نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
رقمهای فروش این فیلمهایی که اکران آنلاین داشتند چندان زیاد نبود و حتی پوشش بودجه تولید یکی از این فیلمها را نمیداد، چرا فقط هزینه تولید خروج بیش از نه میلیارد تومان بود و در واقع هزینه تولید یکی از این آثار نیز از اکران آنلاین بازنگشت؟
نوید محمدزاده اولین هنرمند ایرانی نیست که وارد عرصه تبلیغات شده و عطری با نام خودش تولید و به بازار عرضه کرده و یا به قول بعضیها «چهرهفروشی کرده» است. با این حال چندماه است که نوک پیکان انتقادات به سمت اوست و هر روز رسانهای یا منتقدی، چیزی درباره او مینویسد. اما آیا واقعا نوید محمدزاده مرتکب اشتباه شده است؟
«حكايت دريا» فرصتي است براي بررسي واژه نامعين «سينماي روشنفكري» كه كموبيش بيمعني مانده است. از آنجا كه همه چيز در «حكايت دريا» بد اجرا ميشود شايد مطالعه نشانههاي كليشهاي فيلم فرصتي را بر مطالعه اين پديده فراهم سازد تا شايد بتوان از دل اين نشانهها معنايي براي اين واژه يافت.
آخرین ساخته بهمن فرمانآرا به موضوعاتي در جهان ذهني و رفتاري مردان نگاه دارد كه بيشتر اوقات از ديد زنان مسائل بحثبرانگيز، حساس و پرسشهاي ملتهبي بودهاند.
«علاوه بر حوزه تخصصیاش در دیگر حوزهها جملات تأثیرگذار و اغلب تندوتیزی دارد که تعدادی از آنها ماندگار شده است. کاری که پرستویی در حوزههای دیگر میکند، زیاد مرتبط با این مطلب نیست؛ بلکه فقط اظهار نظراتش در حوزه ورزش تا حدودی زیر ذرهبین قرار گرفته است. آیا پرویز پرستویی حق ندارد درباره ورزش و اتفاقاتی که در این حوزه رخ میدهد، اظهار نظر کند و حرف بزند؟»
سینمای رزمی پیش از او هم وجود داشت اما او بود که به آن جان و اعتبار داد و میلیونها تماشاگر از ملیتها و فرهنگهای مختلف را در گوشه و کنار جهان مجذوب هنر خود کرد. چینیها و نیز بیشتر مردم آسیا بروس لی را بسیار بیشتر از یک ستاره سینما دوست داشتند زیرا چنین به نظرشان میرسید که او با هنر و نبوغش، حیثیتشان را اعاده کرده و به حس تحقیری که غربیها نسبت به مردم شرق داشتند پایان داده بود.
فیلم اگر به دست سینماگر باتجربه و صاحب جهانبینی و جسوری نوشته و ساخته شده بود، از شرح وقایع گذر کرده و ریشههای پیوند میان لمپنها را واکاوی میکرد. میتوانست به حضور مداوم اوباش از منظر اجتماعی بنگرد و حتی کنش شخصیت مرکزی را به بنبستی بزرگتر از خردهحسابهای شخصی بکشاند.
جنوب شهری که پدران و مادران ما در آن بزرگ شدند، شکل و شمایل دیگری داشت. جوانهای امروزی آن فضا را خیلی نمیشناسند و شاید همین عدم شناخت کافی از فضای جنوب شهر باعث میشود برخی فیلمسازان جوان در پرداخت فضا و روابط آدمها خیلی موفق نباشند و همهچیز مصنوعی جلوه کند».
سلیقهسازیای که ایرج کریمی و منتقدان دیگر سینمای ایران در دهههای 60 و 70 با کمک شرایط بهوجود آمده در سینمای ایران بنا کردند، حاصل فضای بستهای بود که امکان بیان نظرات دیگر و تماشای فیلمهایی از جنس متفاوت سینمایی مورد علاقه این نسل از منتقدان را نمیداد.
چگونه میتوان پذیرفت این حجم از اشتباه و سطحینگری در یک فیلم کنار هم قرار بگیرند و در نهایت این اثر مورد تایید باشد و اجازهی اکران بگیرد. فیلمی که نه حرفش مشخص است، نه حتی یک قاب درست تحویل مخاطب میدهد.
سیدمحسن هاشمی در یادداشتی با عنوان «تاملاتی بر پیشنویس اساسنامه خانه سینما» به بررسی نکاتی درباره اساسنامه جدید خانه سینما پرداخته است.
گرچه درست نیست به این صراحت بگویم اما بگذارید، بگویم این روزها ناصر تقوایی حال خوشی ندارد چون حال خوش از خلق کردن و کار کردن ناشی میشود. ناصر تقوایی الان هیچ کاری نمیکند مگر این که اطرافیانش مدعی باشند او مینویسد. بله او سالهاست که مینویسد اما برای کشوی میز و نوشتههایش را انبار میکند.
میزان فروش فیلمهای در حال اکران نشان میدهد فیلمهایی که اکران آنلاین را انتخاب کردند، نهتنها ضرر نکردند، بلکه حتی عایدی بیشتری از اکران در سینما نصیبشان شده است.
فيلم «شناي پروانه» كه بناي روايي و بصري خود را بر اين تفكيك استوار كرده، «جنوب شهريها» را مهاجران غيررسمي ميداند كه بايد به هر شكلي حضور غيرمدني و هنجارشكنانهشان از فرهنگ شهرنشيني پاك شود.
مضمونهايي چون «يأس فلسفي»، «گمگشتگي»، «سادگي»، «هراس از مرگ»، «خودشيفتگي»، «انسانگرايي ليبرال» و... در كارهاي فرمانآرا موج ميزند كه با انديشههاي ماركسيستي و انتقادي كارگرداناني چون مسعود كيميايي، امير نادري، فريدون گله و سهراب شهيدثالث متفاوت است.
انگار تب شنای پروانه در چند ماه تعطیلی سینما و سروکلهزدن با کرونا فرو نشسته و باعث افزایش واقعبینی منتقدان در مواجهه با این فیلم شده است. موضوعی که به خوبی در نگاههای متفاوت شماری از منتقدان به این فیلم که در ادامه میآید، قابل دریافت است.
«همگناه» یک اثر فاخر و درجه یک نیست اما با تکیه بر قصه جذاب و چهرههای محبوب مردم توانسته مخاطبان را راضی نگه دارد
شاید فیلم «جهان با من برقص» تماشاگرانِ سینمادوست را متوجه کپیبرداری یا برداشتی علاقهمندانه از فیلم «زندگی یک معجزه است»، ساخته امیر کاستوریکا کند یا نمونههای سینمایی دیگری که در دستهبندیهای روایی رایج «ضدقصه» خوانده میشوند.
هر چقدر که سریال «دل» به لحاظ بصری و شنیداری، خوش رنگولعاب است، از لحاظ فیلمنامه و قصهگویی حفرههای فراوانی دارد که بهراحتی پرشدنی نیستند.
با استفاده از ویترین جذاب بازیگری و اجرای خوش رنگولعاب، نمیتوان سریال ماندگار ساخت. آنچه یک سریال را ماندگار میکند، داستانگویی اثرگذار و چندلایهبودن داستان و تأویلپذیری آن است؛ چیزی که در یک دهه اخیر فقط در سریال شهرزاد 1 اتفاق افتاد که آن هم اثرگذاریاش را در قسمت 2 و 3 از دست داد!