رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
حدود یک دهه پیش در نمایش جشنوارهای گناهکاران چهارمین و بهترین ساختهاش تاکنون، میشد از چهره و بیان پرانرژیاش، ذوق و احساسش را نسبت به سینمای مورد علاقهاش حس کرد و وقتی که در نشست خبری خروج در جشنواره چند سال پیشِ فجر دلخوری و کنارهگیریاش از سینمای رایج را اعلام میکرد، دلم نمیخواست که حرفهایش را به عنوان پایان دوران قهرمان خاطرههایم باور کنم و آن را به عنوان اعتراضی به شرایط موجود (همچون نقشهایش) میدیدم.
بهنظر میرسد تلاش رئیس صداوسیما برای گرفتن بودجه و کمکهزینه ساخت ۲ سریال ویژه - الف سازمان نتیجه خواهد گرفت.
مخاطب این هالیوود شیعی، چهکسانی خواهند بود؟ سوالی که طالبینژاد در پاسخش میگوید: «آمریکا وقتی هالیوود را برپا میکند، مردم کل دنیا را مخاطب خود میداند و فیلمهایش را به تمام جهان عرضه میکند، شما اگر بخواهید فیلم شیعی بسازید، میخواهید به کجا صادرش کنید؟
وقتی در سیاستگذاریها به واقعیت موجود بیاعتنا هستیم، صرفا به رویکردهای یک گفتمان فرهنگی و اجتماعی خاص بها میدهیم و اساسا اقتصاد و مخاطبشناسی سینما را در سیاستگذاریها لحاظ نمیکنیم، آنچه باید منتظرش باشیم یک سینمای فقیر و ورشکستهای خواهد بود که تماشاگر نخواهد داشت. سینمای بدون تماشاگر هم، سینمایمرده است که اکران بهترین فیلمها هم نمیتواند احیایش کند.
«پوست شیر» نه با نمایش بیش از اندازه خشونت و لمپنیسم، از خرده بزهکارها و گنده لاتها قهرمان میسازد و نه با به تصویر کشیدن زندگی اشرافی و پرزرق و برق طبقه مرفه، به سبک سریالهای ترکیهای، چند قصه عاشقانه و گاه غیرمتعارف را همزمان روایت میکند.
سالهاست که ظاهرا بودجه دغدغهی مهم مدیران سازمان صداوسیماست و مقابل هر پرسشی دربارهی مدیریتها، پرانتزی به نام بودجه هم باز میشود. دغدغهای که گویا آگهیهای بازرگانی و اسپانسر هم به حد کافی جوابگوی آن نیست و همچنان تسریع روند تولید مجموعههای نمایشی به همراهی مجلس و دولت برای در اختیار گذاشتن بودجه مناسب منوط می شود.
سینمای برزو نیکنژاد در دوزیست نه مسالهای زنانه دارد که بر آن تمرکز داشته باشد، زیرا همین موضوع در انتها پاشنه آشیل فیلم میشود و کارگردان به همه آن چیزی که زنانه جلوه مینماید و کاشته است، به جای برداشت، پوزخند میزند و نه نگاه مردانه به مسائل اجتماعی دارد که حتی از منظر کلیشههای تیپیکال شخصیتی آشناپندارانه در این ژانر سینمایی میلنگد!
«خشت و آینه» اگرچه جاهایی در قاب و میزانسن به نورئالیسم ایتالیایی نزدیک، مستندگونه و بیچیدمان میشود، اما در جاهایی هم گویی هیچکاک با آن وسواس مثالزدنی کارگردانی کرده و سکانس کافه چنین است.
«خشت و آینه» اگر نه نخستین، لااقل محکمترین خشتی بود که برای ساختن دیوار سینمای متفاوت ایرانی بر زمین گذاشته شده بود. با این همه، این دیوار در همان نخستین رجهای خود فروریخت؛ نه مردم آن را دیدند، نه منتقدان آن را تحویل گرفتند.
زالاوا اولین ساختۀ بلند سینمایی ارسلان امیری، به ظاهر داستان مردمانی است که اسیر باورهایی خرافی هستند و اغلب منتقدین آنرا درامی دلهره آور با درونمایه ای انتقادی نسبت به پدیدۀ خرافات شناسایی کرده اند؛ اما در لایه های پنهان خود، زالاوا بیش از هر چیز یک درام سیاسیِ نمادین است.
افول ناگهانی ستارههای تلویزیونی در عرصه اجرا و گویندگی، حالا دیگر موضوعی غافلگیرکننده و دور از ذهن نیست؛ رویه ای است که در سالهای اخیر بر اثر تکرار مکررات، قابل پیش بینی اما همچنان برای مخاطب و فعالان این حوزه پرسش برانگیز و آزاردهنده است.
کیت وینسلت در سریالی با عنوان «کاخ» به کارگردانی استیون فریرز بازی میکند.
نویسنده می توانست کمی از زندگی روسپیان را در درام جای میداد که در چه مناسبات و بافتی به روسپیگری روی آورده اند این گونه مخاطب زوایای دیگری را از معضلات اجتماعی می دید تا اینکه به زندگی سانسور شده این قاتل تمرکز کند.
نخستین ساخته کاظم دانشی به تهیه کنندگی بهرام رادان، درامی دادگاهی است که جسارت در پرداخت آن حساسیت برانگیز مینماید ترکیبی از سه قصه که به صورت موازی تعریف میشوند، تعدد کاراکترهای سه قصه اثر را جنجالی و شلوغ جلوه میدهد.
جهانبینی فیلمساز با واقعیت میتواند مطابقت داشته باشد یا بر بستر خیال همانگونه که هست به مخاطب خود بباوراند زیرا سینما سرگرمی است.
تیتی تصویر درستی که منطبق با فرهنگ، محیط جغرافیایی و شرایط اجتماعی ما باشد ارایه نمیدهد و بدون شخصیتپردازی پیش میرود و موضوعات مهمش در سطح رها میشوند.
حالا که هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم شهر با شعار «کلانشهر تهران؛ الگوی جهان اسلام» از 26 تا 31 تیرماه در پردیس سینمایی ملت با بودجه میلیاردی از جیب شهروندان با تماشاگران انگشتشمار برگزار شد، پس ضرورت دارد برگزارکنندگان جشنواره به مرور گزارش و آماری از میزان کارایی و نقش جشنواره در اصلاح وضعیت شهر به مردم خراجدهنده ارایه کنند.
یکی از کارکردهای سینما، هنجارسازی و اسطوره پردازی از الگوهای مطلوب و مرجح در گفتمان های رسمی است. اینکه خوب و بد چیست و مبتنی بر چه قواعدی تعریف می شود در قالبی از برسازی فرهنگی ممکن می گردد و سینما ابزاری بیهمتا در این دستکاری فرهنگی است. «هناس» تلاشی است برای برسازی الگویی از زن مرجح و مطلوب در گفتمان رسمی، اما متاسفانه در روایت محتواییِ خود به حدی ضعیف است که در سطح یک پروپاگاندای آشکار و بدون پیچیدگی تقلیل مییابد.
درمیشیان، شیفتهی وجه بصری خیرهی کنندهی سینما است. فیلمهایش، نوجویی فیلمهای موج نوی سینمای فرانسه را به یاد میآورد. “عصبانی نیستم” پر از این بازیهای بصری است. انگار فیلمساز بخواهد با استفاده از ترفندهای دیداری، ما را به روزهای ابتدایی پیدایشِ هنرِ سینما ارجاع دهد. گویی به نمایشگاهی دعوت شدهایم پر از شگفتی، آمیزهای از هنر عکاسی و چیدمانهای بصری که با سینما هم گره خورده.
درونمایه فیلم «تی تی» درباره از خودگذشتگی است و البته نقشی که این حس میتواند در زندگی انسان ایفا کند. د