نمایش بیپدر به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمد مساوات در سالن لبخند در حال اجراست. این نمایش برگرفته از داستان آشنای شنگول، منگول و حبهانگور است ولی با پیکربندی متفاوت. این پیکربندی داستانی به موضوع از خودبیگانگی میپردازد، موضوعی که در چندین وضعیت قابل تعمیم است.
اين سرخوشي پسامدرنيستي، آن هم در شكل بازتوليد، بعد از اجراي سال نود و چهار در سالن اصلي مولوي، آيا قدمي به پيش است يا پسنشستني ناگزير. هر چه هست، به صراحت ميتوان گفت كه نظام زيباشناسي اين روزهاي تئاتر، حال و هواي
ديگري را ميطلبد.
توحید معصومی با تکیه بر قدرت کمیک بازیگرانش، نمایش خوشریتمی از متن نویسنده مجاری پدید میآورد؛ اما در این میان برخی مناسبات سیاسی و اجتماعی زمانه ایشتوان اِرکنی از میان میرود.
اجرای اژدهای طلایی ایرانشهر با وجود بهرهمندی از بازیگران حرفهای تئاتر ، توانسته کارکترها را بفهمد و بازآفرینی کند و وجه طنز را حفظ نماید. اگرچه به هماهنگی و پیوند منسجمتری نیازست که نقشها به پختگی بیشتر با فاصله گرفتن از انقطاعهایی که موجب از ریتم افتادن اجرا میشود، دست یابند.
مهران رنجبر در نمایش «مارلون براندو» این سوال اساسی را مطرح کرده است که ما چقدر مارلون براندو واقعی را می شناسیم؟ وقتی از مارلون براندو حرف می زنیم از چه کسی حرف می زنیم؟ نحوه روبرو شدن ما با زندگی و زمانه مارلون از چه نظرگاهی رقم می خورد؟ مخاطب در قبال چهره ها و رخدادها چه میزان دایره آزادی برای قضاوت و تحلیل دارد؟ چه میزان دست و پا بسته باید با این موقعیت روبرو شود؟ و …
علیرضا کوشکجلالی در نمایش جدیدش سقوط کرده است. نمایشی که یک سرهمبندی بیش نیست و خوانشی دمدستی از یک واقعه تاریخی مهم است.
«لانچر 5» نمايش سادگي است. همهچيز از يك خودكشي و دو قتل در يك پادگان آغاز ميشود. افسر واحد بازرسي مجبور به كشف معماي سه مرگ ناگهاني است. سر نخش شكاكيت به يكي از افسرهاست و انتهاي اين نخ تسبيح پرده برداشتن از يك فاجعه انساني است. بدون هيچ ديالوگ شاعرانهاي، بدون هيچ مونولوگ احمقانهاي. همهچيز در خدمت داستاني است كه پويا سعيدي و مسعود صرامي روايتش ميكنند. دو ساعت ميخكوبوار براي مخاطب محصول سادگي است و البته اين سادگي نتيجهاش نوعي پيچيدگي است.
دراماتورژي و بازنويسي ايوب آقاخاني و توحيد معصومي از نمايشنامه ايشتوان اركني، به اجرايي قابل اعتنا و تماشاگرپسند منجر شده، اما مناسبات تاريخي مردمان مجارستان در جنگ جهاني دوم را به نوعي به محاق برده. حذف شخصيتهايي چون پستچي، تومايي كشيش و سيپرياني پروفسور و... به همراه تقليل دادن تمام مكانها به فضاي اندروني خانواده تُت، به اجرايي ميدان داده كه بازنماييكننده يك مجارستان تاريخزدايي شده است.
گروه اجرائی نگاهی هم به فیلم هامون دارد. مواجهه پوریا شکیبایی با اکبر مشکاتی، یادآور مواجهه علی عابدینی با حمید هامون است. اکبر مشکاتی چه در مقام سوزنبان و چه در نقش علی عابدینی، قرار است میل به زندگی را در شخصیتهای فروپاشیده و در آستانه انتحار بار دیگر احیا کند.
محافظهکاری نویسنده کار دست خود و قلم و اثرش داده است. او یا به ناچار مجبور به خودسانسوری شده و یا هنوز به عمق پردازش عصیان و نشان دادنش در صحنه واقف نشده است (البته من امیدوارم که بخش دوم درست بوده باشد چرا که با مطالعه و بررسی قابل حل است). همین احتیاط اثر را در حد و اندازه یک ایده خام داستانی نگه داشته و حالتی ایستا به خود گرفته است. ایدهای که میتوانست جانمایهی یک درام بومی و اصیل متعلق به جنوب کشور باشد، به ضد خود تبدیل شده و مانند خودسوزی احمد، به نابودی خود اقدام کرده است. وضعیت حاکم نیز از این اختگی تئاتر به نفع خود استفاده کرده و از حضور چنین آثاری در جشنوارههای مختلف پفکی خود استقبال میکند.
نمایش خود یک «دروغ» است و خود بازتابدهنده شرایط «دروغ» و حال با یک پرسش روبهرو میشویم که یک «دروغ» میتواند در تقبیح «دروغ» باشد.
مخاطب طی ۷۰ دقیقه روایت هولناک علیرضا کوشک جلالی از بانوی آوازخوان هر صحنه و در هر آینه با سیلی های سختی مواجه می شود که ولو به عنوان مخاطب در پارهای از موارد تاب تحمل آنرا ندارد. سیلی هایی که تماماً مزه حقیقت می دهند و چه خوش مثالی است این ضرب المثل که حقیقت تلخ است!
ود آنکه «وانیک» یکی از پرطرفدارترین و پراجراترین نمایشنامههای روز دنیاست، برخی اشکالات در نحوه اجرا و شاید اهمال در پرداختن به زیرلایههای متن و کشف ابعاد مهم و پنهانمانده آن اجرای جدید آن را به اجرائی بسیار معمولی بدل کرده که قطعا جای کار بیشتری داشت؛ اجرائی که کار را در اندازه یک نمایش سرگرمکننده نگه میدارد.
«جنایات و مکافات» آینه زشتیها و پلیدیهای یک شهر بزرگ و بازتابدهنده رنجهای انسانهاست؛ انسانهایی شکستخورده و مغموم، بهگونهای که مخاطب را میان خوب و بد، میان عمل درست و نادرست، به قضاوت میخواند؛ قضاوتی که برای آن دسته از مخاطبان که به اصول اخلاقی و مذهبی اهمیت بیشتری میدهند، دشوارتر و جدیتر خواهد بود.
اجرای رضاییراد از زندگی سراسر تلخی و رنج و محنت این نامدارترین منتقد و تحلیلگر روزگار یادشده، یکی از حیرتآورترین اجراهای سالهای اخیر است؛ نمایشی در سه ساعت که جز چند لحظه کوتاه، از ریتم نمیافتد و تماشاگرش را بر روی صندلیهای نسبتا خوب سالن چهارسوی تئاتر شهر میخکوب میکند.
محسن تنابنده در نقش قنبر با لهجه ی قمی کنار آمده و با این که تماشاگر او را با لهجه مازنی می شناسد آرام آرام این لهجه (قمی ) را از او می پذیرد.
عجایب این روزهای تئاتر ما تمامی ندارد. این نیز پدیده عجیبی است که همه در تئوری صاحبنظر و صاحبسبک هستند اما در عمل و در صحنه هیچ چیز برای عرضه ندارند. فقط کافی است از دوستان بپرسید که گروتسک یعنی چه. از سیر تا پیازش برایتان تعریف کرده و آباء و اجدادش را برایتان بیرون میریزند اما در پیادهسازیاش به شدت لنگ میزنند. این روزها هم مد شده که بلاتکلیفیمان در مواجه با اثر را با کمی چاشنی کمدی لالهزاری و کمی ترس و اضطراب مدرن شبهروشنفکری قاطی کرده و به اسم گروتسک به مخاطبمان تحویل دهیم.
بنیامین ژستی در میانهی تاریخست . تاریخی که از سویی برملاکنندهی فجایع عقاید فاشیستیست که دست به قتل و حذف روشنفکران مخالفش میزند و خرد و نخبهگری را ولو تنها به دلیل پایبندیهای عقیدتی و مذهبی، به کام مرگ میکشاند و ایدئولوژی برتر را نه از راه گفتمان و عقلانیت بلکه از منظر قدرت و سرکوبگری خشونتطلب، مسلط میکند
زاویه مدیوم از یک زن در بستری سیاه که پیراهنی سفید به تن کرده و صورتش نیز با پارچهای به همین رنگ پوشیده شده است. دماغک بینی دلقک روی صورت زن نیز قرار دارد. این تصویر نه نمادین است و نه تمثیلی از یک موقعیت دراماتیک. چنان پرتوپلا نسبت به عنوان اثر است که از چهارچوب آن خارج شده و به پدیدهای دیگر تبدیل شده است.
ايرانشهر و خطيبی چطور تصور كردند حق دارند براي اين تجربه سال اول دانشگاهي فضای تئاترهای جدي و حرفهای را اشغال كنند و از مردم بهای بليت اجراهای حرفهای را بخواهند؟ و البته از پيش ميدانم پاسخ اين است كه «دلم خواست»؛ چراكه اصولا اقتضای تئاتر سرمايهسالار همين است. پول دارم، تماشاگر دارم پس میسازم. ولی ناچارم يادآوری كنم كه تئاتر «بازی» نيست، حتی به شيوه برادوی
افسانه كمالي با تكيه بر متن سايمون استيونز تلاش كرده دو جهان موازي بيافريند؛ يك جهان آدمهاي معمولي كه مدام سگاندازي ميكنند و دوم جهان درونيات كريستين كه مملو از عجايب و غرايب است. اين دو جهان براي كريستين بدل به يك آشوب رنگارنگ ميشود. كمالي اثري آفريده كه نشان دهد جهان دروني يك اوتيسمي به چه ميزان ميتواند خيالانگيز باشد. در جهان دروني كريستين هر چيزي از شكل ثابتش خارج ميشود. در دنياي مثال او، يك آدم ميتواند سگ باشد و يك ماشين بزرگ، در حد يك اسباببازي كوچك ميشود.