نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
یکی از چالش هایی که سینمای ایران با آن دست در گریبان است، به موضوع فیلمنامه برمی گردد. فیلمنامه نویسی در ایران از یک موضوع رنج می برد: «چه می شود اگر»ها در آن شاخص و خلاقانه نیست.
این که فیلمساز بتواند در نخستین اثر سینمایی خود به سراغ یک مضمون اجتماعی برود؛ قصه اش در ستایش جایگاه خانواده باشد و در روایت بتواند تقابل سه نسل را به تصویر بکشد، یک دستاورد ارزشمند تلقی میشود.
یکی از ستون های سینما در جذاب کردن یک اثر، طراحی و ارائه یک شخصیت است که آن را ماندگار می کند و درام را شکل می بخشد. سینمای ما چقدر توانسته است بر بال شخصیت پردازی، حرکت کند؟
اولین ساخته بلند رضا نجاتی فیلمساز شناخته شده سالهای اخیر فیلم کوتاه را شاید بتوان به لحاظ داستانی ادامهای برفیلمهای کوتاهش دانست.
«جنگل پرتقال» خوب شروع میشود، ناامیدکننده ادامه مییابد و با بیانیه تصویری فیلمساز به پایان میرسد. فیلم داستان نویسندهای است که در یک مدرسه به تدریس ادبیات مشغول است و در سفر دوباره به محل تحصیلش، با ماجراهایی مربوط به گذشتهاش روبهرو میشود.
«هفت بهار نارنج» خیلی وقت تلف میکند، فیلم میتوانست پنجاه دقیقه اول را در پنج دقیقه خلاصه کند و سراغ شخصیتهایش برود. فیلم، ماجرای پیرمردی (با بازی علی نصیریان) است که حواسپرتی دارد و با خاطرات همسرش زندگی میکند.
فیلم، انتخابهای منطقی در انتخاب بازیگر و بازیگردانی دارد؛ هرچند تا حدودی تکراری و کلیشهای. برخی وجه های فنی کار هم قابلیت برنده شدن در جشنواره را دارند؛ ازجمله موسیقی.
قصه «هفت بهارنارنج» که هیچ چیز پنهانی با مخاطب ندارد و خیلی رو، مقابل چشم او در جریان قرار دارد، درواقع یک داستان کوتاه خوب و انگار از جنس یک نمایشنامه بوده که همین الان هم امکان اجرا روی صحنه تئاتر را تمام و کمال دارد، منتها سازندگان آن با بهرهگیری از برخی امکانات تصویری، آنرا به قالب یک فیلم سینمایی درآوردهاند.
نخستین ساخته بلند سینمایی «لیلی عاج» را نباید با فرمول رایج محک آثاری در گونههای دفاع مقدس یا مقاومت سنجید.
ساخته جدید علیرضا معتمدی ایده و سوژه جالب و منحصر به فردی در سینمای ایران دارد. گریه کردن یا نکردن مساله این است، گریه کردن به عنوان یکی از راه های مؤثر تخلیه احساسات برای حفظ سلامت روحی و روانی انسان از اهمیت بسیاری برخوردار است.
فیلمنامه «هوک» یک فیلمنامه استاندارد و آکادمیک است که به تماشاگر اجازه میدهد تا انتهای فیلم قصه را دنبال کند. اما فیلم از موقعیتهایی ضربه میخورد که توسط فیلمساز زیست نشده اند؛ از رینگ بوکس گرفته تا مهمانی شبانه دلال فیلم.
«کت چرمی» به لحاظ فیلمنامه و منطق روایی ضعف هایی دارد اما موضوع ملتهب و جسورانه ای که دستمایه قرار داده است در نحوه روایت جهان کارگردان، به درستی پیش میرود و چفت و بستها روی کاغد به خوبی شکل گرفته و برای یک فیلمساز اول، یک قدم مثبت محسوب میشود.
«کت چرمی» فیلمی نیست که عموم مخاطبان به آن روی خوش نشان ندهند؛ مخصوصا در دورانی که فیلمهای با قهرمانهای عصیانگر، ساختارشکن و تا حدودی خشن، در جهان و از جمله در ایران با اقبال روبهروست.
یکی از امیدهای جشنواره چهل و یکم فیلم فجر، توقعها را فراهم نکرد.
دومین ساخته سینمایی حسین دوماری و پدرام پورامیری، نسبت به فیلم نخستشان (جاندار)، چند گام به عقب محسوب میشود.
شاید یک داستان کوتاه با موضوع مردی که رایحه ها را می بیند و بخاطر همین عاشق می شود و ازدواج می کند و مریض می شود، شاید برای یک خواننده نوجوان تازه کار بد نباشد، اما برای یک فیلم صد و چند دقیقه ای قطعا نه کافی است و نه کشش دارد.به همه این ها کارگردانی ضعیف کار را هم اضافه کنید.
«هایپاور» پر است از نابلدی. فیلمی آماتور و کارنشده که متاسفانه مایه خنده مخاطب جدی سینما میشود. در این پروژه هیچ خبری از فیلمنامه نیست. همه چیز در دیالوگ توضیح داده میشود.
«سرهنگ ثریا» فیلم کم نقصی است؛ اولین فیلم «لیلی عاج» که تجربههای موفقی در تئاتر داشته است. فیلم، به جرات بهترین اثر سینمای ایران با مضمون منافقین است.
«آنها مرا دوست داشتند» همان همیشگی شبهژانر (گونه) به اصطلاح اجتماعی است. فیلمی پر از تصاویر آزاردهنده از مناطق و آدمهای حاشیهای. گویا شبه ژانر نکبت تبدیل به پناهگاهی شده برای فیلمسازانی که نه مسئله و دغدغهای دارند و نه حتی به مسائل ابتدایی سینما مسلطاند.
خیلی عجیب نیست که وقتی نام خانوادگی نویسنده و کارگردان فیلم، «ریگی» است، تعصبی به زادگاه خود داشته باشد و قصه در جغرافیا و فرهنگ سیستان و بلوچستان بگذرد. اتفاقا این خیلی هم ارزشمند است، نه تنها به دلیل توجه به یک منطقه محروم و البته مغفول در سینمای ایران، بلکه بیشتر بهخاطر تنوع و امکان متفاوتی که به عرصه سینمایی کشور میبخشد.