شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
«مرثیه گمشده» نام مستندی به کارگردانی خسرو سینایی است که وضعیت لهستانیهای مهاجر در ایران را بررسی میکند. مستندی که در این کشور اروپایی تا مدتها پخش نمیشد.
کاوه مظاهری در کارنامه خود در فیلم کوتاه بیشتر و پیشتر با «روتوش» دیده شده است و نوع مواجهه او با مسئله جنایت و جرائم خانوادگی خصوصیت برجسته دو فیلم «روتوش» و «بوتاکس» و حتی در نوعی متفاوت تر از این دو در فیلم کوتاه «شهربازی» بود.
مجید مجیدی استاد بازی گرفتن از بازیگران کودک و نوجوانیست که سابقه بازیگری ندارند، به بیانی دیگر آن دسته از بازیگران آماتوری که از میان خیل عظیمی از هم سن و سالان خود برای بازی در نقشهای کلیدی فیلمهای این کارگردان انتخاب میشوند؛ و روح الله زمانی، بازیگر آخرین ساختهی مجیدی، «خورشید» نیز در همین شرایط جلوی دوربین رفت.
فیلم بیش از حد شلوغ است. آدم های اضافه دارد و رخدادهای فرعی کم حاصلی که بیشتر شبیه دور قاب چینی ست. سکانس های متعددی که مسیر دراماتیک کامل کننده ای ندارند. ایدۀ اولیۀ جذابی دارد که بدون قابلیت عمق و گسترش، با اضافه شدن آدم ها و روابط و حوادث گسسته، پر شده است.
سیت کام (sitcom) نامی است که اگر اهل سریال دیدن باشید، شاید برای اشاره به نوع خاصی از سریالهای خارجی شنیده باشید. «فرندز»، «تئوری بیگ بنگ» و کلی سریال مطرح یا نه چندان شناخته شده دیگر در این دسته اند. سیت کام خلاصه شده واژه Situation Comedy است که معنای واژگانی آن به فارسی، کمدی موقعیت است.
شاید من هم جذاب تر بود که فرهادی هنگام دریافت جایزه از مظلومیت مردمش در شهرهای مختلف و جنوب میگفت و ترجیحش را تغییر میداد. اما هیچ به این توجه کرده ایم که هرکس با تمایلات ، صلاحدیدها ، نظرات شخصی و گونه های رفتاری خودش زندگی میکند و در انتخاب هایش قرار نیست مصلحت های ما یا خواست های ما را ببیند یا حداقل اولویت قرار بدهد.
نصیریان به خوبی در همان حضور کوتاه میتواند درونیات هاشم را برای مخاطبان آشکار کند و بزرگی خود در عرصه بازیگری را بار دیگر در ایفای نقشی به ظاهر ساده و کماهمیت نشان میدهد.
سریال با یك تاكید بر دهه شصت شروع میشود كه بعدتر متوجه میشویم اواخر دهه شصت و پس از جنگ است. هرچه جلوتر میرویم شخصیتها و وضعیتها از زمانی كه ابتدا قرار بوده، بخشی از هویت اثر باشند، بیشتر گسسته میشوند تا جایی كه حالا بعد از اتمام سریال میتوان این پرسش را مطرح كرد كه اگر زمان سریال 20 سال بعدتر بود یا 20 سال قبلتر چه تفاوتی داشت؟
تقوایی تلاش میکند با درنظرگرفتن واقعیت زندگی صادق و شرح رویدادی که ممکن است شالوده هنجارمند زندگی هر شهروندی را از هم بپاشد، هستی یک انسان در برابر مفهوم «عدالت» را صورتی غیرتاریخی ببخشد. ازاینرو تأکید تقوایی به عنصر مکان و فضاسازی اثرش در یک بافت اقلیمی شناختهشده نمیتواند تأثیر چندانی بر کنش صادق بگذارد و زیباشناسی فیلم او را به نوعی قومنگاری هدفمند نزدیک کند.
بهرهگیری رعنا آزادیور از متداکتینگ برای نزدیکشدنش به کاراکتر سمیرا که نماینده امروزی لیدی مکبث است از درستترین انتخابهای او (و احتمالا کارگردان) بوده است و احتمالا ضمن فشاری که خود بازیگر برای درآمدن نقش متحمل شده حاصل بهشدت باورپذیر از آب درآمده است.
فرهادی جزء اولین فیلمسازان یا شاید اولین فیلمسازی است که بیننده را با نداشتههایش روبهرو میکند و حال او را بهصورت اساسی گرفته و ناامیدش میکند اما درعینحال او را تا پایان تیتراژ نهایی بهتماشای اثر خود مینشاند و به او نشان میدهد که نمیتواند درست تشخیص دهد، نمیتواند درست قضاوت کند و حتی قادر نیست تا حدس بزند که عاقبت چه خواهد شد؟
انگار قرار شده هر کسی هر رخت چرکی علیه فرهادی دارد دربیاورد و در این مسابقه زیرآبزنی؛ خودی نشان دهد و آنرا به نمایش بگذارد! آنهم به جرم اینکه فرهادی جایزه بزرگ کن را گرفته!!
اوون گلیبرمن – ورایتی: «قهرمان» که داستان آن در شهر شیراز روی میدهد، نشان میدهد ایران معاصر چقدر از این داستانها تغذیه میکند؛ اینها نوعی گواهیِ آیینی برای مردم است که بگویند چقدر خوب هستند.
عباس كیارستمی استاد بود. فیلمسازی منحصر به فرد. سینمای او غریزی و به نوعی شاید هم بتوان گفت «رئالیستی» بود. اما رئالیستی كه در فیلمهایش به كار میبرد آن نبود كه معمولا از یك اثر رئالیستی - مانند فیلمهای قدیم ایتالیایی - سراغ داشتیم. سینمایی آرام، با تكرار صحنهها و اغلب با دیالوگهای اندك. سینمایی كه آثار روبر برسون فرانسوی را به خاطر میآورد، در عین حال با سبك و روال آن فیملساز تفاوت بسیار داشت
شاید بهتر باشد فیلم «زیر نور كم» را كه در روایت در حال سوسو زدن است را با چشم بسته دید تا بتوان به تجسم و تخیلی نسبیوار از منظور آن رسید تا اینكه تا انتهای فیلم در انتظار كورسوی امید نشست!
در نقدهایی كه به تازگی از این سریال منتشر شدهاند، از شیوه بازیگری در این سریال بسیار تعریف و تمجید شده كه به نظر میرسد تیم رسانهای این مجموعه روی آن تمركز كردهاند. واقعا اینگونه نیست و بسیاری از بازیها كلیشهای و حتی ضعیف و اغراق شده هستند. دكوپاژها ساده و قصهگو هستند و كار پیچیدهای صورت نگرفته است كه نشان میدهد مهدویان حوصله ژانگولربازی و پشت درخت و دیوار پنهان شدن را دیگر ندارد.
وقتی دختر خانواده بدون هیچ دلیلی برای ما درددل شبهشاعرانه میکند، این احساس بر مخاطب مستولی میشود که چرا باید با احساس 30سال پیش یک دختر خرمشهری همذاتپنداری کند. این هم از مشکلات تاریخزدایی است؛ اینکه امروز خرمشهر نادیده گرفته میشود و بهدلیلی که مؤلف باید بگوید، اثر هیچ وضع انضمامی با شرایط روز پیدا نمیکند. به جز یک جا؛ آن هم پایان نمایش که یکی از شخصیتها میگوید خرمشهر آزاد شد، اما آباد نشد. پرسش بزرگی شکل میگیرد: چرا درباره آباد نشدن خرمشهر چیزی در متن گفته نشد؟
با توجه به گريز خواسته يا ناخواسته كيارستمي از قرار دادن خود و تماشاگرش در فرآيند خودانگاري و پرهيز از تحميل نوعي همذاتپنداري فرمايشي، به نظر ميرسد كه دعوت تماشاگر براي ماندن بالاي تپههاي سرسبز و شنيدن قصهها از فراز و نشيب جادههاي خاكي، قرار است زمينه لازم را براي به اشتراك گذاشتن تجربههاي انساني يك سينماگر صادق با دوستان، همسايهها، همشهريها و هر تماشاگري كه دعوت او را بپذيرد ايجاد كند. حال به نظر نميرسد كه اگر نام سينماي او را «شاعرانه»، «نئورئاليسم ايراني»، «سينماي انسانيت» يا غيره بگذاريم، شالوده اين تجربه شيرين از هم گسيخته شود.
در خورشید، مجید مجیدی ضربهای محكم به سینمای گیج و خنگ امروز ایران میزند تا شاید از خواب هپروتی بیدار شود.
ماندگاری جایگاه رفیع «دونده...» در سینمای ایران حاصل همافزایی سه نیروی مولد است: فردیت مؤلفوار امیر نادری به عنوان کارگردان، قریحه ایدهمند بهرام بیضایی پشت میز تدوین و تصادف تاریخی اثر با نگرش التفاتآمیز داخلی و خارجی به پدیده نوظهور موسوم به فیلم جشنوارهای.