نمایش بیپدر به نویسندگی و کارگردانی سیدمحمد مساوات در سالن لبخند در حال اجراست. این نمایش برگرفته از داستان آشنای شنگول، منگول و حبهانگور است ولی با پیکربندی متفاوت. این پیکربندی داستانی به موضوع از خودبیگانگی میپردازد، موضوعی که در چندین وضعیت قابل تعمیم است.
در نشست دوشنبههای نقد تئاتر که در تالار حافظ دوشنبه یکم بهمن اختصاص به نقد و بررسی نمایش "اوبو" با طراحی و کار میرعلیرضا دریابیگی یافت، رضا آشفته کمرنگ بودن وجه گروتسک و عرفانی پهلوانی نامناسب تالار حافظ را برای اجرای این نمایش را از نواقص اصلی این اجرا برشمردند.
نمایشنامه «مرغ دریایی» اثر جاودانه چخوف را به یاد بیاورید. در آنجا کاراکتر تربلف دست به خودکشی میزند اما دقت کنید که چخوف چه سازوکاری را برای این شخصیت به وجود میآورد تا مخاطب خودکشی او را بپذیرد و حتی در این راه حق را نیز به او بدهد. (البته مقایسهی چخوف بزرگ با مارشا نورمن جفایی است در حق این نویسنده شهیر روس.) اما گویی در «شب بخیر مادر» عامدانه این تمهید غایب بوده و اساسا نویسنده دغدغه ای نسبت به پرداختن به آن را ندارد.
نمایش «تن شوری» دقیقا از ثابتترین و موفقترین نقطه رابطه یک زوج شروع میشود. رابطهای موفق که به واسطه آسیبپذیری (هرچند نامحسوس یا کممحسوس)، چنان غیرمنتظره فرو میریزد که فقط در یک زندگی واقعی رخ میدهد
حضور مشوش این تعداد بازیگران فرم! بر صحنه علاوه بر شلوغی و همهمهی آسیبزننده، بر طراحی صحنه و کارکرد حجمهای شش تکه، که پتانسیل زیباییشناختی و مفهومی خوبی در بر داشتند را نیز بیاثر کرده است. خانم فیروزآذر اعلام کردند تعداد زیادی از این افراد از هنرجویان دوره آموزشی بازیگری او هستند و هدف اول از اجرای نمایش رضایت این گروه است که این نمایش کار اولشان محسوب میشود...
هر کجا که فقدان جسارت بر صحنه حاکم شود، درخت کلیشه رشد کرده و میوههایی با طعم ابتذال پس میاندازد. حال دیگر اهمتی ندارد که محتوای اثر شما چیست و چه فایدهای در بر دارد.
حمیدرضا آذرنگ از یک الگو در نوشتار استفاده میکند، الگویی که در آن کنشگری به واسطه فوران عاطفه از کار میافتد و کشمکشهای بیرونی شخصیت به درون هجرت میکند.
«ناپديد شدن انسان در پايان تاريخ را نميتوان نوعي فاجعه كيهاني دانست: جهان طبيعي همان چيزي كه در تمامي ابديت بوده است، باقي خواهد ماند. معدوم شدن قطعي انسان به معناي ناپديد شدن جنگها و انقلابهاي خونين است.» اما چه چيز انسان را به سروري ديگر موجودات رسانده و سرنوشتي اينچنين مسالهدار را در عالم هستي رقم زده است؟ بيشك «زبان» نقشي تعيين كننده دارد در اين فرآيند برتري يافتن انسان زيادهخواه. «لغزش آني كلام» حاشيهاي است انتقادي بر اين وضعيت. آگامبن از رابطه انسان و قدرت كلام به بهترين شكل در «كودكي و تاريخ» ميپرسد كه «آيا تجربه خاموش و بيآوا وجود دارد؟ آيا كودكي تجربه وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، رابطه آن با زبان چيست؟» كودكي از نظر آگامبن بر ناتواني از سخن گفتن، بيزباني و زبانبستگي دلالت دارد، بر وضعيتي كه زبان هنوز در آن غايب است.
یک پدیدهی بسیارعجیب که مدتی است در بین برخی نویسندگان و کارگردانان این مرز و بوم سروشکل گرفته، عنوان غریبتری نسبت به ماهیتش دارد به نام «مسئولیتگریزی». گویی هر یک از این هنرمندان مانند برخی خردهبیزینسمنهای سیار شدهاند که در کارتهای ویزیت خود درج میکنند:«با مسئولیت محدود»! اغلب این آثار هویت نداشتهی خود را درهمان تبلیغات و معرفی اثر افشا میکنند. مشخصه اصلی این ژانر نوظهور، نداشتن یک نمایشنامه منسجم و دراماتیک است. در همین نمایش «پرومته/طاعون»، سازنده برای آن که بتواند محتویات ذهنی خود را جامه نمایش بپوشاند، از هر کتاب رمان و شعر و نمایشنامه که به دستش رسیده چند خطی آورده و چنان شلم شوربایی برایمان بار گذاشته که حالاحالاها عطر و طعمش از یادمان نخواهد رفت.
همه ابعاد اجرا حرفهای و مرعوبکننده از کار درآمدهاند. بله میپذیریم که «فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد». خب فعلا که اوضاع اینجوری است. این اجرا را بهعنوان نوعی تابوشکنی که حتما منشأ اثر خواهد بود، باید مد نظر داشت؛ اما فرض را بر این بگذارید که برخی رانتها، باعث شده این نمایش به صورت فعلی شکل بگیرد. خب اشکال کار چیست؟ من البته در آن اشکال میبینم؛ اما نه اینکه چرا برخی از این اجازهها دارند و برخی ندارند. اشکال نمایش این است که دستکم تا نیمه نخست، ما با اجرائی پرشور و جذاب روبهروییم؛ اما در نیمه دوم بهویژه از هنگامی که وارد فاز رمانتیک و پیداشدن سروکله عشق کوزت و ماریوس میشود، نمنمک ملالی هم به همراه میآورد که ناچاری روی صندلیات مرتب جابهجا شوی تا این لحظات کشدار بگذرند. بهویژه آنکه وجه موزیکال در اغلب این صحنهها فراموش شده، شاهد اجرائی معمولی هستیم. بازی نوید محمدزاده در نقش بازرس ژاور هم البته بر این ملال میافزاید.
مهدي كوشكی تلاش ميكند ريشه بخش مهمي از خشونتهاي امروز جهان را در فرقهگرايي به تصوير بكشد. هر چند اين فرقهگرايي چندان دور نيست، اما بشر مستغرق در ايدئولوژي كور، تنها راه رهايي خويش را در استمساك به فرقهگرايي ميداند. كوشكي نشان ميدهد فرقهگرايي جودا چگونه ميتواند در كمتر از يك ساعت حمام خوني به پا كند كه شما را دچار تهوع رواني كند.
به نام خدا. سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزیز. با قسمتی دیگر از سری برنامههای «آشپزی در تئاتر» در خدمت شما بزرگواران هستیم. با توجه به تماسهای مکرری که با برنامه ما داشتید تصمیم گرفتیم تا طرز تهیهی یک نوع غذای نیمهایرانی و نیمهفرنگی به نام «زردچوبه» را به شما آموزش دهیم. (خنده) حتما تعجب کردید که چرا باید اسم یک نوع ادویه روی یک غذای اصلی باشد. باید یادآور شوم که با توجه به اجراهای این روزهای تئاتر ما این پدیده نیز کاملا عادی و طبیعی است.
مولوی برای گروه جوان «پارهسنگ در جیبهایش» به مثابه فیلم هالیوودی است که شخصیتهای مری جونز در آن توأمان لذت میبرند و رنج میکشند. این یک رویاست و تحقق یافتنش، در ابهامی تاریخی فرومیرود، جایی که میپرسیم نابغههای مولوی کجایند.
اجرای «دارم اینجا تجزیه میشم»، نمایش تضادهای هولناک است. بشقاب چینی گل سرخی که قدمتی بیش از نیم قرن در حافظه تاریخی ما دارد، از گذشته تا به امروز نماد زیبایی شکننده را داشته است. اگر چه در گذشته فراوان در دسترس بود، اما امروز که کمیاب و به نوعی در میان اشیای دکوراتیو قرار میگیرد از ارزش والاتری برخوردار است و ترس از ترک برداشتن آن باعث شده است دور از دسترس قرار گیرد.
كاهاني در اجراي اين روزهايش در مجموعه نوفل لوشاتو، با بداعت در فرم و استفاده خلاقانه از بازيگران و همچنين تقسيم فضا به دو قسمت، بازنمايي زندگي روزمره يك خانواده ايراني را دچار وقفه كرده است. روايت هفتاد دقيقهاي «تحت تاثير» اگر با فرمي متعارف اجرا ميشد، چيزي بود شبيه انبوه داستانهايي كه اين روزها در تئاتر، تلويزيون و سينماي كشور عرضه و مصرف ميشود. تجربهگرايي كاهاني مبتني است بر آزمون و خطا و لاجرم شكست و فتح، اما شكست بزرگتر همانا تن دادن به منطق حاكم زمانه است تحت انواع رئاليسم اجتماعي منقاد.
این نوشتار نقدی است بر نگاه فرودستانه به شخصیتهای زن در نمایش محبوبهها که با تکرار کلیشههای جنسیتی و مردسالارانه، صرفا به بازنمایی عینی اما ناقص بخشهایی از واقعیت پرداخته است و فرازهای مهمی از واقعیتهای آگاهیبخش زنانه در اجتماع را حذف نموده است و تفاوتهای طبقاتی و زیستی متفاوت زنان را به شکل سطحیانگارانهای نادیده گرفته است. رویکرد نمایش محبوبهها به تغییر و تحول یا تقویت نگاه مترقی و برابر نسبت به زنان و روابط و مناسبات حاکم کمکی نمیکند. گویا در محبوبهها، زنان مستقل و آگاه جامعه و نگاه رهاییبخش زنانه یکسره حذف شده تا از نظم موجود مردسالارانه حتی در فضای دراماتیک نیز پاسداری شود. از طرفی این نوشتار به نقش مخرب تجارت و بازار بر عرصه تئاتر جدی و اساسا تجارتزدگی و میانمایگی و حتی ابتذال که از ویژگیهای بارز تئاتر بازارمحور امروز است، اعتراض دارد.
مرزبان به هيچ عنوان سراغ دراماتورژي و بهروز رساني متن نرفته است و اثري به شدت شلخته و از هم پاشيده را روانه سنگلج كرده است. در واقع، از اين كارگردان كاركشته و با تجربه، اين كار بعيد به نظر ميرسد. پرسش اساسي كه براي تماشاگر پيش ميآيد اين است كه چرا مرزبان متني را كه درباره انقلاب ۵۷ است، بدون هيچ تغيير و بهروز رساني در سال ۱۳۹۷ روي صحنه برده است؟
درنهايت نمايش حريق را ميتوان يك پيشرفت براي افروز فروزند دانست كه در اين وانفساي كالايي شدن هنر و اتميزه شدن افراد، به توليد تئاتر كارگاهي جان دوباره بخشيده است و حتي در نگارش نمايشنامه توانسته از تجربيات اعضاي گروهش سود برد. حريق به راحتي با مخاطبان ارتباط برقرار كرده و در خلق شخصيتهاي به ياد ماندني، تواناست. در فقدان اميد، روايتگر ملال، اضمحلال و فروپاشي است. گامي رو به جلو براي افروز فروزند و تئاتر مورد علاقهاش، اما همچنان محافظهكار نسبت به فرمهاي تازه و امتحان نشده. آيا كشتي به راه خود ادامه خواهد داد يا اينكه فرمان تغيير مسير از جانب ناخدا صادر خواهد شد؟ بايد به انتظار نشست اگر كه حريق همه چيز را خاكستر نكرده باشد.
اثری که این بار به سراغش رفته و به نقد و واکاویاش میپردازیم، به معنای واقعی کلمه یک اثر دانشجوییست با نگاهی تجربهگرا و قطعا پیشرو. اثری که شکل و پوسته میسازد، در آن زیست میکند و سپس در قامت دیگری نمود مییابد. گروه تئاتر«بیسروصدا» در تازهترین تولید خود و در نهایت تواضع و احترام به شعور مخاطب، چنان آشوبی به پا کردهاند که اثر را دیدنی و حتی ماندنی کرده است
کلفتهای علیاکبر علیزاد (با دراماتورژی رضا سرور) طراحی و انتخابهای شجاعانه و تاویلمندی از نمایشنامه ژنه ارائه میدهد که امکان برجستهسازی روزآمد لایههای روانشناختی، طبقاتی و سیاستهای جنسیتی متن را در قرن بیستم ویکم نیز میسر میکند.
در نام(برده)، تجربهی شخصی و ناکام یک کارگردان پر ایده تئاتر از روند ساخته نشدن نمایشاش در یک جشنواره خارجی، به زبان اجرایی نامتعارفی ارائه میشود لیکن به دلیل شیوه پرداخت و نیز رویکردهای موجود در محتوی نمایش این تجربه شخصی صرفا در محدودهی یک ایده خصوصی باقی میماند و به ادراک جمعی و انتقادی گستردهتری در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و هنری و... ریشه نمیدواند.