آنچه این روزها درباره ساعدی خبرساز شده، نه یک واقعه بلکه محصول یک روند استبدادی مبتذل است.
اهالی تئاتر زمینه ورود را برای چهرههای مطرح تصویر به تئاتر باز کردهاند. این بازیگران به تئاتر ورود میکنند میآموزند و برای بدن و بیانشان اتفاقهای خوبی رقم میخورد.
سیامک احصایی کارگردان نمایش «آکواریوم» معتقد است که انسان معاصر روز به روز تنهاتر میشود و این موضوع خطری بیشتر از بیماری سرطان دارد. او میگوید: «آکواریوم» از دل همین تنها بودن در جهان پیشرفته امروز شکل گرفته است.بدون تردید سیامک احصایی را باید یکی از مطرحترین طراحان صحنهای معرفی کنیم که البته در کنار تخصص اصلی اش، نمایشهایی همچون «واقعیت اینه که خورشید دور ما میگرده»، «تونل» و «ترمینال» را نیز برای اجرا کارگردانی کرده است. او سال گذشته همراه با حمید پورآذری تجربه موفق خانه ابری را در ایرانشهر سپری کرد و حال به سراغ اجرای نمایش «آکواریوم» در تئاترشهر رفته که اتفاقاً از سوی مخاطبان با استقبال خوبی مواجه است. این موضوع بهانهای شد تا با سیامک احصایی به گفتوگو بنشینیم.آنچه در ادامه میخوانید حاصل گپوگفتی با کارگردان نمایش «آکواریوم»، ساعاتی پیش از اجرا در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر است.
فرهاد مهندسپور، از کارگردانان پیشرو تئاتر ایران چندسالی است صحنه را ترک و فقط به تدریس در دانشگاه تربیت مدرس بسنده کرده است. مهندسپور امسال دبیری جشنواره سیوششم تئاتر فجر را برعهده گرفته است. اگرچه جشنوارههای سیوچهارم و سیوپنجم به دبیری سعید اسدی روندی نسبتا رو به بهبود داشت اما از فرهاد مهندسپور و سبک کارگردانی او انتظار میرود همچون تجربه تئاترهایش، امسال در این جشنواره مسیری متفاوت را رقم بزند و به سبک شخصی خودش، آن را کارگردانی کند. با مهندسپور درباره جشنواره تئاتر فجر امسال و اهدافش در این دوره گفتوگو کردیم.
گورخواب، کلاش، تروریست انتحاری؛ اینها تنها چند نمونه از شخصیتهایی هستند که سیامک صفری خلقشان کرده و دست روی زندگیشان گذاشته است. شخصیتهایی که صفری خود را درگیر آنها میکند و به قول خودش «تقلا میکند تا بفهمدشان!»؛ همچون آخرین نمایشی که روی صحنه داشت یعنی «لامبورگینی» که با کارگردانی خود او، داستان دو گورخواب آواره را در بستر داستانی سورئال روایت میکرد.
مارال فرجاد در يك سال گذشته همكاري با گروههاي نمايشي متعددي را تجربه كرده است. از نمايش «سفر به نهايت دور» كاري از محمد ميرعلياكبري گرفته تا «شب دشنههاي بلند» به كارگرداني علي شمس و بلافاصله در نمايش «طپانچه خانم» به كارگرداني شهاب حسينپور؛ اتفاقي كه بعد از سالها دورياش از صحنه تا حدي قابل توجه به نظر ميرسيد، اما فرجاد در هر تجربه، اجرايي قابل دفاع از خودش به نمايش گذاشت. او در گفتوگوي پيش رو تاكيد دارد كه حالا تا حدي تجربه همكاري در آثار سينمايي و تلويزيوني را پشت سر گذاشته و با برنامهريزي به حوزه نمايش بازگشته است. جايي كه به گفته او قرار است «تربيت» دوبارهاي رخ دهد و كجا بهتر از تئاتر و صحنه نمايش براي ايجاد پالايشي دوباره؟
گروه گاراژ سالهاست در بافت فرهنگی- اجتماعی ویژهای دست به تجربه میزند. این گروه تئاتری، زیستبومی به نام قم را برای تلاشهایشان برگزیدهاند؛ مکانی که به واسطه فضا و اتمسفر خاصش، تصویری کاملا متفاوت از کلیت ایران برایش میتوان تصور کرد. در بافت سنتی و البته دینی قم، گروه «گاراژ» موفق شده است اَشکالی از تئاتر را تجربه کند که در پایتخت نیز آوانگارد به حساب میآید. علی مسعودی، کارگردان این گروه، رویه همگروهیهایش را تلاشی در راستای انسانشناسی و پژوهش در باب فرهنگشناسی میداند. حال در برنامه عصر تجربه که گاراژ فرصت یافته تا در تهران اجرائی داشته باشد، مسعودی از تجربههایش و موانع پیشِروی گروههایی همچون گاراژ میگوید.
حامد بهداد جنجال اختلاف هنرمندان تئاتر و مدیریت تماشاخانه شهرزاد را ناشی از سلب مسئولیت دولت میداند.
انگشتان بر سفیدی صندلی که میکوبند از کمی آنطرفتر موسیقی شنیده میشود. پرفورمر خود متعجب از آواهایی که میشنود، به شیطنت ریتمی قدیمی میگیرد و میخواند: «تو اگر عشوه بر خسرو پرویز کنی ، همچو فرهاد روم از عقب کوه کنی...». سایهای رقصان با شمایلی عربی، در پشت مرد، ظاهر میشود. اینجا شهر-بازی است. کاری ساخته و طراحی بامداد افشار با اجرای اصغر پیران و پگاه طبسینژاد که آتیلا پسیانی با دستیاری سیما خوشنویس بخشی از آن را کارگردانی کرده است. موسیقی و کلام این پرفورمنس-کنسرت، برای مخاطب شکل جدیدی از اجرای موزیک و شعر است که افشار برای فهم بهتر اثرش از ویدئو یاری گرفته است. نمایشی درباره شهر، درباره مدرنیته و تقابلی که با سنت در شهری به پهنای تهران به راه انداخته است. این اجرا چندماه پیش، بدون حضور پسیانی و طبسینژاد که از گروه تئاتربازی میهمان این کار شدهاند، با اجرای پیران در گالری محسن و تئاتر آفتاب اجرا شده بود و حالا با اجرایی جدید، تا نیمه آبان، در تماشاخانه پالیز به صحنه میرود. دغدغه افشار و گروهش تهران است، تهرانی که شاید برخی از آن و همهمهاش بیزار باشیم، اما امثال افشار این شهر را دوست دارند، با تمام هرجومرجی که دارد، با تمام آواهایش. شهر-بازی برای بیان دردهای نهفته در این شهر، که شاید نمادی از رشد بیرویه تکنولوژی در جهان است، به استقبال مخاطبان آمده است.
به طرف صندلی خالی کنار دست من، که کیفم را رویش گذاشتهام میآید؛ میخواهم کیف را بردارم که پیشدستی میکند و روی همان صندلی مینشیند و کیف را محکم بغل میکند. زل میزند در چشمانم و شروع به حرف زدن میکند. میپرسد که آیا حاضرم برای کسی که دوستش دارم «هرکاری» بکنم؟ جوابی نمیدهم، باز میپرسد، فکر کنم چشمانم به او گفتند «نه». با استیصال برمیخیزد، کیف را پرت میکند روی صندلی، چرخی میزند، برمیگردد روبهرویم میایستد و از شیرینی پایان انتظار میگوید؛ از لحظهای که او میرسد، روبهرویت میایستد و تو تنها میتوانی دستانت را جلویش دراز کنی و تقاضای رقصیدن کنی؛ میرود و با خیالی که منتظرش بوده میرقصد. همه این بازیها را سعید چنگیزیان میکند، تککاراکتر نمایش «کروکی». نمایشی مونولوگمحور که پردهای بزرگ در پشت دکور مشوش و کج و معوجش آویخته شده و ویدئوهایی در آن پخش میشود که گویای ذهن کاراکتر ماست. خانه ای با تختی قناس کنار کتابخانه. روبهرو پیشخوانی است با دو عدد چهارپایه، یکی ایستاده و دیگری واژگون. جلوتر کاناپهای است با خطوطی اریب همه چیز ترکیبی از سیاه و سفید، روبهروی در، پنجرهایست که در طاقچه بیرونش گلدانهایی است سرشار از رنگ، رنگ از خانه و ذهن این مرد فرار کرده یا زندگی او عاری از رنگ شده است؟مردبا خود خلوت کرده، کاری که شاید لازم است هرکسی، در مقطعی از زندگی بکند و به خویش نهیبی بزند.نمایش «کروکی» به نویسندگی و کارگردانی مجتبی احمدی، تا دهم آبان ، در سالن شماره یک تماشاخانه پالیز روی صحنه است.
تجربه اجرائي جديد «محمد مساوات» ميتواند موافقان و مخالفان بسياري داشته باشد اما هيچيک نميتوانند حضور اين نويسنده و کارگردان جوان تئاتر را به عنوان يکي از نشانههاي تئاتر دهه ٩٠ ايران انکار کنند. او که تلاش ميکند در وراي بازيهاي سوداگرانه تئاتر امروز ايران صدا و بازنمودي از جهان ذهني خودش باشد، باز هم با بازيگوشي تازهاي بر صحنه ظاهر شده و تئاتر غريزي و خلاقانهاش را اين بار بر بستري از گزارههاي فلسفي و هستيشناسانه در حوزه روايتگري تئاتر استوار کرده است. «اين يک پيپ نيست» با تأثير عميقي که از زيباييشناسي آثار «رنه ماگريت»، نقاش شهير بلژيکي، دارد، بايد در امتداد دو اثر ديگر مساوات يعني «خانه- واده» و «بيپدر» مورد خوانش قرار گيرد؛ کوششي در جهت رسيدن به نوعي بازنمايي اضطراب بر صحنه. هرچند مساوات در تمام طول اين گفتوگو هوشمندانه سعي ميکند از هرگونه اظهارنظر معناشناختي درباره آثارش دوري کرده و کلِ فرايند حاضر در آنها را برآمده از مهندسي يک ذهن اجراگر معرفي کند، اما در پس اين جهان ِ عيني، واکنشي پرسشگرانه و گاه ويرانگرانه به اقتدار الگوهاي زيباييشناسانه رسمي تئاتري از طريق ترکيب و التقاط شيوهها و رويکردهاي گوناگون قابل مشاهده است؛ او در پسِ بازي با تمام چارچوبهاي تثبيتشده، ميکوشد همچون هر کارگردان خلاق ديگري بهواسطه واکاوي و انهدام از درون الگوها، به شکلهاي بديع اجرائي دست يابد. گفتوگوي پيشِرو ميتواند به عنوان کوششي جهت يافتن وجوه معناشناختي و ادراک لايههاي زيرين اجراي «اين يک پيپ نيست» مورد توجه قرار گيرد.
مرتضي ميرمنتظمي بعد از كارگرداني نمايشهاي «p٢»، «مالي سوييني» و «پنج ثانيه برف» در سه سال گذشته حالا به تجربه نمايش «بكت» نوشته ژان آنوي رسيده است؛ نمايشي كه قرار است در آن شاهد بازي بازيگران در لايههاي تودرتوي قدرت باشيم. اما در سطحي ديگر كارگردان با تمهيد فرستادن بازيگران به ميان جمعيت حاضر در سالن تلاش دارد بگويد اين بازي نه تنها بين اهل سياست كه در ميان مردم- جامعه- نيز در جريان است و چه بسا هريك از ما در روابط روزمره خود مشغول شكل دادن به بازيهايي پيچيده هستيم. به روابط حاكم بر محيط كار، دانشگاه و حتي خانواده دقت كنيد! در سطح ديگر استفاده از بازي بسكتبال به عنوان بستري كه قرار است ماجراي نمايش در ميانه ميدانش طرح شود نيز جلبتوجه ميكند و البته اين پرسش را به وجود ميآورد كه آيا روابط حاكم بر بازي به فرم مورد نظر كارگردان كمك ميكند. آيا مجموعه بازيگران به هارموني و كيفيت مورد نظر براي ارايه همزمان دو بازي- بسكتبال و ايفاي نقش در مقام شخصيتهاي نمايشنامه- را به دست آوردهاند؟ به هرترتيب گروه تئاتر «مشق» با نمايش «بكت» وارد فضاي آزمون و خطايي تازه شده است؛ به اين معني كه خودش را با چالشي جديد مواجه كرده و قدم در مسيري گذاشته كه با در نظر گرفتن شرايط اقتصادي حاكم بر تئاتر نبايد انتظار داشته باشيم گروهها به آن تن دهند؛ كاري كه گروه تئاتر مشق فارغ از اينكه نمايش «بكت» به كيفيت مطلوب دست يافته باشد يا نه انجام داده و روحيه تجربهگراي خود را همچنان حفظ كرده است.
سی و ششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر نزدیک است؛ جشنوارهای که با فراز و نشیبهای متفاوتی روبهرو بوده و سؤالهای بسیاری را برای اهالی تئاتر و مخاطبانشان به جا گذاشته است. اینکه اصلاً ضرورت اجرای چنین جشنوارهای، به غیر از بحث ملی و بینالمللی بودنش چیست؟ اینکه برگزاری این جشنواره چه نیازی را رفع میکند؟ یا اصلاً چه تأثیری بر نمایشها و انگیزه جامعه تئاتری میگذارد؟ در این چند سال اخیر جشنواره با انتقادهای بسیاری روبهرو بوده است، چه در بخش مرور، چه در بخش بینالملل. با اینکه این سالها مرکز هنرهای نمایشی تمام تلاش خود را کرد که در این بخشها آثار درجه یکی اجرا شود که ذائقه مخاطب و بویژه تئاتریها را تأمین کند اما انگار باز هم با شکست یا پسزدگی مواجه شد. نه «هملت» اوستر مایر آنچنان مورد استقبال واقع شد نه «درخت» یوجینو باربا که هر دو از بزرگان تئاتر جهان به حساب میآیند. حالا تقریباً روزشمار آغاز جشنواره به کار افتاده و به همین منظور به سراغ دبیر سیوششمین جشنواره، فرهاد مهندسپور رفتهایم تا ببینیم او که برای دومین بار دبیر این جشنواره شده است چه برنامهای مد نظر دارد. مهندسپور، در سال 83، دبیری بیستوسومین دوره جشنواره را برعهده داشت، دورهای که به خاطر حذف رقابت از جشنواره با واکنشهای شدیدی روبهرو شد و خود در نشست خبری جشنواره امسال معترف شد: «که 13سال پیش، دیکتاتورمآبانه بخش مسابقه را حذف کردم و کلی فحش خوردم.» دبیر جشنواره معتقد است که جشنواره تئاتر فجر باید کوچک شود و تئاتر نیز همانند دیگر پدیدهها نیازمند تغییر و اصلاح است؛ اما چون مدلی برای ارزیابی تئاتر در کشور نداریم، این تغییرات اتفاق نمیافتد.فرهاد مهندسپور، مدرس و کارگردان تئاتر، عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس و استادیار گروه بازیگری – کارگردانی دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس است و در سابقه فعالیت خود ریاست شورای ارزشیابی و نظارت بر نمایش و ریاست انجمن نمایش را دارد. این کارگردان تئاتر، که سالهاست کاری را روی صحنه نبرده است، دارای دکترای پژوهش هنر، کارشناس ارشد بازیگری و کارگردانی از دانشگاه تربیت مدرس و کارشناس بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است.
افسانه ماهیان، که پیشتر در آثاری که کارگردانی کرده به واکاوی جهان زنانه پرداخته، این بار با روی صحنهبردن «کوکوی کبوتران حرم» نوشته علیرضا نادری، در پی بازنمایی اجتماع از دریچه دغدغههای زنانه است. در این نمایش ١٤٠دقیقهای که در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه میرود، مرضیه بدرقه، بهناز جعفری، ناهید مسلمی، مسیح کاظمی، عاطفه رضوی، فروغ قجابگلی، مرضیه وفامهر، یلدا عباسی، فرزانه سهیلی، گیتی قاسمی، شقایق دهقان و شیدا خلیق به ایفای نقش میپردازند و ناهید مسلمی و بهناز جعفری از اجرای سالها قبل علیرضا نادری به این اجرا آمدهاند. با افسانه ماهیان که بازیگر آن اجرای قدیم بوده و حالا با طراحی و ایدههایی تازه این متن را کارگردانی کرده است، درباره جهان اثرش گفتوگو کردیم.
منوچهر شجاع از طراحان صحنه باسابقه تئاتر ایران، در نمایش «کوکوی کبوتران حرم» به ایدههای بصری متفاوتی در طراحی صحنه، لباس و نور رسیده است که با او پرسشهایی را در این باب مطرح کردیم.
«بهترین لذت زندگی این سالهای من دیدن تئاتر بوده»؛ این را محمدعلی ابطحی در صفحه اینستاگرامش نوشته. کسی که با تعریفی که از علاقهاش به تئاتر و برنامهریزی برای تماشای نمایشهای روی صحنه دارد، میتوان او را یک تئاتربین حرفهای یا دستکم یک علاقهمند پیگیر این هنر دانست و کسی که معتقد است؛ اگر تئاتر دیدنهایش دیر شود کمبودی پیدا میکند.
«همهچيزهاي عظيم و مهمي كه ميشناسيم كار عصبيهاست. همه مكتبها را آنها بنيان گذاشتهاند و همه شاهكارها را آنها ساختهاند و نه كسان ديگر. بشريت هرگز نخواهد فهميد كه چقدر به آنها مديون است و به خصوص آنها براي ارايه اين همهچيز به بشريت چقدر رنج كشيدهاند. ما از شنيدن موسيقي خوب، از ديدن نقاشي زيبا لذت ميبريم، اما نميدانيم كه براي سازندگانشان به چه بهايي تمام شدهاند، به قيمت چه بيخوابيها، چه گريهها، چه خندههاي عصبي، چه كهيرها، چه آسمها، چه صرعها و چه مقدار اضطراب مرگ كه از همه آنهاي ديگر بدتر است…» (در جستوجوي زمان از دست رفته - مارسل پروست)
شیوا مسعودی، کارگردان تئاتر که سالهاست در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تئاتر عروسکی درس میدهد و تحصیلاتش را تا مقطع دکترا نیز در همین رشته ادامه داد، به بهانه آخرین اثری که روی صحنه آورده با نام «زبان تمشکهای وحشی» گفتوگو کردیم
نغمه ثمینی، نمایشنامهنویسی که پیشتر از او نمایشهایی همچون «خواب در فنجان خالی»، «خانه»، «اینجا کجاست؟»، «افسون معبد سوخته»، «هیولاخوانی» و... را دیدهایم، همواره در متون نمایشی خود، نگاهی به جهان کهن و اسطوره دارد. در آخرین نمایشنامهاش «زبان تمشکهای وحشی» که این روزها در تماشاخانه پالیز به کارگردانی شیوا مسعودی و با بازی صابر ابر، الهام کردا و علی شادمان روی صحنه میرود نیز با نگاهی به برج بابل، پیوندی دیگر با اساطیر برقرار کرده است.
تئاتر ايران به سرعت در حال پوستاندازي است و فارغالتحصيلان پرتعداد دانشگاهها رفته رفته راه خود را به صحنهها و سالنهاي حرفهاي بازميكنند. در اين شرايط كارگردانهاي جواني مانند نصير ملكيجو به همين سرعت و با گذشت ٧ يا ٨ سال از آغاز فعاليت، خود را در زمره كارگردانهاي يك نسل قبلتر ميبينند؛ اتفاقي كه موجب شده اين كارگردان تصميم بگيرد نمايش «سفيدبرفي و هفت كوتوله» را بعد از گذشت حدود ٦ سال يك بار ديگر روي صحنه بياورد تا اينبار با نسلي تازه از هنرمندان و تماشاگران تئاتر ارتباط بگيرد. تجربههاي گذشته ملكيجو حامل عناصر مضموني و اجرايي خاصي است كه بين او و بسياري از همنسلانش فاصله ميگذارد. گرچه در گفتوگوي پيش رو تاكيد ميكند در مقطعي بيتوجه به مسائل اجتماعي تنها به روايت جهان ذهني و خيال خودش پرداخته اما همه ميدانيم اين تمام ماجرا نيست. چراكه هنرمند –يا هر انساني- در هر سطح از تجربه بيتاثير از حيات جغرافيايي، فرهنگي و اجتماعياش دست به عمل نميزند. نمايشهاي «نان»، «سفيد برفي و هفت كوتوله»، «مسخ»، «كرگدن» و «كولا» علاوه بر بازي شيرين با خطاي ديد انساني به واسطه بهرهگيري از اشياي عظيمالجثه روي صحنه، تماشاگر حاضر در سالن را با مقولههايي از جمله گسترش كالاييسازي در جوامع امروز، مشكلات اقتصادي ناشي از سيطره انديشه بازار آزاد، حقوق كارگران و مواردي از اين دست مواجه ميكنند. علاوه بر اينها به طور ويژه شاهد اتفاقي هستيم كه در گسترهاي وسيعتر به زيباييشناسي حاكم بر ذهن كارگردان مرتبط است. اشياي حجيم روي صحنه، بازيگر – انسان- را كوچكتر از آنچه هست بازنمايي ميكنند و به اين ترتيب وضعيت همه ما – تماشاگران- را به خوبي در برابر بحرانهاي گوناگون خودساخته يا طبيعي به نمايش ميگذارند. جهان ذهني ملكيجو تا حد زيادي اكسپرسيونيستي به نظر ميرسد، چيزي شبيه به جهان آثار كافكا كه قصد دارد انسان اسير در جهان مدرن را روايت كند. گفتوگو با او را در ادامه ميخوانيد.
«شیرهای خانباباسلطنه» نمایشی که افشین هاشمی آن را نوشته و اخیرا با کارگردانی و بازی خودش در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه برده است، ویژگی منحصربهفردی دارد؛ این ویژگی، سیاه بازی گلاب آدینه است؛ گلاب آدینه هر شب (و بعضی شبها در دو اجرا) به مدت ١٢٠ دقیقه بیوقفه روی صحنه، پس از سه، چهار دهه تجربه بازیگری، همچنان برای ایفای نقش پر از جنبوجوش و تحرک است. نقشی که در ابتدا قرار بوده مهدی هاشمی ایفاگر آن باشد، طی یک رخداد جالب به همبازی سالیانش در صحنه زندگی و تئاتر، گلاب آدینه میرسد و او امروز هیجانزده و خوشحال از ایفای این نقش پررنگ و لعاب است. با گلاب آدینه و افشین هاشمی به بهانه اجرای «شیرهای خانباباسلطنه» که وامدار سنتهای نمایشی ایران است، گفتوگو کردیم.