نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
فیلم سینمایی «کشتارگاه» در عمل چهارمین فیلم عباس امینی در مقام کارگردان پس از فیلمهای «والدراما»، «هندی و هرمز» و «من اینجا هستم» است؛ هرچند با توجه به آنکه فیلمهای پیشین امینی با پروانه ویدیویی تولید شده، از نظر ساختار اداری سینمای ایران، او فیلماولی محسوب میشود!
شبكه نمايش خانگي قرار بود سانسور كمتري داشته باشد و با حضور لشكري از بازيگران مشهور به رشد سينماي ايران كمك كند ولي با ساخت سريالهاي مشكوكي چون «شهرزاد» اين ايدهها به مسير ديگري رفت. بسياري از منتقدان به عدم شفافيت مالي سريالهاي شبكه نمايش خانگي انتقاد دارند چه برسد به اينكه اين آثار به نقد فساد در جامعه بپردازند!
روایت «شنای پروانه» که تأکید مستقیمی بر ویژگیهای رفتاری حاشیهنشینان تهران دارد، خواسته یا ناخواسته به تفکیک پایگاه اجتماعی شهروندان به «جنوبشهریها» و «بالایشهریها» دامن میزند.
کیمیایی قهرمان لجباز و یکدندهای شناخته میشد که با بیاعتنایی کامل به نظریات منتقدان، سرسختانه فیلم خودش را میساخت، ولی متأثر از شکست آثارش و فشارهای پیرامونی با آغاز دوره جدید کاری سعی کرد تا طرحی نو دراندازد و اقتضائات نوظهور را در شیوه فیلمسازی خود دخالت دهد.
نقش صفيياري براي «خون شد» كمتر از خود كيميايي نيست. گويي كه گمشده سالهاي سال فيلمهاي او در اينجا پيدا شده است.
كيميايي پس از 6 دهه فيلمسازي همچنان در جايي ايستاده كه با اولين فيلم خود «قيصر» منتقدان سينمايي را به دو صف موافقان و مخالفان جدي تقسيمبندي كرد.
کیمیایی کارگردان مهمی برای سینمای ایران است، چه بخواهیم و چه نخواهیم در موردش حرف میزنیم. اگر از سبک و سیاقش بدمان بیاید با ذکر دلیل میگوییم و تاکید میکنیم این سینمای کیمیایی است و اگر خوشمان بیاید دیالوگهایش را به کار میبریم.
مسائلی که پیش از این، به عنوان آسیبهای فیلمنامهی “جهان با من برقص” مطرح شد، عموماً با تدبیری در کارگردانی، به نوعی پوشانده شدهاند. اما بزرگترین مسالهی فیلم که از همان پلان اول هم با آن مواجه هستیم، نامشخص بودن راوی فیلم است.
امیر تراژدی از زندگی و احوالات جوانانِ تلخ امروز است. شروع گسسته و مُبهمش مقدمه ای است بر پایان مخدوش و تلخ آن.
بیش از ۱۰ سال از فقدان مدیر فرهنگی و سینماگری که با «بازمانده» اش گریستیم و از «کانی مانگا» اش لذت بردیم، می گذرد، سیف الله داد معنای یک مدیر فرهنگی را که سینماگر است برای مان به خاطره های دور بُرد.
رقمهای فروش این فیلمهایی که اکران آنلاین داشتند چندان زیاد نبود و حتی پوشش بودجه تولید یکی از این فیلمها را نمیداد، چرا فقط هزینه تولید خروج بیش از نه میلیارد تومان بود و در واقع هزینه تولید یکی از این آثار نیز از اکران آنلاین بازنگشت؟
نوید محمدزاده اولین هنرمند ایرانی نیست که وارد عرصه تبلیغات شده و عطری با نام خودش تولید و به بازار عرضه کرده و یا به قول بعضیها «چهرهفروشی کرده» است. با این حال چندماه است که نوک پیکان انتقادات به سمت اوست و هر روز رسانهای یا منتقدی، چیزی درباره او مینویسد. اما آیا واقعا نوید محمدزاده مرتکب اشتباه شده است؟
«حكايت دريا» فرصتي است براي بررسي واژه نامعين «سينماي روشنفكري» كه كموبيش بيمعني مانده است. از آنجا كه همه چيز در «حكايت دريا» بد اجرا ميشود شايد مطالعه نشانههاي كليشهاي فيلم فرصتي را بر مطالعه اين پديده فراهم سازد تا شايد بتوان از دل اين نشانهها معنايي براي اين واژه يافت.
آخرین ساخته بهمن فرمانآرا به موضوعاتي در جهان ذهني و رفتاري مردان نگاه دارد كه بيشتر اوقات از ديد زنان مسائل بحثبرانگيز، حساس و پرسشهاي ملتهبي بودهاند.
«علاوه بر حوزه تخصصیاش در دیگر حوزهها جملات تأثیرگذار و اغلب تندوتیزی دارد که تعدادی از آنها ماندگار شده است. کاری که پرستویی در حوزههای دیگر میکند، زیاد مرتبط با این مطلب نیست؛ بلکه فقط اظهار نظراتش در حوزه ورزش تا حدودی زیر ذرهبین قرار گرفته است. آیا پرویز پرستویی حق ندارد درباره ورزش و اتفاقاتی که در این حوزه رخ میدهد، اظهار نظر کند و حرف بزند؟»
سینمای رزمی پیش از او هم وجود داشت اما او بود که به آن جان و اعتبار داد و میلیونها تماشاگر از ملیتها و فرهنگهای مختلف را در گوشه و کنار جهان مجذوب هنر خود کرد. چینیها و نیز بیشتر مردم آسیا بروس لی را بسیار بیشتر از یک ستاره سینما دوست داشتند زیرا چنین به نظرشان میرسید که او با هنر و نبوغش، حیثیتشان را اعاده کرده و به حس تحقیری که غربیها نسبت به مردم شرق داشتند پایان داده بود.
فیلم اگر به دست سینماگر باتجربه و صاحب جهانبینی و جسوری نوشته و ساخته شده بود، از شرح وقایع گذر کرده و ریشههای پیوند میان لمپنها را واکاوی میکرد. میتوانست به حضور مداوم اوباش از منظر اجتماعی بنگرد و حتی کنش شخصیت مرکزی را به بنبستی بزرگتر از خردهحسابهای شخصی بکشاند.
جنوب شهری که پدران و مادران ما در آن بزرگ شدند، شکل و شمایل دیگری داشت. جوانهای امروزی آن فضا را خیلی نمیشناسند و شاید همین عدم شناخت کافی از فضای جنوب شهر باعث میشود برخی فیلمسازان جوان در پرداخت فضا و روابط آدمها خیلی موفق نباشند و همهچیز مصنوعی جلوه کند».
سلیقهسازیای که ایرج کریمی و منتقدان دیگر سینمای ایران در دهههای 60 و 70 با کمک شرایط بهوجود آمده در سینمای ایران بنا کردند، حاصل فضای بستهای بود که امکان بیان نظرات دیگر و تماشای فیلمهایی از جنس متفاوت سینمایی مورد علاقه این نسل از منتقدان را نمیداد.
چگونه میتوان پذیرفت این حجم از اشتباه و سطحینگری در یک فیلم کنار هم قرار بگیرند و در نهایت این اثر مورد تایید باشد و اجازهی اکران بگیرد. فیلمی که نه حرفش مشخص است، نه حتی یک قاب درست تحویل مخاطب میدهد.