شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
حکایت «درخت گردو»، حکایت رنج و محنت و تنهایی است. حکایت برگهایی که بر زمین میریزند، طفلهای معصومی که شوربختانه پرپر شده و بچههای بهشت لقب میگیرند و مردی جوان که در اوج آرزومندی و خواست زندگی، داغدار غمی دائمی و حُزنی جانکاه میشود.
«خروج»، برخلاف ادعاهای مطرح شده، از نظر سیاسی فیلمِ آنچنان تند و رادیکالی نیست. آنچنان بُرّنده و مهاجم نیست. مخصوصا در شرایط ملتهبِ امروزِ این جامعه. «خروج» بیشتر «عاشقانه» است.
فیلم و فیلمنامه، بر اساس الگوی ژانری تریلرهای سیاسی جنگ سرد شکل گرفتهاند که پدرِ فرمی اکثرشان هیچکاک است چه در آثار خودش، چه در تمامی آثاری که پس از گرم شدن تنور «همه جاسوس شورویاند مگر آنکه خلافاش ثابت شود» در دوران مککارتیسم ساخته شدند
عامهپسند فیلمی دربارهی یائسگی است. زنان جوان در فیلم، بیش از هر کسی با زنان سالخورده در نبرد هستند تا زندگی و کسب و کار را از سالخوردهها بدزدند.
تجربه و ساخت آثاری توسط مردان که توانسته حس زنان، مسائل، مشکلات، دغدغه ها، نیازها و … زنان را به گونه ای بازنمایی کند که زنان با آن همذات پنداری داشته باشند، وجود «سبک زنانه» را نفی می کنند. به نظر می رسد سهیل بیرقی با سومین اثر خود توانسته تا حد زیادی این فاصله را از بین ببرد.
اما لباس شخصی با وجود همه هزینههای انجام شده برایش، جعلی است؛ منظورم صحت تاریخی روایات آن نیست، بلکه بهلحاظ فرمی ارژینال نیست و وامدار کارهای محمدحسین مهدویان است. حتی بازیگر نقش اول آن (مهدی نصرتی که از تئاتر آمده) بسیار تلاش دارد تا شبیه نوید محمدزاده ایفای نقش کند؛ حتی با گریمی شبیه به فیلم لانتوری.
حاتمى کیا با استفاده از پلان هاى بى دلیل طولانى و بدون کاربرد، باوجود آنکه سعى بر آن داشته تا با نشان دادن طبیعت بکر، زیبایى مزرعه ى پنبه، غروب خورشید در راستاى جاده ها و حرکت قطاروار تراکتورها مخاطب را دچار حظ بصری کند اما در این امر شکست خورده اى بیش نیست و بیننده را خسته و بى رمق به دقایق پایانى مى کشاند تا در انتها آنچه را که خودش از پیش مى دانسته را به وى عرضه کند.
سالور بار دیگر نشان داد که میتوان یک کارگردان و جامعهشناس بود و سیاهیهای جامعه را به مخاطب نشان داد. فیلم سالور فلاکتها را در چشم مخاطب فرو میکند و به او اجازه تنفس برای همراهی نمیدهد.
فیلم صناعی ها، روایت بی پناهی و تنهایی آدمهاست که چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی، سعی شده مرز میان پسند مخاطب عام و خاص رعایت شود که در این راستا موفق بوده اند.
«سه کام حبس» مجموعه ای کامل از بازی های خوب جشنواره را در خود دارد؛ نقش پریناز ایزدیار در فیلم می توانست او را با خطر تکرار نقشش در «ابد و یک روز» و حتی «تابستان داغ» مواجه کند اما او نقش را از خود عبور می دهد و با برجسته ساختن خصوصیات منحصر به فرد رفتاری او میان بازی خود در «یک کام حبس» با دیگر فیلم هایش تفاوت ایجاد می کند.
«سه کام حبس»، داستان سیکلِ باطلِ فروپاشی در میانِ سیلِ تهیدستانی است که بیش از مواد، معتاد به فلاکتِ مستمرِ طبقهی خویشاند و بیش از اعتیاد به مخدّر، اعتیاد به جنگِ با جماعتی دارند که همچون خود، تا گلو به زیر گِل فرو رفتهاند. کارگردانیِ سالور، تحسینبرانگیز است.
«جواهرات تراشنخورده» قرار نيست يك شاهكار به حساب آيد. قرار نيست تصويري از آينده سينما باشد. قرار نيست در كتابهاي تاريخ ذكرش با توضيح منتقدان ضبط شود. «جواهرات تراشنخورده» قرار است يك تلنگر باشد براي تغيير در رويه داستانگويي؛ هر چند محافظهكارانه. اينكه داستانهايي با پايان خوش هاليوودي مسير ديگري را بايد طي كنند.
جبار آذین در یادداشتی به نقد و بررسی فیلم سینمایی «قطار آن شب» پرداخته و این فیلم را اثری قصهگو با داستانی گیرا داست.
سروش صحت در فضای فیلمش بین تلخی و خوشی، زندگی و مرگ، ملایمات و سرسختیها تعادل ایجاد کرده و آن را به نمایش میگذارد. او بطرز زیرکانه ای تلنگری به موضوعات به ظاهر جدی زندگی زده و آنها را تنها یک شوخی قلمداد میکند.
جهان با من برقص به حتم فیلم مهمی در پرونده کارگردانش خواهد شد اگر بتواند شاکله اصلی فیلمش را به درستی برای مخاطب ترسیم نماید تا تماشاگر عادی سینما هم، برخی مفاهیم مستتر آن را درک نماید و در بند برخی سکانس های گیشه پسندش نشود. که اگر قرار بود چنین می شد و کارگردان و سرمایه گذار فقط در پی حرف اصلی شان می بودند و نیاز به دوازده یار و کاراکتر نمی داشتند.
«میدان جوانان سابق» سند زیبا، موثر و ارزشمندی است از دورانی سپریشده، با تمام تلخی ها و شیرینی هایش. امید که اکبری همچنان مستندساز بماند و بسازد و روزگار رفته را از خطر فراموشی برهاند.
«قصه بولوار» مستندِ کوتاهی است که موجز و با دقت نظر، داستان این مهمترین و پرماجراترین نهر شهر تهران را توصیف میکند (همان آب کرج، بولوار الیزابت، بولوار کشاورز). روایت این قصه واقعی، به گونهای از آغاز شکلگیری این مسیل مهم و نامآشنا شروع میشود و مسیر پرپیچوخمی را که این منطقه پرداستان طی کرده تا به صورت نهچندان خوشرنگوحال امروزی درآید، نمایش میدهد.
در حالی که تا آغاز جشنواره فیلم فجر تنها 12 روز باقی مانده است، هیچیک از آثار بخش مسابقه و نگاه نو تاکنون از مواد تبلیغاتی خود رونمایی نکردهاند.
فیلم سینمایی «امیر» که بهتازگی در پردۀ نقرهای اکران بخش هنر و تجربه دیدنی شده؛ فیلمی با قهرمانی خاموش است که تلاش میکند مشکلاتش را در خویشتن خویش دفن کند.
پویا نبی منتقد و کارگردان فیلم کوتاه در یادداشتی به انتقاد از کیفیت پذیرش فیلمهای کوتاه در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر پرداخت.