رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
«هفت بهار نارنج» خیلی وقت تلف میکند، فیلم میتوانست پنجاه دقیقه اول را در پنج دقیقه خلاصه کند و سراغ شخصیتهایش برود. فیلم، ماجرای پیرمردی (با بازی علی نصیریان) است که حواسپرتی دارد و با خاطرات همسرش زندگی میکند.
فیلم، انتخابهای منطقی در انتخاب بازیگر و بازیگردانی دارد؛ هرچند تا حدودی تکراری و کلیشهای. برخی وجه های فنی کار هم قابلیت برنده شدن در جشنواره را دارند؛ ازجمله موسیقی.
قصه «هفت بهارنارنج» که هیچ چیز پنهانی با مخاطب ندارد و خیلی رو، مقابل چشم او در جریان قرار دارد، درواقع یک داستان کوتاه خوب و انگار از جنس یک نمایشنامه بوده که همین الان هم امکان اجرا روی صحنه تئاتر را تمام و کمال دارد، منتها سازندگان آن با بهرهگیری از برخی امکانات تصویری، آنرا به قالب یک فیلم سینمایی درآوردهاند.
نخستین ساخته بلند سینمایی «لیلی عاج» را نباید با فرمول رایج محک آثاری در گونههای دفاع مقدس یا مقاومت سنجید.
ساخته جدید علیرضا معتمدی ایده و سوژه جالب و منحصر به فردی در سینمای ایران دارد. گریه کردن یا نکردن مساله این است، گریه کردن به عنوان یکی از راه های مؤثر تخلیه احساسات برای حفظ سلامت روحی و روانی انسان از اهمیت بسیاری برخوردار است.
فیلمنامه «هوک» یک فیلمنامه استاندارد و آکادمیک است که به تماشاگر اجازه میدهد تا انتهای فیلم قصه را دنبال کند. اما فیلم از موقعیتهایی ضربه میخورد که توسط فیلمساز زیست نشده اند؛ از رینگ بوکس گرفته تا مهمانی شبانه دلال فیلم.
«کت چرمی» به لحاظ فیلمنامه و منطق روایی ضعف هایی دارد اما موضوع ملتهب و جسورانه ای که دستمایه قرار داده است در نحوه روایت جهان کارگردان، به درستی پیش میرود و چفت و بستها روی کاغد به خوبی شکل گرفته و برای یک فیلمساز اول، یک قدم مثبت محسوب میشود.
«کت چرمی» فیلمی نیست که عموم مخاطبان به آن روی خوش نشان ندهند؛ مخصوصا در دورانی که فیلمهای با قهرمانهای عصیانگر، ساختارشکن و تا حدودی خشن، در جهان و از جمله در ایران با اقبال روبهروست.
یکی از امیدهای جشنواره چهل و یکم فیلم فجر، توقعها را فراهم نکرد.
دومین ساخته سینمایی حسین دوماری و پدرام پورامیری، نسبت به فیلم نخستشان (جاندار)، چند گام به عقب محسوب میشود.
شاید یک داستان کوتاه با موضوع مردی که رایحه ها را می بیند و بخاطر همین عاشق می شود و ازدواج می کند و مریض می شود، شاید برای یک خواننده نوجوان تازه کار بد نباشد، اما برای یک فیلم صد و چند دقیقه ای قطعا نه کافی است و نه کشش دارد.به همه این ها کارگردانی ضعیف کار را هم اضافه کنید.
«هایپاور» پر است از نابلدی. فیلمی آماتور و کارنشده که متاسفانه مایه خنده مخاطب جدی سینما میشود. در این پروژه هیچ خبری از فیلمنامه نیست. همه چیز در دیالوگ توضیح داده میشود.
«سرهنگ ثریا» فیلم کم نقصی است؛ اولین فیلم «لیلی عاج» که تجربههای موفقی در تئاتر داشته است. فیلم، به جرات بهترین اثر سینمای ایران با مضمون منافقین است.
«آنها مرا دوست داشتند» همان همیشگی شبهژانر (گونه) به اصطلاح اجتماعی است. فیلمی پر از تصاویر آزاردهنده از مناطق و آدمهای حاشیهای. گویا شبه ژانر نکبت تبدیل به پناهگاهی شده برای فیلمسازانی که نه مسئله و دغدغهای دارند و نه حتی به مسائل ابتدایی سینما مسلطاند.
خیلی عجیب نیست که وقتی نام خانوادگی نویسنده و کارگردان فیلم، «ریگی» است، تعصبی به زادگاه خود داشته باشد و قصه در جغرافیا و فرهنگ سیستان و بلوچستان بگذرد. اتفاقا این خیلی هم ارزشمند است، نه تنها به دلیل توجه به یک منطقه محروم و البته مغفول در سینمای ایران، بلکه بیشتر بهخاطر تنوع و امکان متفاوتی که به عرصه سینمایی کشور میبخشد.
در فیلم «بچه زرنگ» هر قدر که درونمایه مبتنی بر دین و مذهب در یک بخش میانی آن، در تصویر و تصور «ضامن آهو» در آرایش ستارهها قابل قبول و تاثیرگذار است، یک سکانس شعاری اوایل آن (حین مرور عکسهای پسر خانواده در لباس ابرقهرمانها) و نیز سکانس مطول پایانی آن (سفر به مشهد) بیش از آنکه از سر تعهد باشد، از روی سهل گرایی است؛ حتا اگر سازندگان آن بعدا بگویند که یک نسخه مخصوص جشنواره فجر جمهوری اسلامی ارایه کردهاند و نسخهای هم مختص عرصههای دیگر، ازجمله در سطح بینالمللی، آماده دارند.
فیلم «چرا گریه نمی کنی؟» حاضر در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، هم در سناریو و هم در ساخت، تقریبا تمامی نشانههای یک فیلم فانتزی را دارد اما درواقع اثری است فلسفی با مطالعه نحلههای عرفانی و مبانی خودشناسی.
هنر، پهنه ای بی پایان است که می توان دنیای تازه در آن خلق کرد و سینما، در این پهنه از امکانات بسیاری برخوردار است و بالهایی فراخ. به همین خاطر است که سیمرغ در سینمای ایران جایگاه ویژه ای دارد.
«عطرآلود» یک ایده هدرشده است. فیلمساز به سراغ یک قصه کوچک رفته، اما از روایت آن ناتوان است. فیلمساز سنگ بزرگی برداشته که لاجرم نشانه نزدن است.
«چرا گریه نمیکنی؟» یک فیلم مینیمال و انتزاعی درست در دوره کنونی است. چندان به مدرنیته وابسته نیست و سنت را هم نمیکوبد. تلاش دارد تا در مسیر مستقیم استقلال روایتگری کند که موفقیتهای خوبی در این میزانسن به دست میآورد.