نمایشنامهی باغ آلبالو به نویسندگی آنتون چخوف در تاریخ تئاتر بسیار مهم است. جورجو استرهلر، پیتر اشتاین و پیتر بروک، سه اجرای مشهور از این نمایشنامه را بهصحنه بردهاند. ماریا شِتسُوا و کریستوفر اینِس در کتاب «مقدمهی کیمبریج بر کارگردانی تئاتر» به این موضوع پرداختهاند. ترجمهی این مطلب را در ادامه میخوانید.
خطابه اجرا خدمتگزار علم و تاریخ نیست، بلکه از پژوهش و خطابه کمک میگیرد تا به شیوهای هنرمندانه علیه وضعیت موجود اعتراض کند. به همین جهت خطابه اجرا میتواند مدیومی بهشدت سیاسی باشد. اما بااینهمه خطابه اجرا نمیخواهد یک نمایش باشد؛ تئاتر تازهای است که نخواسته – و برای این نخواستن تلاش کرده- تئاتر باشد، چون نمایش را به امر واقع تبدیل میکند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان متولی دولتی تئاتر قوانین جدیدی تصویب کرده که براساس آن فرآیند دریافت مجوز برای اجرای تئاتر، شبیه دریافت وام بانکی به ارائه ۳ ضامن رسمی نیازمند است!
دولت آییننامهای در حوزه مجوزهای تئاتری ارائه داده است که بیش از آنکه یاریرسان تئاتریها باشد، بیشتر مانع هنرمند است و با اصول قانون اساسی همخوانی ندارد.
این روزها بحث حضور یک چهره اینستاگرامی و همچنین یکی از برندگان «عصر جدید» بر صحنه تئاتر، زنگ خطر جدیدی را برای تئاتر ایران به صدا درآورده؛ خطری که پیشتر نیز نشانههایش مشهود بود.
وضعیت تئاتر نسل جوان به نحوی است که میتوان دریافت بخش مهمی از کارگردانان جوان اشرافی به ساختار و داشتههای پیش از خود ندارند و آنان بر اساس احساسات خود آفرینش میکنند؛ در این بین محمد صائبی و نمایش «تصعید» او یک استثنا به حساب میآید.
وضعيت آموزش بازيگري زماني جذابتر ميشود كه بيشتر اساتيد دانشگاهي اقدام به آموزش خارج از دانشگاه ميكنند. آنان فضاي بيرون از دانشگاه را مشتاقانهتر ميبينند و در فضايي محدودتر، تعداد بيشتري بازيگر را وارد چرخه تئاتر ميكنند. بازيگراني كه بيش از آنكه بخواهند در تئاتر باشند، به فكر مديومهاي اشتهارآورتر هستند.
سوم مرداد همزمان است با سالمرگ محمود استاد محمد، نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر تئاتر ایران؛ هنرمند باسابقهای که شش سال پیش بعد از مدتها بیماری چشم از جهان فروبست و تئاتر ایران را با خاطره و آثارش تنها گذاشت.
مولن روژ ادامه روند مخرب تئاتریست که پیشترها با اعتراض و پیشآگهی به ادامهاش، بارها گفته شد و حالا امروز این رسمی متداول، برای اغلب گروههای نمایشیست که به بهانهی تورم اقتصادی، با موضوعیتِ متناقض، تئاتر بورژوازی تولید کنند که برای ترسیم دانشجوی بیپولی که پیزرن پولدار را میکشد، ویا سگ دزدانی که حتی از کرم لجنبودنِ خود ابایی ندارند، با ترفند دکوری پرهزینه، چند برابر بهای تعریف شدهی یک تئاتر را، دریافت کنند.
سعيد اسدي ساختار مديريتي تئاتر شهر را يك سال پس از دريافت حكمش تغيير ميدهد و براي آن يك آييننامه داخلي مدون ميكند. آييننامه توسط رسانهها منتشر ميشود و البته مورد انتقادهايي قرار ميگيرد. انتقادهايي كه سعيد اسدي چندان نميپذيرد و پيشتر نيز در نشست خبري خود آن را نوعي نقشه راه براي رسيدن به استقلال مالي تئاتر شهر برميشمرد؛ نقطهاي كه ميتوان گفت محل آشوبهاي فيزيكي و محتوايي تئاتر شهر است.
گويي فردوس كاوياني در ايران تئاتر كار نكرده، زماني هم كه در آلمان مشغول به تحصيل بوده لابد سينما ميخوانده نه تئاتر. اين نقطه جايي است كه آقايان خانه تئاتر بايد به خودشان بيايند و دست از مشغوليتهاي شخصي بكشند -لازم شد به تكتك موارد مثل معرفي به بنياد ملي نخبگان اشاره كنم- اينجا ديگر پاي پنهان ماندن يك عمر تلاش و عرق ريختن هنرمند روي صحنه در ميان است. اگر از كنار اين جزييات به سادگي عبور كنيد، تاريخ كليت شما را انكار خواهد كرد.
تئاتر تهران این روزها ارزش دیدن ندارد. بیسوادی در اجرا موج میزند و متأسفانه شخصیتهایی که میتوانند به اثر هنری مشروعیت ببخشند، خود را در دام این بیسوادی انداخته و به آن مشروعیت میدهند.
این روزها آمار و ارقام فروش نمایشهای نشان میدهد فاجعهای به نام بلیت میهمان وجود دارد، فاجعهای که نشان میدهد فقدان کیفیت آثار نمیتواند گیشه یک نمایش را تضمین کند.
اين «صندلي» اين «ميدان» بايد كه نشيمنگاه و ميدان هنرمندي جهان ديده و سرد و گرم چشيدهاي باشد، صادق، صميمي، هنرشناس، انسانشناس، گرانسنگ و سينهسوخته و زحمت كشيده و زبان بيزبانان زمانه. يا حداقل شخصيتي با اين توان هنرمندانه كه لااقل سه، چهار كار ماندگار؛ كتاب، مقاله، نظر، نقد و تحليل هنرمندانه و قابل قبول صاحب نظران هنرشناس امروز خود را به دنياي هنر عرضه كرده و ماندگار به يادگار گذاشته باشد.
درد و حرف زمانه خود را از عمق جان شناخته باشد.
در اثبات وضعيت خنثي، بيخاصيت يا منفي عملكرد يك نهاد همين بس كه نه تنها وقتي هياتمديره يكي از كانونهايش كه حتي اگر تمام اعضاي هياتمديره اصلياش هم استعفا دهند، ذرهاي خلل در هيچ امري ايجاد نميشود، هنرمندان تئاتر و گروههاي تئاتري در جهان ديگر مشغول كارند و اعضاي خانه تئاتر با ساختمان خوشآبورنگ نو نوارشان در سيارهاي ديگر.
تئاتر صد ساله ایران چندان با موزیکالبودگی غریب نیست. روزگاری سیاست حاکمیت وقت ساخت اپرتهای ملیگرایانه میشود و روزی دیگر تمایل به ساختن موزیکالهای پرزرقوبرق سرگرمیساز؛ اما مسأله این است که چرا در این میانه تاریخ تئاتر فراموش میشود.
با افزایش حجم تعداد آثار ترجمه شده در دهه اخیر، سیاستهایی هم برای آن تعریف شد و تاحدودی خطومشی پیدا کرد. مثلا برخی مترجمان مصمم شدند سراغ آثار و نویسندگان توانایی بروند که بنا به دلالیل جغرافیاییشان یا سیاسی و اجتماعیشان هنوز شهره نشدهاند. بهعنوان نمونه نشر «نِی» در مجموعه «دورتادور دنیا» سیاستش را بر این گذاشت که توجه ویژهای بر این گونه متون داشته باشد. همچنین نشر «بیدگل» مجموعه آثاری را از این قبیل به دست انتشار گرفت.
متنهای زلر همگی ضمن داشتن ساختارهای قابل پذیرش و حتی بکر و تازه اما همچنان تأکیدشان بر محتوایی است که در آن شناخت قابل تعمیمی از انسان معاصر را پیشروی مخاطبانش قرار میدهد و در آن به ضرورت و اقتضای زمان و مشکلاتش بهگونهای دارد پاسخ میدهد و فرقی هم نمیکند که تراژدی یا کمدیهای زلر اجرا شوند. زلر یک شخصیت جهانی دارد؛ هم به دلیل نشر رمانها و هم نمایشنامههایش امروز چهره ادبی و هنری شناختهشدهای در کل جهان است و شاید این روزها خبر ساخت اولین فیلم سینماییاش به این شهرت و فراگیرشدن نامش کمک بیشتری کرده باشد.
من که پس از سالها دوري از فضاي کمديهاي عاميانه اين روزگار و با اميد تجربه دوباره حداقل يک کمدي بومي و احتمالا نزديک به معيارها و شعارهاي اخلاقي رايج اين روزگار ميهنم، به تماشاي اين نمايش رضايت داده بودم، با شروع صحنه اول، با چنان وضعيت هولناکي مواجه شدم که قبول تماشا و تحمل آن، تا به انتها جز به پشتوانه کنجکاوي پژوهشيام براي فهم شرايط و درک ابعاد فاجعه فرهنگي در حال وقوع در کشورم، آنهم در پوشش تئاتر و نمايش، برايم مقدور نبود.
محمدرضا الوند «چشم به راه میرغضب» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی حسین کیانی را یک نقیضهنگاری تازه از نمایشنامه «در انتظار گودو» خوانده و میگوید: کیانی در این نمایش دو مبارزنمای مشروطهچی دوران قاجار را به مسلخ کشیده که منتظر آمدن جلاد و بریدن سرهاشان، زمان میگذرانند.
فلوریان زلر در دو نمایشنامه آن سوی آینه و دروغ درونمایهها، شخصیتها، دغدغهها، حتی فضا و پیرنگی یکسان را انتخاب کرده است و با تکنیکهای متفاوتی به سراغ آنها رفته است.