نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
بیستمین فیلم بلند ابراهیم حاتمیکیا را میتوان بازنماییِ آخرین تلاشهای جامعه برای گفتگو با سطوح بالای نظام سیاسی، جهت انجام «اصلاحاتِ اساسی» دانست.
اگر این نکته را در نظر بگیریم که “زمانه” محصول سال ۱۳۹۱ بوده است و آن زمان پریناز ایزدیارِ جوان شهرت چندانی نداشته است، می توان انتخاب او را برای اصلی ترین نقشِ مجموعه ریسکی بالا در نظر گرفت که حسن فتحی با شناخت هوشمندانه اش نسبت به بازیگر و درک پتانسیل، او نقش را به وی محول کرده و بی تردید می توان بازی پریناز ایزدیار را بهترین بازی این سریال در کنار هنرمندان پیشکسوتی چون حسین محجوب، هومن برق نورد و فریبا متخصص در نظر گرفت.
مینا اکبری خودش حضور در تحریریههای متفاوت و متنوعی را تجربه کرده. به همین خاطر هم هست که خوب میداند اتمسفر بودن در یک تحریریه چگونه است. با این حال نه در بند مرثیه سرایی گرفتار میشود و نه نگاه حسرتخوارانهاش به فرصتهایی که از دست رفتهاند را به غمی نوستالژیک پیوند میزند و گرفتار خاطرهبازی (واژهی مستعمل و نفرت انگیزی است) میشود. آغازِ میدان جوانان (سابق)، پایانِ به قول خود خانم اکبری دوران روزنامهنگاریاش است.
«سال دوم دانشکده من» یک نقطه امیدوارکننده نه فقط برای رسول صدرعاملی، بلکه برای پرویز شهبازی است. کنار هم قرار گرفتن دو فیلمساز که در عین تفاوتهای فاحش در شیوه فیلمسازی، نقاط اشتراک قابل لمسی دارند، باعث شده این فیلم یادآور پختگی در به تصویرکشیدن زندگی، زمانه و تفکرات دختران نوجوان ایرانی باشد.
عضو هیات مدیره انجمن برنامهریزان و دستیاران کارگردان خانه سینما نسبت به عملکرد این نهاد صنفی در حوزه تخصیص عیدیها به صنوف سینمایی اعتراض کرد.
یک طنزپرداز میگوید: آیا اعتراض نکردن به شوخیهای قومی در سریال «پایتخت» به ظرفیت بالا و هنردوستی مازندرانیها ربط دارد؟ اتفاقا تایید همین نکته بهنوعی نژادپرستی و توهین محسوب میشود، چون سایر اقوام ایرانی را که تاکنون به طنزهای قومیتی اعتراض کردهاند بدون جنبه و بیهنر معرفی میکند.
فیلم سینمایی خروج قرار است هفته آینده از طریق دو پلتفرم و در قالب بلیتفروشی در شبکه نمایش خانگی و در بستر اینترنت به نمایش درمیآید. پیش از این هم کنسرتهای آنلاین موسیقی رایگان از طریق همه پلتفرمها پخش شده است اما نمایش این فیلم به صورت انحصاری اعتراضاتی را به دنبال داشته است. مهدی کوهیان (تهیهکننده سینما و حقوقدان در حوزه رسانه) معتقد است نباید در زمانه گسترش کرونا در حزوه فرهنگ به شکلی رفتار کنیم که بوی کاسبی بدهد
سینمای ایران تا به این حد در وضعیت پیچیده، مرموز، ناشناخته و گروتسکی (طنز تلخ) گیر نکرده است. نقطهای که میتوان از آن به عنوان یک رخداد تاریخی یاد کرد.
فیلم سینمایی «امیر» اولین ساخته «نیما اقلیما» سال گذشته در سینماهای کشور اکران شد و در انتها نزدیک به دویست میلیون تومان فروش را برای خود به همراه داشت، این فیلم هرچند اثری تجربهگرا محسوب میشد اما در گیشه و نگاه منتقدین به موفقیت چندانی دست پیدا نکرد.
شکرخدا گودرزی (نویسنده و کارگردان تئاتر) درباره فیلم ۱۹۱۷ یادداشتی را به نگارش درآورده که در ادامه آمده است.
فیلم سینمایی «نبات» به کارگردانی پگاه ارضی با داستانی ساده و تا حدودی کلیشهای درباره رابطه یک دختر و پدر، از فیلماولیهای شکستخورده در اکران سال گذشته بود.
فیلم نامه پایتخت ۶ نه تنها اساسنامه فصول قبل را رعابت نکرده است، بلکه گویی نویسنده تمرکز و احاطه کامل بر شخصیت ها و حالات آنان ندارد. نویسنده مانند رهبر یک ارکستر وظیفه هدایت و هماهنگی نوازندگان را به عهده دارد؛ در واقع آرش عباسی نه تنها پایتختی با ویژگی های جدید خلق کرده است بلکه ویژگی های گذشته شخصیت هایی مانند نقی ، هما ، فهیمه و از همه بیشتر ارسطو که می شود گفت چرخش زیادی داشته است را از میان برده.
باید گفت مجموعه پایتخت، داستان نخ نمایی است که هر روز در فضای مجازی شاهد آن هستیم و جایگاه چنین سریالهایی همان فضای مجازی است و به درد بلاگرهایی می خورد که دنبال جمع کردن فالوئر هستند!
فیلم سینمایی «پیلوت» به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان روایتگر خانوادهای از هم پاشیده است که در آن تنزل انسانیت دیده میشود.
در پی درگذشت کیومرث درمبخش کارگردان، مستندساز و عکاس پیکشسوت ایرانی بر اثر بیماری کرونا، نظامالدین کیایی، صدابردار سینمای ایران متنی را منتشر کرد.
فیلم «مطرب» ساخته مصطفی کیایی از آن دست آثاری است که در فرآیند تبلیغاتی تلاش بسیاری شد بهعنوان یک فیلم مفرح و حتی کمدی معرفی شود اما از نشاندن یک لبخند بر لبان مخاطب هم ناکام میماند.
در هفتمین روز بهار سال 1323 در تهران زاده شد و روز 28 تیر ماه سال 1378 که در بیمارستان پارسیان سعادتآباد، چشمش را بر جهان و هر آنچه در آن بود، بست، آرامشی دیگرگونه میخواست که روی صحنه هیچ تئاتری یا در هیچ فیلم و سریال و لابه لای هیچ کتاب شعری یافت نمیشد. پس کوله باری را که در این 64 سال اندوخته بود، به یادگار گذاشت و رها و بیدغدغه رفت تا هیچستان.
تماشاگر از همان آغاز پي ميبرد كه قرار است با يك روايت پرتعليق و هميشه رايج در اين فيلم مواجه شود، يعني زماني كه دو سرباز جوان مامور ميشوند در زمان كوتاه و معيني، نامه مهمي را به دست فرمانده جنگ برسانند كه حاوي لغو يك عمليات و پيشروي جهت نيفتادن در دام جبهه مقابل است، درست در همين لحظه و از دل اين تعليق دلهرهآور است كه پيرنگ اصلي بيرون ميآيد.
ريان جانسون نشان ميدهد كه اشراف امروزي تنها از طبقه حاكم و نظامي و لردها نيستند بلكه يك نويسنده محبوب نيز تبديل به ثروتمندي اشرافي در عصر حاضر شده است.
«چاقوكشي» بيش از آنكه فيلمي كارآگاهي باشد، فيلمي است متاثر از سياستها و رويدادهاي روز. فيلمي كه در آن حداقل خبري از موريارتي نيست و او بدل به انديشه رايج در ميان ترومبيها ميشود. اينكه مهاجر جوان ميتواند مقبول باشد تا جايي كه كاري به ثروتشان نداشته باشد اما به هر روي لاتينهاي جنوبي عازم امريكا ميشوند تا ثروتي كسب كنند و زندگي بهتري به دست آورند.