک شکارچی تنومند و شجاع است می‌خواهد دختر نوجوان ربود‌ه‌شده‌ای را از دستان یک پزشک دیوانه نجات دهد. این پزشک، آزمایش‌هایی وحشتناک روی انسان‌ها انجام می‌دهد تا نژادی مقاوم‌تر خلق کند. از همان ابتدا، فیلم با ریتم سریع و سکانس‌های اکشن پرانرژی مخاطب را درگیر می‌کند و ما دونگ سوک (او را با «جاودانگان» و «قطار بوسان» می‌شناسید) بار دیگر با حضور فیزیکی خاص خود، تاثیرگذار ظاهر می‌شود.

برگ برنده‌ی «شکارچیان ویران‌شهر»، طراحی محیطی و فضاسازی آن است. سئولِ پساآخرالزمانی با خیابان‌های مخروبه، ساختمان‌های فروریخته و اتمسفری خاکستری و تهدیدآمیز، به‌خوبی حس ویرانی و هرج‌ومرج را القا می‌کند. سکانس‌های اکشن، به‌ویژه مبارزات تن‌به‌تن و تعقیب‌وگریزها، با مهارت کارگردانی شده‌اند و خشونت بی‌وقفه آن‌ها به جذابیت فیلم برای طرفداران ژانر اکشن می‌افزاید.

فیلم البته در بخش داستان‌پردازی ضعف‌هایی هم دارد. شخصیت‌ها -به‌جز قهرمان قصه- عمق چندانی ندارند و انگیزه‌هایشان گاهی سطحی به نظر می‌رسد. پزشک دیوانه به‌عنوان ضدقهرمان، پتانسیل زیادی برای پیچیدگی داشت، اما به یک شخصیت کلیشه‌ای شرور محدود شده است. همچنین، ارتباط قصه با با فیلم «آرمان‌شهر بتنی» (Concrete Utopia) چندان شفاف نیست و بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. این موضوع برای کسانی که آن فیلم را تماشا کرده‌اند، می‌تواند ناامیدکننده باشد. «شکارچیان ویران‌شهر» فیلم بی‌ادعایی است و اگر به آثار سینمای کره جنوبی علاقه دارید، ارزش یک بار تماشا را دارد.

14- پسر جهان را می کشد (Boy Kills World)

کارگردان: موریتز مور
بازیگران: بیل اسکاشگورد، جسیکا راث، میشل داکری، فامکه یانسن، شارلتو کوپلی، برت گلمن، عیسی مصطفی، اندرو کوجی
امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.4 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 59 از 100

«پسر جهان را می کشد» همان داستان آشنای فیلم‌های انتقامی را دارد. شخصیت اصلی همه‌چیز خود را -از جمله خانواده- از دست داده است و حالا می‌خواهد باعث‌وبانی این اتفاقات را به سزای اعمالش برساند. قهرمان قصه که نامی ندارد (بیل اسکاشگورد)، در دوران کودکی، مرگ خواهر و مادرش را به چشم می‌بیند اما به شکلی معجزه‌آسا جان سالم به‌در می‌برد. او که سال‌ها توسط یک شَمَن‌ (چهره‌ای مذهبی-معنوی که ظاهرا با عالم ارواح تعامل دارد) آموزش دیده، حالا در جوانی آماده است تا در مقابل هیلدا ون در کوی (فامکه یانسن) قرار بگیرد، دیکتاتور بی‌رحمی که هر سال در یک روز خاص، مخالفان خود را گردهم می‌آورد و آن‌ها را به قتل می‌رساند.

فیلم ضعف‌های مشخصی دارد اما فیلمساز هدف دیگری را دنبال می‌کند، او می‌خواهد یک فیلم اکشن اغراق‌آمیز با حضور شخصیت‌های مضحک بسازد و در این زمینه به هدف خود می‌رسد، اگرچه نمونه‌ی بهترش را به‌وفور دیده‌ایم. در حالی که جهان فیلم نصفه‌نیمه از آب درآمده است، موریتز مور با خلاقیت در بخش‌های دیگر این ضعف‌ را جبران می‌کند، از جمله انتخاب یک راوی نامتعارف که در نگاه اول با قصه همخوانی ندارد. از آنجایی که قهرمان قصه کر و لال است، و ایده‌ای ندارد که صدایش باید چگونه باشد، برای تک‌گوی درونی خود، صدای یک دستگاه آرکید را انتخاب می‌کند (با صدای اچ. جان بنجامین که طرفداران سریال‌‌های «آرچر» و «برگری باب» با او به خوبی آشنا هستند).

«پسر جهان را می‌کشد» آغاز خوبی هم دارد، از همان ابتدا سر اصل مطلب می‌رود و با چند ترفند بصری و چند نمای سورئال، وعده‌ی اثر متفاوتی را می‌دهد. البته پس از آن، فیلم یک جهش ناگهانی نه‌چندان قانع‌کننده دارد، جایی که پسرک می‌گوید «دیگر حاضر نیست منتظر بماند» و سپس سریعا وارد عمل می‌شود که انتقام بگیرد! سکانس‌های اکشن خونین فیلم برای طرفداران ژانر راضی‌کننده خواهند بود اما اغلب به آن نقطه‌ی اوج مورد انتظار نمی‌رسند تا اینک سکانس نبرد نهایی از راه می‌رسد و به جرات می‌توان گفت «پسر جهان را می‌کشد» یکی از بهترین نبردهای پایانی را در میان فیلم‌های مشابه دارد. تقابل تن‌به‌تنِ قهرمان و شرور اصلی را بارها دیده‌ایم اما اینجا فیلمساز به شما فرصت تفکر نمی‌دهد و با یک طراحی مبارزه (fight choreography) خوب، یک نبرد دیوانه‌وار را میان پسرک و شمن به نمایش می‌گذارد.

«پسر جهان را می‌کشد» می‌توانست کمی فشرده‌تر باشد، جهان‌سازی سطحی‌اش را کنار بگذارد و به شخصیت‌های فرعی‌اش اهمیت بیشتری دهد تا از حالت کاریکاتوری خارج شوند اما در مقام یک اثر سرگرم‌کننده که با الهام از کمیک‌بوک‌ها و بازی‌های ویدیویی ساخته شده است، به خواسته‌ی خود می‌رسد و چند سکانس اکشن خوش‌ساخت هم دارد و یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 است. شاید فیلم را تنها چند روز پس از تماشا از یاد ببرید اما در لحظه، نبردهای پرانرژی و سرشار از خونِ سی‌جی‌آی پسرک با دشمنان، شما را آزار نخواهد داد، البته اگر از طرفداران این جنس خشونتِ کمیک هستید.

13- وزارت جنگ ناجوانمردانه (The Ministry of Ungentlemanly Warfare)


کارگردان: گای ریچی
بازیگران: هنری کویل، ایزا گونزالس، آلن ریچسون، هنری گلدینگ، الکس پتیفر، کری الویس، هیرو فاینز-تیفین، تیل شوایگر

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.8 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 68 از 100

داستان «وزارت جنگ ناجوانمردانه» پیرامون گاس مارچ-فیلیپس (هنری کویل) اتفاق می‌افتد، یکی از اعضای واقعی سازمان اجرایی عملیات ویژه بریتانیا -به رهبری وینستون چرچیل- که یک مأموریت فوق سری را برعهده می‌گیرد. او باید یکی از مهم‌ترین کشتی‌های نازی‌ها را از بین ببرد، زیرا این کشتی در تأمین منابع زیردریایی‌های آلمانی نقشی کلیدی دارد و با نابودی آن، بریتانیا در نبرد با هیتلر شانس موفقیت بیشتری خواهد داشت. گاس در کنار خود، چهار سرباز وفادار دارد و دو عامل نفوذی (الیزا گونزالس و ببز اولوسانموکن) هم به او در این عملیات کمک می‌کنند. مطابق انتظار، هر کدام از این افراد، تیپ شخصیتی متفاوتی دارند و البته قرار است بامزه باشند اما به همگی فرصت کافی داده نمی‌‎شود تا استعدادهای خود را به نمایش بگذارند یا به شخصیتی که بازی می‌کنند عمق ببخشند.

به پانزدهمین فیلم کارنامه‌ی هنری گای ریچی نقد وارد است اما نمی‌توان از کنار این حقیقت عبور کرد که «وزارت جنگ ناجوانمردانه» تا انتها سرگرم‌کننده باقی می‌ماند؛ یک فیلم مصرفی که تولید شده تا آخر هفته، بدون تمرکز و تفکر، تماشایش کنید، تنقلات بخورید و پس از آن هم پرونده‌اش را ببندید و به زندگی شخصی خود برسید. اگر چند فیلم ماندگار اول ریچی را کنار بگذاریم، باقی آثار او تقریبا همین روند را طی کرده‌اند، مثل «شرلوک هلمز» که اگر آرتور کانن دویل در قید حیات بود و به تماشای آن می‌نشست، احتمالا سکته می‌کرد اما در هر صورت، یک فیلم سرگرم‌کننده بود که مخاطب را آزار نمی‌داد و بامزگی‌های خاص خودش را داشت. «وزارت جنگ ناجوانمردانه» هم از این قاعده مستثنی نیست، فیلمی که شاید در دستان یک فیلمساز دیگر به یکی از بهترین فیلم‌های سال‌های اخیر تبدیل می‌شد اما ریچی نمی‌خواهد یک فیلم عالی بسازد، او می‌خواهد یک فیلم راضی‌کننده برای مخاطب عام بسازد و به هدفش هم می‌رسد.

او تقریبا هیچ‌کدام از ابعاد قصه‌ی اصلی را جدی نمی‌گیرد، و اصلا بامزه است که همان ابتدا روی واقعی بودن داستان فیلمش تاکید می‌کند. حتی وینستون چرچیلِ فیلم گویی به عمد بد است؛ گریم روری کینیار شاید جالب باشد اما لحن و طرز حرف زدن او، هیچ شباهتی به چرچیل ندارد. به همین منوال، دیگر شخصیت‌ها از جمله گاس، حتی نسخه‌ای کمیک از شخصیت‌های واقعی به حساب نمی‌آیند و مسیر خودشان را می‌روند و تنها نام این اشخاص را یدک می‌کشند. این تغییرات و عدم وفاداری به واقعیت آزاردهنده نیست؛ «حرامزاده‌‎های لعنتی» هم تاریخ را به کلی تحریف کرد، رویکردی کمدی داشت و در ظاهر چیزی را جدی نمی‌گرفت اما در مواقع ضروری، جدی و سیاه می‌شد و در پشت شوخی‌هایش، پیام‌های تفکربرانگیزی را مخابره می‌کرد. این یکی از بخش‌هایی است که «وزارت جنگ ناجوانمردانه» در آن شکست می‌خورد، حتی با اینکه از فرمول‌های جواب‌پس‌داده‌ی «حرامزاده‌‎های لعنتی» استفاده می‌کند.

ریچی دیگر یک فیلمساز مولف محسوب نمی‌شود و ظاهرا علاقه‌ای هم ندارد که باشد؛ او مثل تارانتینو نگران میراثش نیست بلکه می‌خواهد فیلم‌های سرگرم‌کننده بسازد و این کار را هم خوب انجام می‌دهد. با وجود این، هر سه فیلم اخیر او در گیشه شکست خورده‌اند و تهیه‌کنندگان به هیچ فیلمسازی تا ابد فرصت نمی‌دهند؛ بنابراین چندان دور از انتظار نیست که او در نهایت بخواهد به فرم سابق بازگردد و مانند «جنتلمن‌ها» (2019)، همان چیزی را بسازد که در آن استعداد دارد: آثار کمدی-جنایی بریتانیایی با سس مخصوصِ ریچی. «وزارت جنگ ناجوانمردانه» بخش زیادی از پتانسیل قصه‌ی اصلی را هدر می‌دهد و قصه‌اش در بخش‌های پایانی به آن نقطه‌ی اوج مورد انتظار نمی‌رسد اما به رسالت اصلی سینما پایبند باقی می‌ماند، یعنی فیلمی مفرح که به حاشیه نمی‌رود، به شعور مخاطب توهین نمی‌کند و حوصله‌ سربر هم نیست.

بیشتر بخوانید: معرفی فیلم‌های سینمایی


12- پسران بد: بران یا بمیر (Bad Boys: Ride or Die)

کارگردان: عادل و بلال
بازیگران: ویل اسمیت، مارتین لارنس، جیکوب اسکیپیو، ونسا هاجنز، الکساندر لودویگ، پاولا نونز، تاشا اسمیت، جان سلی

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.5 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 65 از 100

فیلم‌های «پسران بد» با بازی ویل اسمیت و مارتین لارنس همواره بین مخاطبان محبوب بوده‌اند، حتی با اینکه منتقدان دو فیلم اول به کارگردانی مایکل بی را اصلا دوست نداشتند (به ویژه قسمت دوم). با اینکه سال‌ها شایعات مختلفی پیرامون ساخت قسمت سوم شنیده می‌شد، به نظر نمی‌رسید که این اتفاق واقعا رخ دهد، تا اینکه «پسران بد تا ابد» به کارگردانی عادل العربی و بلال فلاح، سال 2020 راهی سینماها شد و فصل تازه‌ای را برای مجموعه آغاز کرد. این فیلم به فروش بالایی رسید و بدیهی بود که دیر یا زود، قسمت چهارم هم تولید شود. با توجه به حواشی سال‌های اخیر ویل اسمیت، تحلیلگران پیش‌بینی می‌کردند که «پسران بد: بران یا بمیر» نتواند موفقیت‌های قسمت پیشین را تکرار کنند اما این فیلم همه را غافل‌گیر کرد.

«پسران بد: بران یا بمیر» فرمول‌های آشنای سری را به شکل‌های خلاقانه به کار می‌گیرد و مطابق انتظار، شیمی جذاب دو ستاره‌ی اصلی است که آن را به یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 تبدیل می‌کند. ماجراها بار دیگر پیرامون مایک (ویل اسمیت) و مارکوس (مارتین لارنس) اتفاق می‌افتد که درگیر ماموریتی چالش‌برانگیز برای اثبات بی‌گناهی رئیس فقیدشان و مقابله با تهدیدی جدید می‌شوند. قصه شاید پیچیدگی خاصی نداشته باشد و گاهی قابل پیش‌بینی جلو برود، اما این ضعف با ریتم سریع و سکانس‌های اکشن خوش‌ساخت جبران می‌شود. عادل و بلال با استفاده از جلوه‌های بصری و زاویه‌های دوربین خلاقانه (که چندان هم از سبک فیلمسازی مایکل بی دور نیستند)، توانسته‌اند انرژی تازه‌ای به این مجموعه تزریق کنند.

اما همان‌طور که بالاتر اشاره شد، جذابیت اصلی فیلم در رابطه دوستانه و کمدی بین اسمیت و لارنس نهفته است. پس از گذشت بیش از دو دهه از اولین همکاری‌شان، این دو هنوز هم به طرز شگفت‌انگیزی هماهنگ و سرگرم‌کننده هستند. لارنس با شوخی‌های به‌موقع و اسمیت با کاریزمای همیشگی‌اش، لحظات مفرحی خلق می‌کنند که مخاطب را به خنده می‌اندازد. با این حال، برخی از شوخی‌ها ممکن است برای تماشاگران جوان‌تر کمی قدیمی به نظر برسند اما اگر از طرفداران قدیمی مجموعه هستید، حتما از آن‌ها لذت خواهید بود.

از جنبه‌ی اکشن هم «بران یا بمیر» چیزی کم نمی‌گذارد. تعقیب و گریزهای نفس‌گیر، تیراندازی‌های پرهیاهو و انفجارهای عظیم، همگی اینجا وجود دارند و از قسمت سوم هم بهتر از آب درآمده‌اند. «پسران بد» در اصل یک کمدی است، فیلمی که فقط می‌خواهد مخاطب سرگرم شود و این کار را هم به بهترین شکل انجام می‌دهد. حالا شاید تنها سوال این باشد که قسمت بعدی چه زمانی از راه می‌رسد و قهرمان قصه چه چالش‌های تازه‌ای را تجربه خواهند کرد.

11- زنبوردار (The Beekeeper)

کارگردان: دیوید آیر
بازیگران: جیسون استاتهام، امی ریور لمپمن، جاش هاچرسون، بابی نادری، مینی درایور، فیلیسیا رشاد، جرمی آیرونز

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.3 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 71 از 100

با اینکه بسیاری از سینمادوستان جدی جیسون استاتهام را چندان جدی نمی‌گیرند اما او همیشه مخاطبان را به سینماها کشانده است، با وجود این، او با «زنبوردار» فراتر از انتظار ظاهر شد. نقش او در این فیلم، چندان متفاوت نیست و اجازه پیدا کرده تا همان لباس‌های همیشگی‌اش را بپوشد و دیالوگ‌های همیشگی‌اش را بگوید اما «زنبوردار» به همه یادآوری می‌کند که چرا استاتهام یکی از بهترین ستارگان هنرهای رزمی هالیوود در سال‌های اخیر است. او اینجا استعدادهای خود را به نمایش می‌گذارد.

این فیلم که دیوید آیر («خشم» و «پایان کشیک») را در پشت دوربین دارد، قصه‌ی آدام کلی، یک زنبوردار ساکت و منزوی را روایت می‌کند. پس از خودکشی دوستش به دلیل کلاهبرداری آنلاین، آدام وارد مسیری انتقام‌جویانه می‌شود و با شبکه‌ای از فساد و جنایت مواجه می‌گردد. گذشته او به‌عنوان یک مأمور مخفی نیز به تدریج آشکار می‌شود و لایه‌های تازه‌ای به شخصیتش اضافه می‌کند. ایده استفاده از «زنبورداری» به‌عنوان استعاره‌ای برای محافظت از نظم، خلاقانه است، اما اگر سخت‌گیر باشیم، باید اعتراف کنیم که فیلم در اجرا گاهی به دام کلیشه‌های ژانر اکشن می‌افتد.

دیوید آیر بار دیگر نشان می‌دهد که در خلق صحنه‌های اکشن پویا و پرتنش مهارت دارد. سکانس‌های مبارزه و تعقیب‌وگریز با دقت طراحی شده‌اند و ریتم تند فیلم را حفظ می‌کنند. جیسون استاتهام نیز مثل همیشه در نقش قهرمان خشن و بی‌رحم می‌درخشد و حضورش نقطه قوت اصلی فیلم است. موسیقی متن و جلوه‌های ویژه نیز به خوبی با فضای اکشن همخوانی دارند و تجربه بصری و شنیداری رضایت‌بخشی ارائه می‌دهند. با این حال، داستان فیلم می‌توانست بهتر باشد، ضمن اینکه باید این نکته را هم یادآوری کنیم که قصه در آثار اکشن یک بهانه برای خلق هیجان است.

اما در هر صورت، داستان بیش از حد قابل پیش‌بینی و مملو از الگوهای تکراری است؛ قهرمانی تنها علیه سیستمی فاسد، بدون اینکه عمق کافی به شخصیت‌ها یا انگیزه‌هایشان داده شود. شخصیت‌های مکمل، مانند مأمور اف‌بی‌آی (امی ریور-لمپمن) یا شرور داستان (جاش هاچرسون)، فرصت کافی برای توسعه پیدا نمی‌کنند و صرفاً ابزارهایی برای پیشبرد روایت هستند. برخی تصمیمات غیرمنطقی کاراکترها و حفره‌های داستانی نیز بیننده را از غرق شدن کامل در فیلم بازمی‌دارد. این ضعف‌ها را به راحتی می‌توان نادیده گرفت، زیرا اگر به دنبال اکشن هستید، «زنبوردار» بی‌گمان یکی از بهترین فیلم‌های 2024 است و اگر هم از طرفداران جیسون استاتهام هستید، به هیچ‌وجه ناامید نخواهید شد.

10- گردبادها (Twisters)

کارگردان: لی ایزاک چانگ
بازیگران: دیزی ادگار جونز، گلن پاول، آنتونی راموس، برندون پریا، مورا تیرنی، ساشا لین

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.5 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 75 از 100

«گردبادها» دنباله‌ای مستقل بر فیلم «گردباد» (1996) است و  داستان کیت کوپر (دیزی ادگار جونز)، یک محقق هواشناسی با گذشته‌ای تلخ را روایت می‌کند که پس از تجربه‌ای دردناک با گردباد و مرگ یکی از عزیزانش، به اوکلاهما بازمی‌گردد تا سیستمی نوین برای ردیابی طوفان‌ها را آزمایش کند. او در این مسیر با تایلر اوونز (گلن پاول)، ستاره شبکه‌های اجتماعی، همراه می‌شود. چیزی که باعث می‌شود «گردبادها» را یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 بدانیم، این است که به جای تکیه بر قسمت اصلی، می‌خواهد یک تجربه‌ی سینمایی جدید ارائه بدهد.

اگر فیلم با عنوان «گردبادها» عرضه نمی‌شد، به راحتی می‌توانست به‌عنوان یک فیلم فاجعه‌ای کاملا جدید روی پرده برود. با این حال، کارگردان فیلم، لی ایزاک چانگ در زمینه‌ی ادای احترام به فیلم اصلی و اشاره به آن، هرگز افراط‌گری نمی‌کند. به عبارت دیگر، «گردبادها» یک دنباله‌ی هوشمندانه است زیرا به جای اینکه فقط خط داستانی فیلم اول را تکرار کند، به مضامین آن احترام می‌گذارد. یکی از مهم‌ترین خرده‌پیرنگ‌های فیلم اول، مربوط به شخصیت جوناس میلر (کری الویس) بود که توصیه دانشمندان خود را نادیده می‌گیرد، دانشمندانی که ادعا می‌کنند گردباد در حال تغییر جهت است. مطابق انتظار، در «گردبادها» هم شاهد یک درگیری جذاب مشابه در بخش‌هایی پایانی هستیم.

از جنبه‌ی بصری هم «گردبادها» یک موفقیت چشمگیر است و گاهی فراموش می‌کنید که بعضی از سکانس‌های فیلم واقعی نیستند. جلوه‌های ویژه، در به تصویر کشیدن گردبادهای عظیم و تخریب‌های ناشی از آن‌ها، به راستی خیره‌کننده و نفس‌گیر هستند. کارگردانی لی ایزاک چانگ در خلق سکانس‌های اکشن پرتنش قابل تحسین است و حس واقعی خطر را به خوبی منتقل می‌کند. بازی گلن پاول  را هم نباید نادیده گرفت، شخصیت پرانرژی او در مقابل بازی آرام و درون‌گرای دیزی ادگار جونز، تعادل مناسبی دارد.

اینجا هم اگر جدی‌تر به فیلم بنگریم، از جنبه‌ی روایی و قصه، مشکلات خاص خودش را داشت. داستان بیش از حد به الگوهای آشنا و کلیشه‌ای ژانر فاجعه‌ای وابسته است و فیلمساز فرصت‌های زیادی برای عمق بخشیدن به شخصیت‌ها یا ارائه پیام‌های مهم (مثلا درباره تغییرات اقلیمی) داشت که از آن‌ها -احتمالا به عمد- استفاده نمی‌کند، چون صرفا می‌خواهد یک فیلم سرگرم‌کننده بسازد و به هدفش هم می‌رسد. این یک فیلم اکشن پرزرق‌وبرق برای طرفداران اکشن و آثار فاجعه‌ای است که حتما شما را هیجان‌زده خواهد کرد. اگر به دنبال یک فیلم هیجان‌انگیز هستید، «گردبادها» یک گزینه‌ی ایده‌آل به حساب می‌آید.

9- مرد میمونی (Monkey Man)

کارگردان: دو پتل
بازیگران: دو پتل، شارلتو کوپلی، سوبهیتا دولیپالا، آشوینی کالسکار، ماکاراند دشپانده

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.8 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 89 از 100

با بازخوردهای مثبتی که مجموعه «جان ویک» در سال‌های اخیر دریافت کرده، عجیب نیست که ساختار اکشن آن و البته ایده‌ی ارتش یک‌نفره هم بار دیگر ترند شود. فیلم‌هایی همچون «بلوند اتمی» (2017) و «هیچ‌کس» (2021) دقیقا با همان ساختار ساخته شده‌اند و «مرد میمونی» هم در نگاه اول، یادآور «جان ویک» است اما در حقیقت تفاوت‌های واضحی با آن دارد و بیشتر از اینکه به گان‌فو (Gun fu – تلفیق مبارزات تن‌به‌تن با اسلحه که «جان ویک» بار دیگر آن را در کانون توجه قرار داد) تکیه کند، به آثار رزمی کلاسیکی همچون «اژدها وارد می‌شود» (1973) نزدیکی دارد. «مرد میمونی» البته فیلم ساختارشکنی نیست اما به دلیل فضای متفاوتی که انتخاب می‌کند (بستر فرهنگی-اجتماعی هند)، با آثار کلیشه‌ای و معمولی بازار متفاوت است.

داستان با یک قهرمان بی‌نام -ملقب به بچه- آغاز می‌شود که ماسک میمون بر چهره می‌زند و در مبارزات زیرزمینی شکست می‌خورد تا کسب درآمد کند و احتمالا این کتک خوردن‌ها مرهمی بر زخم‌های کهنه‌ی اوست که نمی‌داند چگونه آن‌ها را التیام ببخشد. او این ماسک را به یاد قصه‌ای استفاده می‌کند که مادرش در دوران کودکی برایش تعریف کرده بود: هانومان، یک خدای هندیِ نیمه‌-میمون، نیمه-انسان که در دوران کودکی، به خاطر یک اشتباه از سوی خدایان دیگر مجازات می‌شود و قدرت‌هایش را از او می‌گیرند. پسرک در واقع نسخه‌ای نمادین از هانومان است، یک سلحشور با قدرت‌ فیزیکی خارق‌العاده که هدف والای مشخصی هم دارد، اینکه جهان اطرافش را به جای بهتری تبدیل کند.

دو پتل یک فیلم‌ساز بی‌تجربه، اثر سینمایی بی‌ادعا اما راضی‌کننده‌ای ساخته است اما در «مرد میمونی» ضعف‌های واضحی نیز به چشم می‌خورد. شاید بزرگترین مشکل، استفاده از دوربین روی دست و تلاش برای خلق تعلیق مصنوعی به‌واسطه‌ی تکان‌های شدید دوربین و کلوزآپ‌های بی‌معنا باشد. بعضی از لحظات فیلم حتی در این زمینه به حدی افراطی می‌شود که شاید مخاطب را آزار دهد؛ خوشبختانه پتل گاهی از دوربین ثابت -یا حداقل با تحرک کمتر- هم استفاده می‌کند. کمبود بودجه، بی‌تردید مهم‌ترین دلیل استفاده‌ی او از دوربین روی دست بوده است؛ او حتی در مصاحبه‌هایش به این مسئله اشاره کرده که به دلیل محدودیت بودجه، بخش‌هایی از فیلم را با دوربین موبایل ساخته‌اند! استفاده‌ی افراطی پتل از فلش‌بک‌ها و مدیریت نامناسب ریتم از دیگر مشکلات «مرد میمونی» است که می‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد زیرا فیلم به‌هیچ‌وجه در شرایط ایده‌آلی تولید نشده است (از ورشکسته شدن تهیه‌کننده‌ تا شکستن دست و پای پتل و همه‌گیری کووید 19 که باعث شد تیم سازنده نتواند فیلم‌برداری را در هند انجام دهد).

«مرد میمونی» شاید فیلم اکشن مهجوری باشد اما هرگز این حس را به شما منتقل نمی‌کند که در حال تماشای یک فیلم آماتور و درجه‌دو هستید و برخی از لحظات اکشن آن با بهترین‌های سال‌های اخیر برابری می‌کند. مشکلاتی که پتل در مسیر تولید این پروژه تجربه کرد، تفاوت چندانی با قهرمان قصه‌اش ندارد اما او از این ماموریت سربلند بیرون آمد و حتی می‌توان نامش را در فهرست فیلمسازان آینده‌دار قرار داد. پتل اما نه‌تنها در مقام فیلمساز بلکه در بازیگری هم بهترینِ خودش است و مشخصا همه‌ی انرژی و استعدادهای خود را به کار گرفته تا اثری بسازد که ارزش تماشا دارد. بی‌دلیل نبود که جردن پیل اعتقاد داشت این فیلم حتما باید در سالن‌های سینما دیده شود. «مرد میمونی» برای همه نیست و از آن نباید انتظار یک «جان ویکِ» پرهیاهو را داشته باشید اما یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 است.

8- ددپول و ولورین (Deadpool & Wolverine)

کارگردان: شاون لوی
بازیگران: رایان رینولدز، هیو جکمن، اما کورین، مورنا باکارین، راب دلینی، لزلی اوگامس، آرون استنفورد، متیو مک‌فادین

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.6 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 78 از 100

«ددپول و ولورین» سومین قسمت از مجموعه «ددپول» و اولین حضور رسمی این شخصیت در دنیای سینمایی مارول (MCU) است. انتظارات از فیلم بالا بود و نگرانی‌ها هم زیاد! به هر حال، این نسخه را دیزنی قرار بود بسازد و اگر دو فیلم پیشین را تماشا کرده‌اید، حتما می‌دانید که چندان با رویکرد دیزنی -پیرامون ساخت آثار خانوادگی- همخوانی دارد. خوشبختانه، آن‌ها به تیم سازنده اجازه دادند تا فیلم دلخواهشان را بسازند. قصه از جایی آغاز می‌شود که ددپول (رایان رینولدز)، پس از رد شدن درخواستش برای پیوستن به انتقام‌جویان، توسط سازمان «رسیدگی به تناقضات زمانی» (Time Variance Authority) -از سریال «لوکی»- استخدام می‌شود تا در مولتی‌ورس مأموریتی را انجام دهد. او با ولورینِ (هیو جکمن) از جهانی دیگر متحد می‌شود تا با کاساندرا نوا (اما کورین) مقابله کنند. فیلم از طنز آشنای ددپولی و البته ارجاعات فراوان و هوشمندانه به جهان مارول بهره می‌برد.

نقطه قوت فیلم، شیمی فوق‌العاده بین رایان رینولدز و هیو جکمن است. رینولدز در نقش ددپول با شوخی‌های تند و شکستن دیوار چهارم، شاکله‌ی هرج‌ومرج‌طلب فیلم را حفظ می‌کند، در حالی که جکمن با ولورینی خسته و آسیب‌پذیر، تعادل احساسی به داستان می‌افزاید. سکانس‌های اکشن نیز به‌خوبی طراحی شده‌اند و با خشونت اغراق‌آمیز خاص مجموعه «ددپول»، لحظاتی مهیج خلق می‌کنند. حضور کوتاه شخصیت‌های محبوب مارولی و ارجاعات خاطره‌انگیز به فیلم‌های قدیمی استودیوی فاکس قرن بیستم را هم نباید از یاد برد.

«ددپول و ولورین» شاید یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 باشد اما از ضعف‌هایی هم رنج می‌برد. داستان فیلم گاهی بیش از حد شلوغ می‌شود و به نظر می‌رسد که اولویت سازندگان، خوشحال کردن طرفداران دوآتشه با ارجاعات کوچک و بزرگ بوده تا روایت یک قصه‌ی منجسم. شخصیت کاساندرا نوا هم پتانسیل زیادی داشت اما انگیزه‌ها و توسعه‌اش ناقص باقی می‌ماند و در نهایت به یک شرور کلیشه‌ای تبدیل می‌شود. ضمن اینکه اگر با تاریخچه مارول آشنا نباشید، بعضی از سکانس‌ها و شخصیت‌ها شما را سردرگم خواهند کرد.

این‌ مشکلات کوچک را که کنار بگذاریم، «ددپول و ولورین» یک تجربه سرگرم‌کننده است که انتظارات طرفداران «ددپول» و البته هواداران قدیمی ولورین را برآورده می‌کند. «ددپول و ولورین» اولین فیلم دنیای سینمایی مارول با درجه سنی بزرگسال (آر) هم هست و با توجه به فروش نجومی آن، امیدواریم که مسیر را برای تولید آثار مارولی مشابه هموار کند.

7- پادشاهی سیاره میمون‌ها (Kingdom of the Planet of the Apes)

کارگردان: وس بال
بازیگران: اوون تیگ، فریا آلن، کوین دورند، پیتر میکون، ویلیام اچ میسی

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.9 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 80 از 100

«پادشاهی سیاره میمون‌ها» چهارمین قسمت از سری جدید «سیاره میمون‌ها» است و رویدادهای آن چند قرن پس از سه‌گانه اصلی اتفاق می‌افتد. میمون‌ها تحت رهبری نوا (اوون تیگ) در حال ساختن امپراتوری خود هستند، در حالی که انسان‌ها به موجوداتی بدوی و پراکنده تبدیل شده‌اند. نوا، که می‌خواهد رهبری در حد و اندازه‌ی سزار (رهبر افسانه‌ای میمون‌ه) باشد، با دختری انسانی به نام نوئل (فریا آلن) مواجه می‌شود که اطلاعات زیادی درباره تاریخ و فناوری ازدست‌رفته بشریت دارد. ادامه‌ دادن قصه‌ی این مجموعه آسان نبود، خصوصا با توجه به پایان‌بندی قسمت قبل، اما «پادشاهی سیاره میمون‌ها» در مجموع فیلم خوش‌ساختی است که خدشه‌ای به میراث سه‌گانه‌ی اصلی وارد نمی‌کند.

همانطور که انتظار می‌رفت، « پادشاهی سیاره میمون‌ها» از جنبه‌ی بصری و جلوه‌های ویژه درخشان است. میمون‌های دیجیتالی فیلم، به راستی کیفیت بالایی دارند و کمتر پیش می‌آید که مصنوعی و آزاردهنده به نظر برسند. وس بال هم با اینکه مهارت‌های فیلمسازی مت ریوز را ندارد اما اینجا همه‌ی تلاش خود را کرده و این جهان آخرالزمانی را با دقت و وسواس به تصویر می‌کشد. از طرف دیگر،  اوون تیگ در نقش نوا، بازی قابل قبولی ارائه می‌دهد و سعی می‌کند از سزار و بازی اندی سرکیس فاصله بگیرد و شخصیت متفاوتی خلق کند.

«پادشاهی سیاره میمون‌ها» اما نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 است بلکه از جنبه‌ی مضمونی هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. ایده تقابل تمدن میمون‌ها و انسان‌ها وسوالاتی که فیلم درباره قدرت، میراث و اخلاق، مطرح می‌کند، جای تفکر دارد. البته مقدمه‌چینی افراطی فیلم برای قسمت‌های بعدی، در بعضی از بخش‌ها اندکی آزاردهنده می‌شود و به روایت اصلی ضربه می‌زند، رابطه نوا و نوئل هم آن‌طور که باید احساسی نیست و گاهی سطحی به نظر می‌رسد. با وجود این، فیلم ضعف‌هایش را به روش‌های دیگر جبران می‌کند. اینجا باید به شرور فیلم اشاره کرد، یک شخصیت پیچیده و جاه‌طلب که می‌خواهد امپراتوری میمون‌ها را با استفاده از فناوری‌های انسانی احیا کند. تضادهای پروکسیموس سزار و نوا، یک لایه‌ی اخلاقی دیگر به فیلم می‌افزاید که انتظارش را در چنین فیلمی ندارید.

«پادشاهی سیاره میمون‌ها» دنباله‌ی سینمایی محترمی است که موفق می‌شود جهان این مجموعه را گسترش دهد و فصل تازه‌ای را برای آن رقم بزند. فیلم برای طرفداران مجموعه و کسانی که از ترکیب اکشن، درام و مضامین فلسفی لذت می‌برند، رضایت‌بخش خواهد بود، اما با نقطه‌ی اوج مجموعه، «طلوع سیاره میمون‌ها» فاصله دارد. «پادشاهی سیاره میمون‌ها» کامل نیست اما شروع مناسبی است و مسیر را برای قسمت‌های بعدی هموار می‌کند.

6- کافه بین‌راهی (Road House)

کارگردان: داگ لیمان
بازیگران: جیک جیلنهال، دانیلا ملچیور، بیلی مگنوسن، جسیکا ویلیامز، ژواکیم دی آلمیدا، کانر مک‌گرگور

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.2 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 40 از 100

یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 که اگر راهی سینماها می‌شد، احتمالا به فروش بالایی می‌رسید (این فیلم تنها به صورت آنلاین منتشر شد). «کافه بین‌راهی» بازسازی فیلم کلاسیک محبوبی به همین نام از سال 1989 است و داستان دالتون (جیک جیلنهال)، یک مبارز سابق یواف‌سی را روایت می‌کند که به‌عنوان بادیگارد یک کلوپ شبانه در فلوریدا کیز استخدام می‌شود تا نظم را برقرار کند. اما درگیر فساد، خشونت و نقشه‌های یک سرمایه‌دار بانفوذ به نام بن برانت (بیلی مگنوسن) می‌شود.

جیک جیلنهالِ دوست‌داشتنی، ستاره بی‌چون‌وچرای فیلم است. او با آمادگی جسمانی قابل‌توجه و بازی زیرپوستی، شخصیتی چندلایه خلق می‌کند که همزمان خشن و شکننده است. حضور او به دالتون عمقی می‌بخشد که در نسخه اصلی کمتر دیده می‌شد، و تعادل خوبی بین کمدی سیاه و جدیت برقرار می‌کند. در مقابل، بیلی مگنوسن در نقش برانت، یک شرور کاریزماتیک اما کلیشه‌ای ارائه می‌دهد که گاهی آگاهانه بیش از حد اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد. کانر مک‌گرگور، بوکسور مشهور حضوری کوتاه اما پرسروصدایی در فیلم دارد و با انرژی عجیب خود، لحظات اکشن را جذاب‌تر می‌کند.

مهارت داگ لیمان در خلق سکانس‌های اکشن نقطه قوت اصلی فیلم است. مبارزات تن‌به‌تن با دقت و وسواس طراحی شده‌اند و حس واقعی ضربه و درد را منتقل می‌کنند. استفاده از زوایای خلاقانه دوربین و ریتم تند، این صحنه‌ها را به‌ویژه برای طرفداران اکشن تماشایی می‌کند. با این حال، فیلم در بخش‌های غیراکشن دچار افت ریتم می‌شود و لحظاتی که قرار است احساسی یا دراماتیک باشد، به دلیل ضعف در فیلمنامه، تأثیر لازم را ندارد.

بالاتر هم اشاره کردیم که قصه در فیلم‌های اکشن اولویت اصلی نیست اما داستان «کافه بین‌راهی» اگر به کلیشه‌های ژانر اکشن کمتر تکیه می‌کرد، می‌توانست به اثر بهتری تبدیل شود. ما اینجا هم قصه‌ی کلاسیک را داریم، قهرمانی منزوی با گذشته‌ای تاریک که حالا می‌خواهد به رستگاری برسد و شروری سطحی که نقشه‌های ساده‌لوحانه‌اش به راحتی توسط قهرمان خراب می‌شوند. با وجود این، . «کافه بین‌راهی» بازسازی قابل‌قبولی است که با سکانس‌های اکشن، ضعف داستان و شخصیت‌پردازی را جبران می‌کند. اگر به دنبال یک فیلم اکشن هستید که یاد و خاطره فیلم‌های درجه ب دهه 80 میلادی را زنده کند، این ساخته‌ی داگ لیمان شما را ناامید نمی‌کند.

بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


5- مرز یاغیان (Rebel Ridge)

کارگردان: جرمی سالنی‌یر
بازیگران: ارون پیر، دان جانسون، ارین دوئرتی، جیمز بج دیل، جیمز کرامول، آناسوفیا راب، اموری کوئن
امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.8 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 96 از 100
«مرز یاغیان» یک فیلم اکشن تریلر پرتنش است که یکی از ضعف‌های قانونی ایالات متحده را در کانون توجه قرار می‌دهد. قصه درباره‌ی تری ریچموند (آرون پیر)، یک تفنگدار سابق نیروی دریایی است که برای پرداخت وثیقه پسرعمویش -یک خلافکار خرده‌پا- به شهر کوچک شلبی اسپرینگز می‌رود، اما با مصادره غیرقانونی پولش توسط پلیس محلی مواجه می‌شود. این اتفاق او را وارد نبردی با سیستمی فاسد به رهبری رئیس پلیس (دان جانسون) می‌کند. فیلم که مشخصا با الهام از آثار کلاسیکی مانند «اولین خون» ساخته شده، به موضوعاتی مثل بی‌عدالتی و ضعف‌های سیستم‌های قضایی می‌پردازد و می‌خواهد فارغ از اکشن بودن، یک نقد اجتماعی هم باشد.

جرمی سالنی‌یر که «اتاق سبز» را در کارنامه دارد، بار دیگر مهارت خود را در خلق فضاهای پرتنش و واقع‌گرایانه نشان می‌دهد. سکانس‌های اکشن با دقت و بدون تکیه به جلوه‌های ویژه طراحی شده‌اند و حس تعلیق را به خوبی حفظ می‌کنند. آرون پیر -که به زودی او را در آثار سینمایی بیشتری ملاقات خواهید کرد- در نقش تری ریچموند حضوری قدرتمند و کاریزماتیکی دارد؛ او شخصیتی آرام اما تهدیدآمیز را به تصویر می‌کشد که با مهارت‌های نظامی‌اش، بیننده را مجذوب می‌کند. بازی دان جانسون هم به‌عنوان یک شرور محافظه‌کار و فاسد، به‌خوبی مکمل قهرمان داستان است و تضاد بین این دو، موتور محرک روایت را تشکیل می‌دهد.

سالنی‌یر با تمرکز بر موضوع مصادره مدنی (Civil Asset Forfeiture)، داستانی ساختارمند و هوشمندانه خلق کرده که هم سرگرم‌کننده است و هم تفکربرانگیز. فیلم به‌تدریج لایه‌های فساد را آشکار می‌کند و از شخصیت‌های فرعی مانند سامر (آنا سوفیا راب) به‌عنوان وجدان اخلاقی داستان بهره می‌برد. با این حال، برخی از دیالوگ‌ها به دلیل اصطلاحات قانونی ممکن است برای مخاطبان ناآشنا سردرگم‌کننده باشد، و شخصیت‌پردازی بعضی از نقش‌های مکمل هم چندان خوب نیست.

«مرز یاغیان» به خوبی به مسائل اجتماعی مانند سوءاستفاده از قدرت و تبعیض نژادی اشاره می‌کند، بدون اینکه بیش از حد شعاری شود. این تعادل بین سرگرمی و درونمایه، فیلم را از بسیاری از آثار اکشن مصرفی مدرن متمایز می‌کند. «مرز یاغیان» یک تریلر اکشن خوش‌ساخت است که شما را ا تا پایان درگیر نگه می‌دارد. فیلم شاید به اندازه «اتاق سبز» ماندگار نباشد اما یکی از بهترین فیلم‌های اکشن 2024 است و پیچش‌های داستانی غافل‌گیرکننده‌ای هم دارد.

4- گلادیاتور 2 (Gladiator II)

کارگردان: ریدلی اسکات
بازیگران: پل مسکال، پدرو پاسکال، جوزف کوئین، فرد هچینگر، لیور راز، درک جاکوبی، کانی نیلسن، دنزل واشینگتن

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.6 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 71 از 100

خبر ساخت «گلادیاتور 2» برای همه خوشحال‌کننده بود، زیرا قسمت اول که سال 2000 روی پرده رفت، یکی از شاهکارهای قرن 21 در نظر گرفته می‌شود و کمتر کسی انتظار داشت که قسمت دوم بتواند به همان اندازه موفق عمل کند. داستان 16 سال پس از وقایع فیلم اول رخ می‌دهد و بر لوسیوس آئورلیوس (پل مسکال) تمرکز دارد، جوانی با گذشته‌ای تلخ که می‌خواهد از امپراتوری روم انتقام بگیرد. او پس از نابودی خانواده‌اش توسط ژنرال مارکوس آکیلا (پدرو پاسکال) به بردگی و سپس میدان گلادیاتوری کشیده می‌شود. در این مسیر، با ماکرینوس (دنزل واشینگتن)، یک سیاستمدار جاه‌طلب و مرموز ملاقات می‌کند و به مسیر پرفرازونشیبی قدم می‌گذارد.

«گلادیاتور 2» شاهکار نیست اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم آن را یک فاجعه بدانیم. ریدلی اسکات با تجربه‌اش در خلق جهان‌های حماسی، روم باستان را با جزئیات نفس‌گیر و صحنه‌های نبرد عظیم به تصویر می‌کشد. سکانس‌های گلادیاتوری، از جمله نبرد با حیوانات و مبارزات تن‌به‌تن، با طراحی بی‌نقص و جلوه‌های ویژه قابل قبول، حس هیجان و وحشت را به خوبی منتقل می‌کنند. بازی پل مسکال در نقش لوسیوس، ترکیبی از خشم فروخورده و آسیب‌پذیری است (اگرچه با بازی ماندگار راسل کرو فاصله دارد) و دنزل واشینگتن یکی از بهترین شرورهای سینمایی 2024 را عرضه می‌کند.

«گلادیاتور 2»  از جنبه‌ی روایی، گاهی در سایه فیلم اصلی کمرنگ می‌شود. ریدلی اسکات تلاش کرده تا مضامین انتقام، رستگاری و سقوط امپراتوری را گسترش دهد، اما در لحظاتی بیش از حد به نوستالژی و ارجاعات به «گلادیاتور» تکیه می‌کند. رابطه بین لوسیوس و ماکرینوس پتانسیل بالایی برای درام داشت، اما به دلیل شتابزدگی در روایت، به طور کامل شکوفا نمی‌شود. شخصیت‌های مکمل، مانند برادران امپراتور (جوزف کوئین و فرد هچینگر)، گاهی بیش از حد تئاتری و اغراق‌آمیز به نظر می‌رسند و از واقع‌گرایی فیلم می‌کاهند. این ضعف‌ها باعث تا که «گلادیاتور 2» نتواند به انسجام احساسی نسخه اول دست یابد.

اما اگر از زاویه اکشن به آن بنگریم، «گلادیاتور 2» دنباله‌ای باشکوه و سرگرم‌کننده است که اگرچه به قله احساسی و روایی فیلم اول نمی‌رسد، اما ارزش تماشا دارد. فارغ از اینکه به فیلم‌های سال‌های اخیر ریدلی اسکات چه حسی دارید، جسارت‌های او را باید تحسین کرد؛ ساخت قسمت دوم «گلادیاتور» آسان نبود و می‌توانست میراث آن را نابود کند اما اسکات این پروژه را به درستی مدیریت کرد و نشان داد که چرا هنوز هم از بهترین فیلمسازان ژانر تاریخی است.

3- فال گای (The Fall Guy)

کارگردان: دیوید لیچ
بازیگران: رایان گاسلینگ، امیلی بلانت، آرون تیلور-جانسون، هانا وادینگهام، ترزا پالمر، استفانی شو، وینستون دوک

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 6.8 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 82 از 100

اقتباسی آزاد از سریالی به همین نام از دهه‌ی 80 میلادی، «فال گای» قصه‌ی کولت سیورز (رایان گاسلینگ)، یک بدلکار حرفه‌ای را روایت می‌کند که پس از یک حادثه‌ی دلخراش، به زندگی عادی برگشته است. او که مدت‌ها از بدلکاری دور بوده، به خاطر معشوقه‌ قدیمی‌اش جودی (امیلی بلانت)، به یک پروژه‌ی سینمایی جدید ملحق می‌شود. پس از ناپدید شدن ستاره اصلی فیلم (آرون تیلور-جانسون)، کولت سیورز خود را در مخمصه‌ای بزرگ می‌بیند و وارد توطئه‌ای خطرناک می‌شود.

دیوید لیچ که فیلم‌های اکشن محبوبی مانند «جان ویک» و «ددپول 2» را ساخته است، بار دیگر مهارتش را به نمایش گذاشته است؛ البته این بار با هدف نگارش یک نامه‌ی عاشقانه به شغل سابق خودش، یعنی بدلکاری. سکانس‌های بدلکاری فیلم، از پرش‌های بلند گرفته تا تعقیب‌وگریزهای نفس‌گیر، نه‌تنها تماشایی هستند، بلکه به‌عنوان ستایشی برای شغل سخت بدلکاری عمل می‌کنند. شیمی بین گاسلینگ و بلانت هم خوب است؛ گاسلینگ با طنز خشک و جذابیت همیشگی‌اش، و بلانت با حضور احساسی‌اش، رابطه‌ای باورپذیر و دلنشین خلق کرده‌اند.

ایده اصلی فیلم، یعنی پرداختن به زندگی شخصی و چالش‌های بدلکاران، ایده جالبی است اما شوخی‌ها و ارجاعات تخصصی فیلم شاید بر هر کسی قابل درک نباشد. با این حال، ادای احترام همه‌جانبه‌ی فیلم به بدلکاری است که آن را از نمونه‌های مشابه متمایز می‌کند. سکانس‌هایی که کولت را در حال انجام بدلکاری‌های واقعی نشان می‌دهند، با مهارت فنی اجرا شده‌اند و حس اصالت را به اثر می‌افزایند. جلوه‌های ویژه و تدوین سریع نیز به تقویت لحظات اکشن کمک می‌کنند، هرچند گاهی استفاده بیش از حد از جلوه‌های ویژه‌ رایانه‌ای کمی از واقع‌گرایی می‌کاهد.

«فال گای» یک اثر سینمایی عامه‌پسند است که همه پیش‌بینی می‌کردند در گیشه موفق عمل کند اما بر خلاف انتظار، به یکی از بزرگترین شکست‌های تجاری سال 2024 تبدیل شد. با این حال، فیلم همه‌ی خواسته‌های شما از یک فیلم اکشن را برآورده می‌کند و ترکیب جذابی از اکشن و کمدی -با اندکی چاشنی عاشقانه- ارائه می‌دهد.

2- فیوریوسا: حماسه مکس دیوانه (Furiosa: A Mad Max Saga)

کارگردان: جرج میلر
بازیگران: آنیا تیلور-جوی، کریس همسورث، تام برک، آلیلا براون، ناتان جونز، جاش هلمن، جان هوارد، آنگوس سمپسون

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 7.8 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 90 از 100

چند سال قبل اگر کسی می‌پرسید که آیا می‌توان فیلم دیگری ساخت که از جنبه‌ی کیفی در حد «مکس دیوانه: جاده خشم» باشد، احتمالا با پاسخ منفی روبه‌رو می‌شد؛ اما جرج میلر با «فیوریوسا: حماسه مکس دیوانه»، پیش درآمدی جسورانه و مهیج، بر این حرف‌ها خط بطلان کشید. «جاده‌ی خشم» یکی از بهترین فیلم‌های اکشن تاریخ است، الگویی شاخص برای فیلمسازان بلندپرواز جوان، و یک تجربه‌ی ناب سینمایی در عصری که فرنچایزهای ضعیف سینمایی بر هالیوود حکومت می‌کنند. عنوان فیلم جدید اغراق‌آمیز نیست؛ این یک حماسه است که طی چندین سال روایت می‌شود. اگر «جاده‌ی خشم» مسیر مستقیمی را به سوی آزادی در پیش می‌گیرد اما در نهایت مسیرش را کج و جاده‌ی رستگاری را انتخاب می‌کند، «فیوریوسا» رویکردی صبورانه‌تر دارد و روایت خود را در چندین فصل در سرزمین آشنای استرالیا جای می‌دهد؛ همان «ویست‌لندِ» سوخته، پر از غارتگران با لباس‌های چرمی، جنگجویان متعصب، فرمانروایان جنگ‌طلب و دیوانه‌ی قدرت، و قهرمانان ناامید؛ وضعیت مثل سابق وحشتناک است. اینجا کمبودی از جسارت بصری و فرمی به چشم نمی‌خورد و جرج میلر هرگز فراموش نمی‌کند که چرا این فیلم را ساخته است، دغدغه‌ی او یک شخصیت خاص (فیوریوسا) و بررسی مسیر پرفرازونشیب زندگی‌اش است.

میلر ایده‌ی ساخت «فیوریوسا» را حتی قبل‌تر از «جاده خشم» هم در سر داشت. برنامه‌ریزی او این بود که «فیوریوسا» و «جاده‌ی خشم» را پشت سر هم فیلمبرداری کند؛ او حتی شروع به توسعه‌ی نسخه‌ی انیمه‌ای «فیوریوسا»، چیزی شبیه به «انیماتریکس» (2003) کرد که همزمان با «جاده خشم» منتشر شود. اما شاید هم این تصمیم درستی بود که او بعد از «جاده‌ی خشم» استراحت کرد و فیلم دیگری ساخت که به «مکس دیوانه» ربطی نداشت: فیلم قدرنادیده و کمتردیده‌شده‌ی «سه هزار سال حسرت» (2022). آن فیلم هزاران سال را در بر می‌گیرد و همچنان یک اثر منسجم با تمرکز بر شخصیت‌پردازی باقی می‌ماند، با وجود اینکه چندین بار در طول روایت، دوره‌ی زمانی تغییر می‌کند. میلر اینجا نیز رویکرد مشابهی را پیش می‌گیرد و حماسه‌ی خود را طی 15 سال روایت می‌کند تا شخصیتی را که شارلیز ترون در فیلم قبلی بازی کرد، کاوش کند. در حالی که عدم بازگشت ترون ناامیدکننده است (برای اجتناب از فرآیند آزاردهنده‌ی جوان‌سازی با کمک جلوه‌های ویژه)، جانشین او، آنیا تیلور-جوی، این شخصیت را تقریبا با همان درجه از سرکشی و خشم ترون به تصویر می‌کشد.

قصه با فیوریوسای جوان، آغاز می‌شود از سرزمین سرسبزش ربوده شده و در جهانی پساآخرالزمانی پر از خشونت گرفتار می‌شود. او در مسیر انتقام از دمنتوس (کریس همسورث)، یک جنگ‌سالار دیوانه، رشد می‌کند و به جنگجویی بی‌رحم تبدیل می‌شود. عامل اصلی جذابیت -و موفقیت- «جاده‌ی خشم»، تعقیب‌وگریزهای شگفت‌انگیز و تصادفات مرگبار ماشین‌ها، آن‌هم با کمترین استفاده از جلوه‌های ویژه رایانه‌ای بود. بعضی‌ها آن فیلم را بدون هرگونه حقه‌ی دیجیتالی به یاد می‌آورند، اما در حقیقت برای به تصویر کشیدن سکانس به‌یادماندنی طوفان شن، صحنه‌های اطراف سیتادل و جاهای دیگر، به جلوه‌های ویژه متعددی نیاز داشت. «فیوریوسا» هم تقریبا ساختار مشابهی دارد، همه‌چیز تا حد زیادی واقعی است اما میلر در مواقع ضروری از جلوه‌های ویژه کمک می‌گیرد، آن‌هم به شکلی که به تجربه‌ی سینمایی شما خدشه‌ای وارد نشود. یکی از برجسته‌ترین سکانس‌ها، جایی است که تعدادی از پیروان سابق دمنتوس، به عجیب‌ترین و هیجان‌انگیزترین شکل در تعقیب فیوریوسا و جک هستند. همه‌چیز در این لحظات بی‌نقص به نظر می‌رسد، از موسیقی متن جانکی ایکس‌ ال تا فیلمبرداری سایمون دوگان و رنگ‌بندی درخشان فیلم. «فیوریوسا» مطابق انتظار، کم‌دیالوگ هم هست و سعی می‌کند حرف‌هایش را با تصاویر بزند.

با اینکه داستان گاهی آرام می‌گیرد، اما لحظه‌ای از هیجان فیلم کاسته نمی‌شود و اگر سخت‌گیر نباشید، آنیا تیلور-جوی هم شما را ناامید نمی‌کند. انتظارات طرفداران از این فیلم به شکلی غیرمنطقی بالا بود اما میلر با ارائه‌ی پیش‌درآمدی جنون‌آمیز که جهان «جاده‌ی خشم» را با دقت گسترش می‌دهد، به این انتظارات پاسخ داد. میلر بار دیگر، یک فیلم اکشن جذاب ساخته است که شاید هیچ فیلمساز دیگری نتواند دقیقا مشابه آن را بسازد. هیجانی که «فیوریوسا» به شما منتقل می‌کند، حتی پس از پایان آن‌ از وجود شما خارج نخواهد شد؛ این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که «فیوریوسا» احتمالا یکی از بهترین فیلم‌های پیش‌درآمد تاریخ است.

1- تلماسه: بخش دو (Dune: Part Two)

کارگردان: دنی ویلنوو
بازیگران: تیموتی شالامی، زندایا، ربکا فرگوسن، جاش برولین، آستین باتلر، فلورنس پیو، دیو باتیستا، کریستوفر واکن

امتیاز کاربران IMDb به فیلم: 8.5 از 10
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 92 از 100

«تلماسه: بخش دو» داستان پل اتریدیز (تیموتی شالامی) را دنبال می‌کند که پس از نابودی خاندانش توسط هارکونن‌ها، در سیاره بیابانی آراکیس با قوم فریمن متحد می‌شود. او همراه با چانی (زندیا) و مادرش جسیکا (ربکا فرگوسن) به دنبال انتقام و کنترل ادویه -ماده‌ای حیاتی در کهکشان- است. کمتر پیش می‌آید که یک دنباله به اندازه‌ی «تلماسه: بخش دو» باکیفیت باشد. ویلنوو با همکاری گرگ فریزر (فیلمبردار) و پاتریس ورمت (طراح صحنه)، سیاره آراکیس را با بیابان‌های وسیع، معماری عظیم و رنگ‌های خیره‌کننده به تصویر کشیده و حس غرق شدن در جهانی بیگانه را القا می‌کند. سکانس‌های اکشن و درگیری‌های تن‌به‌تن، با شکوه و دقت طراحی شده‌اند و جلوه‌های ویژه در خدمت داستان است، نه صرفا خودنمایی.

تیموتی شالامی در نقش پل، تکامل شخصیتش از جوانی مردد به رهبری مصمم را با ظرافت به نمایش می‌گذارد و دیگر بازیگران هم درخشان ظاهر شده‌اند تا شاهد یکی از بهترین فیلم‌های 2024 باشد. فیلمنامه‌ که توسط ویلنوو و جان اسپیتز نوشته شده، تعادل فوق‌العاده‌ای بین اکشن، سیاست و عرفان برقرار می‌کند و خوشبختانه بخش دوم، برخلاف قسمت اول که مقدمه‌چینی بود، داستان را به اوج می‌رساند و مضامین قدرت، مذهب و سرنوشت را با عمق بیشتری کاوش می‌کند. با این حال، پایان باز فیلم و تمرکز بر آماده‌سازی برای قسمت سوم، ممکن است برخی مخاطبان را که انتظار یک نتیجه‌گیری کامل دارند، ناامید کند. همچنین، پیچیدگی داستان و اصطلاحات خاص دنیای «تل‌ماسه» شاید برای کسانی که با رمان آشنا نیستند، کمی گیج‌کننده باشد.

«تلماسه: بخش دو» نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های اکشن سال‌های اخیر است بلکه آن را باید در صدر فهرست بهترین فیلم‌های علمی-تخیلی 2024 هم قرار دهیم. این فیلم همه‌ی انتظارات شما را برآورده می‌کند و حتی از قسمت اول پیشی می‌گیرد. اگر رمان اصلی فرانک هربرت را نخوانده‌اید، شاید فیلم کمی سنگین باشد اما نباید فرصت تماشای آن را از دست بدهید. «تلماسه» فیلمی است که به خاطر پیچیدگی‌هایش، پیشبینی می‌شد هرگز ساخته نشود اما دنی ویلنوو بار دیگر معجزه کرد و حالا باید دید با قسمت سوم، می‌تواند باز هم ما را حیرت‌زده کند یا خیر.

منبع: دیجی‌مگ