رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
در مورد فیلم بحثهای زیادی وجود دارد اما تم سوداگری اقتصادی، در این قواره در سینمای مطرح میشود و از این حیث ایده بکری را در سینمای ایران مطرح میکند که نسبت به کلیشههای رایج فیلم متفاوتتری است.
یلدا با پی رنگ نخ نمای قصاص وبخشش دورنمای کلیشه وتکراری دارد.کیفر(حسن فتحی)،دهلیز(بهروز شعیبی) و…خیلی دور که نرویم همین مجموعه ماه عسل با حال وهوای ماه رمضان نمونه های قابلی در انتخاب همین موضوع وپی رنگ بوده اند.اتفاقا بستر روایتی یلدا هم یک شوی تلویزیونی انتخاب شده وقرار است مخاطب موضوع را در قالب یک برنامه تلویزیونی پُرمخاطب دنبال کند
فیلم یک ایده مرکزی خوب داشته ولی تا پایان در همان ایده مرکزی باقی میماند و یک سانتیمتر جلوتر هم نمیرود و اجرای فاجعه بار صدرعاملی برای این قصه ناقص، ضعیفترین کار او را در کارنامه پر و پیمانش ثبت میکند.
سالهاست بخش عمدهای از سینما درگیر فیلمهای آپارتمانی است که داعیه سینمای اجتماعی و انسانی دارند اما «شبی که ماه کامل شد» سالها از این شکل فاصله گرفته و پا به عرصه واقعی سینما گذاشته است
اگر طبقه متوسط تیپیکال روشنفکر آنچنان که در ناگهان درخت میبینیم بچه ننه و ننر هستند، ادعاهای بعدی روشنفکران برای چیست؟
یک کارگردان فیلم کوتاه و رئیس سابق انجمن فیلم کوتاه ایران معتقد است تصمیماتی که سینمای جوان را تبدیل به یک اداره لحظهای برای انجام کار ارباب رجوع کند، از اساس اشتباه است.
پالتو شتری پیکان انتقادش را به سمت طبقه متوسط شبه روشنفکر گرفته است، طبقه ای که در طول چند دهه گذشته جایگاه خاصی را در رخدادهای فرهنگی و سیاسی جامعه به خود اختصاص داده است.
سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر مانند سالاد فصلی است که تا این روزهای جشنواره همهنوع فیلمی در آن میتوان دید، بدون اینکه ارزشهای هنری همسانی داشته باشند؛ مجموعهای از فیلم بد، خوب و زشت.
ژانر فیلم هم مانند فیلمنامه اش چند پاره است. حمال طلا با یک مقدمه اکشن شروع میشود، با کمدی گروتسک ادامه پیدا کرده و در پایان با یک ملودرام آبکی نیمه کاره رها می شود.
د خون در مقایسه با ماجرای نیمروز، اثری قابل قبول است و نقاط قوت آن به نقاط ضعفش می چربد. رد خون از بسیاری جهات نتوانسته از ماجرای نیمروز سبقت بگیرد، ولی با این حال از بسیاری از فیلمهای جشنواره به مراتب جلوتر است.
داستانی که به یک عاشقانه ناآرام می ماند. ابتدا همه چیز خوب و خوش و در ادامه به تدریج همه چیز رنگ می بازد و با موج شدیدی از خشونت، ترس، اضطراب و وحشت همراه خواهیم شد که شکل پرداخت سینمایی آن، فیلم را به کامل ترین فیلم نرگس آبیار تبدیل کرده است.
“مسخرهباز” یک فیلم تجربی متفاوت است که به پشتوانه سابقه تئاتری کارگردانش، از حیث محدودیت لوکیشن کاملا به یک نمایش شباهت دارد که مدیوم سینما و تقطیع نماها به آن وارد شدهاست.
بنفشه افریقایی، یک فیلم انسانی است، آرام، لطیف و با حالِ خوش. بدون داد و فریاد و عصبیت. فیلم بر پایه یک موقعیت انسانی کمیاب، دشوار و پیچیده بنا شده که کاراکترها به آن دچار میشوند.
(قصر شیرین) بازگشتی مقتدر از رضا میرکریمی به سینمای داستانگو است با اجزای هنرمندانه و ظریف ، از فیلمنامه ای به شدت استاندارد تا بازی های کنترل شده و در راس آن بازی های اعجاب انگیز دو کودک فیلم .
دنیای ناگهان درخت دنیایی درهم آمیزی شده با یاس و امیدواری است. جهانی پیرامون رفتن و ماندن و بینابین نیستی و زندگی است. دنیایی آکنده از عشقها، انتظارها، دلواپسی ها، نومیدی ها و دلتنگی ها.
بعد از فیلم های اخیر میرکریمی قصر شیرین یک تجربه ی امیدوارانه است. یک فیلم جاده ای خوش ریتم و چشم نواز که می رود تا خاطره ی خوب “خیلی دور خیلی نزدیک” را تا حدی دوباره زنده کند.
قصر شیرینی که میرکریمی امسال بنا کرده یک سر و گردان بالاتر از کارهای پیشین اوست و حتی یک سکانس یا دیالوگ اضافی در فیلم دیده نمیشود.
«مسخرهباز» همایون غنیزاده ماکتی است از مختصات یک تئاتر که روی پرده سینما میرود اما فیلم نیست.
“جاندار” موضوع تازهای ندارد؛ قتل و قصاص. فیلمهای زیادی از گدشته تا امروز در سینمای ایران یادمان هست که با این موضوع ساخته شدهاند. تفاوتشان اما در زاویه نگاهشان به ماجرا، پرداخت قصه و موقعیتهای متفاوتی است که کاراکترهای را در آن قرار میدهند.
فیلم تازه نرگس آبیار-شبی که ماه کامل شد- یک عاشقانه است در دل خشونت افراطی. یک داستان پرتنش از یک ماجرای ملتهب معاصر. آبیار قصهاش را روان روایت میکند و توانسته به لحنی متناسب با ماهیت قصه دست یابد. فیلم پر از جزئیات مفید است، غافلگیریها و تعلیقهای حساب شده دارد، اطلاعات را سرصبر و به موقع منتقل میکند و با وجود زمان طولانی، ریتم مناسبی دارد و خستهکننده نیست.