پایگاه خبری تئاتر: از غلامحسین ساعدی، عباس نعلبندیان، بهمن فرسی، صادق هدایت، بهرام بیضایی و بیژن مفید که مهمترین قلههای ادبیات نمایشی ایراناند، سالهاست بیآنکه بهطور مشخص بهعنوان نویسندههایی نام برده شود که آثارشان اجازه اجرا در صحنه تئاتر ندارد، نمایشنامههایشان پشت درهای ارزشیابی و نظارت حبس شده است. نامهایی که تنها تعدادی از شناختهشدهترینها و فخر ادبیات ایرانیاند که صحنههای تئاتر از اجرای صحنهای تمام یا تعدادی از آثارشان محروم است؛ نامهای بزرگِ گرفتار شده در حلقههای نظارتی و حساسیتهای گاه سلیقهای که هیچگاه بهطور واضح حرفی از «ممنوع» بودنشان زده نمیشود.
در این گزارش نگاهی به شرایط اجرای آثار این شش نویسنده در تئاتر داشته و برای مرور وضعیت کنونی و اتفاقهایی که رخ داده، با سیدوحید فخر موسوی (رییس شورای ارزشیابی و نظارت ادارهکل هنرهای نمایشی)، روحالله جعفری (نویسنده، کارگردان تئاتر و استاد دانشگاه)، شاهین چگینی (رئیس صنف تماشاخانههای ایران و مدیر تماشاخانه مشایخی)، محمدرضا یزدیزاده (مسئول اجرایی انتشارات روشنگران و مطالعات زنان)، گفتگو کردهایم.
درحالیکه سالهاست بر تئاتر ملی و ایرانی تاکید میشود، متنهای تعدادی از مهمترین نمایشنامهنویسان ایرانی اجازه اجرا ندارند. در چنین شرایطی و هنگامی که متن ایرانی میتواند برای بازخوان و بازبین ارشاد، شائبهبرانگیز باشد، کارگردانها هم ترجیح میدهند سراغ متنهای خارجی بروند که کمترین میزان حساسیت و امکان سانسور در آنها وجود دارد. حتی ردپای اقتباسهای موفق هم در این بازار آشفته، کمرنگ و کمرنگتر میشود.
«غلامحسین ساعدی یکی از سازندگان فضای روشنفکری ایران است. مردی خستگیناپذیر در میدان مبارزه اجتماعی، حریفی ظریف در رفاقتها، فرزانهای ژرفاندیش در میدان بحث و گفتگو، دوستی که حضورش پناهگاه نومیدیها و تلخیهاست، گرچه خود سرشار از تلخی نومیدیست... ساعدی سهمی از خود را، تمامی زندگی پر درد و پر نشاطش را دست آخر به خاک بخشید. خوشتر میداشت که بازهم بماند، کار کند، کارهای نکرده اصلیاش را که نوشتنی پرتامل و بیدغدغه بود ارائه دهد. او که یکپارچه شور زیستن بود، چه آسان و بیهوده بر اثر یک سوءتفاهم جمعی، زندگی را وانهاد.»
بعضی از ممنوعیتها دائمی و برخی مقطعی است
سیدوحید فخر موسوی (رییس شورای ارزشیابی و نظارت ادارهکل هنرهای نمایشی) به ایلنا میگوید که این ممنوعیتها در اجرای برخی متنها یا آثار برخی از نمایشنامهنویسها مربوط به زمان خاصی نیست و همیشه بوده است. او ادامه میدهد: «ما هم بر اساس مواردی که اعلام شده اعلام نظر میکنیم. اگر ممنوعیت، محدودیت زمانی خاصی داشته باشد چه نمایشنامه معاصر باشد و چه قدیمی، در آن محدوده زمانی اجازه اجرا ندارد تا مشکل رفع شود.»
فخر موسوی میگوید که مشکلات، متفاوت است و چرایی این اتفاق را نمیداند اما تصمیمات از جای دیگر گرفته شده و به شورای مرکزی ارزشیابی و نظارت اعلام میشود و شورا هم به آنها میگوید.
رییس شورای ارزشیابی و نظارت ادارهکل هنرهای نمایشی خاطرنشان میکند که تصمیمگیری درباره ممنوعیت برخی آثار یا نامها با آنها نیست و ادامه میدهد: «گاهی بنا بر موردی که پیش آمده به ما اعلام میکنند که تا اطلاع ثانوی از فلان شخص نمایشنامهای روی صحنه نیاید تا وضعیتش مشخص شود.»
البته به گفته فخر موسوی، بعضیها ممنوعیت همیشگی دارند که مشخص است و همه میدانند آثارشان قرار نیست کار شود. افرادی که به اعتقاد فخر موسوی نسبت به انقلاب و نظام زاویه دارند و مینویسند یا علیه ایران کار میکنند و این موضوع واضح و مبرهن است که در این صورت همه وظیفه داریم تابع قوانین جمهوری اسلامی باشیم.
فخر موسوی تاکید میکند: «اما در مورد کسانی که محدودیتشان مقطعی است، بعد از رفع ممنوعیت، متنهایشان اجازه اجرا دارد.»
حساسیت روی نام غلامحسین ساعدی زیاد است
روزگاری نه چندان دور، احمد شاملو برای غلامحسین ساعدی سروده بود: «به نوکردنِ ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه. داسی سرد بر آسمان گذشت که پروازِ کبوتر ممنوع است. صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند. ماه برنیامد.»
«غلامحسین ساعدی» سالها قبل از ایران رفت و نمایشنامههایش دیگر نه منتشر میشد و نه اجازه اجرا میگرفت؛ نویسنده پرکاری که طی سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۹ جعفر والی تعداد زیادی از آثارش را روی صحنه برد. هرچند که چهرههای دیگری مانند داود رشیدی، عزتالله انتظامی و هرمز هدایت هم متنهای او را نمایشی کرده بودند. سال ۱۳۴۶ همراه جلال آلاحمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز هسته اصلی کانون نویسندگان را برای مذاکره با دولت وقت برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات شکل میدهد. جواد مجابی، ساعدی را انسانی رزمنده، متفکر و رویازده میخواند و درباره ویژگی آثارش مینویسد: «بیآنکه مارکز را بشناسد رئالیسم جادوئی را به کار میبست، رئالیسم پیرامون را از فضای جادویی تخیلش چنان عبور میداد که زندگی، به هنر بدل میشد. هنری که زنده، پیش روی تو میجنبد.»
روحالله جعفری (نویسنده و پژوهشگر، منتقد، کارگردان تئاتر و استاد دانشگاه) یکی از کسانی است که چندی پیش قصد داشت در رپرتوار نمایشنامهخوانی حمایتی گروه تئاتر گیتی، در مدت ده شب به خوانش ده اثر از غلامحسین ساعدی بپردازد که مرکز هنرهای نمایشی با برگزاری این جریان مخالفت کرد. در این رپرتوار، قرار بود نمایشنامههای غلامحسین ساعدی که در سال ۱۳۹۳ مجوز چاپ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گرفته و منتشر شده بود، خوانده شود. نمایشنامههای «چوب به دستهای ورزیل»، «بهترین بابای دنیا»، «از پا نیفتادهها»، «بامها و زیر بامها»، «آی بیکلاه، آی باکلاه»، «دست بالای دست»، «خانه روشنی»، «دیکته»، «زاویه» و «وای بر مغلوب» که البته به گفته جعفری «در دولت اصلاحات بار دیگر از سوی ارشاد مجوز گرفته و چاپ و عرضه شده بود.»
جعفری درباره دلیل عدم دریافت مجوز میگوید: «رئیس شورای ارزشیابی و نظارت گفت حساسیت، روی نام ساعدی است و تصمیم گرفته شده که به کار شما مجوز ندهیم. سپس گفت که یکی دو سایت، نقد منفی بر کارهای ساعدی نوشتهاند و مدیریت تئاتر را زیر سوال بردهاند و به این دلیل، حساسیتها روی نام ساعدی زیاد است.»
مدتی پس از انقلاب اسلامی، سرنوشت انتشار آثار ساعدی در محاق فرو میرود تا اینکه در دهه ۷۰ تعداد زیادی از متنهایش اجازه انتشار پیدا میکنند؛ مانند عزاداران بیل (نشر قطره ۱۳۷۰ نشر ماهریز ۱۳۸۰ / انتشارات نگاه ۱۳۹۰)، نمایشنامه مار در معبد (انتشارات بهنگار ۱۳۷۲)، داستان تاتار خندان (انتشارات بهنگار ۱۳۷۳)، چوب بهدستهاى ورزیل (نشر قطره ۱۳۷۷)، ضحاک (انتشارات بهنگار ۱۳۷۷)، مجموعه داستان آشفته حالان بیداربخت (انتشارات بهنگار ۱۳۷۷ / نشر نگاه ۱۳۹۰)، بهترین بابای دنیا (انتشارات معین ۱۳۷۸)، آى باکلاه آى بىکلاه (انتشارات معین ۱۳۷۸)، مجموعه داستان ترس و لرز (نشر ماهریز ۱۳۸۰)، واهمههای بینام نشان (نشر نگاه ۱۳۸۲)، هنگامهی آرایان و باران (نشر ماهریز ۱۳۸۴) و شبنشینی باشکوه (انتشارات نگاه ۱۳۹۰).
با این همه خبری از مجوز ادارهکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اجرای صحنهای این نمایشنامهها نیست؛ در این سه دهه گاهی اجراهایی به صورت محدود، نمایشنامهخوانی و آنهم شامل تنها یک یا دو متن، نام ساعدی در عرصه تئاتر به گوش میرسد.
روحالله جعفری با بیان اینکه «وقتی نمایشنامهها و داستانهای دکتر ساعدی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آن هم در زمانی که آقای سیدعباس صالحی، وزیر فعلی ارشاد، معاونت فرهنگی آقای جنتی بودهاند، مجوز گرفته و چاپ و پخش شدهاند، در نتیجه حالا که ایشان وزیر ارشاد هستند، تسامح و تساهل مرکز هنرهای نمایشی، در این خصوص عقلانی نیست» میگوید: این موضوع یادآور یک پیام روشن، آنهم روی آوردن به دگماتیزم و تصمیمگیریهای خودسرانه است. این موارد را به ایشان هم گفتم و یادآور شدم که نمایشنامه نوشته میشود که اجرا شود، نه اینکه فقط چاپ شود و در کتابخانهها نگهداری شود.
شاهین چگینی (رئیس صنف تماشاخانههای ایران و مدیر تماشاخانه مشایخی) هم درباره تجربه ناموفقی که برای اجرای نمایشنامهای از غلامحسین ساعدی پشت سر گذاشته به ایلنا میگوید: حدود دو سال پیش در دماوند، به تماشای نمایش «دیکته» غلامحسین ساعدی به کارگردانی حسین میربابا نشستم و به کارگردانش گفتم همان نمایش را بیاور در تهران اجرا کن اما شورای ارزشیابی و نظارت به آن مجوز نداد.
با هر هنرمند و مدیری در تئاتر صحبت کنید، تائید میکند که لیست مشخصی برای ممنوعالکارها وجود ندارد و گاه به دلایل نامشخص و مبهم یا نگاههای سلیقهای آثار نمایشنامهنویسی بهطور موقت یا دائمی اجازه اجرا پیدا نمیکنند.
نمایشنامههای بهمن فرسی منتشر شده اما اجازه اجرا ندارد
«بهمن فرسی» هم یکی از آن نمایشنامهنویسانی است که بدون آنکه اشاره دقیق و واضحی به ممنوع بودن کارش شود، آثارش اجازه اجرا ندارند. فرسی سال ۱۳۱۲ در تبریز متولد شد و پس از رها کردن تحصیل و تجربه مشاغل مختلف به استخدام دولت درآمد. او داستاننویسی را در کنار نمایشنامه و نقد در همان دوران جوانی آغاز کرد و به آنها پرداخت. اولین مجموعه داستانش را سال ۱۳۳۹ چاپ کرد اما قبل از آن، داستانهایش در نشریات مختلفی منتشر میشد.
بهمن فرسی همشاگردی جمشید لایق بود و در دبیرستان پیشنهاد تشکیل یک گروه تئاتری با علی نصیریان، فریدون فرخزاد، مهدی فتحی و چند تن دیگر را داد و خودش مسئول انجمن هنری و این گروه شد که تا پایان دوره دبیرستان ادامه داشت. فرسی از جمله نویسندههایی بود که در سال ۱۳۴۱ در مطب شبانهروزی غلامحسین ساعدی رفت و آمد داشت و همنشین احمد شاملو، جلال آلاحمد، پرویز ناتل خانلری، رضا براهنی، سیروس طاهباز، جمال میرصادقی و دیگران بود.
فرسی از سال ۱۳۵۶ در لندن زندگی میکند و همچنان به کار نوشتن و تئاتر ادامه میدهد؛ از سال ۱۳۹۴ نمایشنامههایی از او به صورت مرتب و مستمر، توسط انتشارات بیدگل و زیرنظر علیاکبر علیزاد منتشر شد و این نوید را به علاقهمندانش داد که شاید از لیست ممنوعههای ارزشیابی و نظارت ادارهکل هنرهای نمایشی خارج شده باشد؛ اتفاقی که البته تاکنون میسر نشده است.
موش (۱۳۹۶)، آرامسایشگاه (۱۳۹۴)، صدای شکستن (۱۳۹۴)، چوب زیر بغل - دو ضرب در دو مساوی بینهایت (۱۳۹۴)، گلدان – بهار و عروسک (۱۳۹۴)، پلههای یک نردبان (۱۳۹۴) و خرده نسیان (۱۳۹۸) نمایشنامههایی بودند که در طول ۴ سال اخیر از بهمن فرسی توسط نشر بیدگل منتشر شدهاند.
شاهین چگینی میگوید بهمن فرسی هم جزو نویسندههایی است که با وجود انتشار قانونی نمایشنامههایش، آثارش اجازه اجرای صحنهای ندارند.
بهرام بیضایی هم جزو نامهای بزرگ و مفاخر ادبیات نمایشی ایران است که سالهاست حساسیتهایی روی آثار و نامش وجود دارد. هرچند محدودیت ممیزی برای آثار بهرام بیضایی ظاهرا تنها محدود به چند متن است.
ممیزی و ممنوعیت، بهرام بیضایی را به ترک ایران سوق داد
بهرام بیضایی نمایشنامهنویس، کارگردان، پژوهشگر و استاد دانشگاهی که پس از سالها محدودیت، عدم دریافت مجوز برای برخی آثار و ممیزی فیلمها و تئاترهایش، ناامید شد و سرانجام شهریور سال ۱۳۸۹ کشور را ترک کرد. او به دعوت عباس میلانی و برنامه مطالعات ایرانشناسی به استنفورد امریکا رفت و تا امروز در دانشگاه آنجا مشغول به تدریس شده است. در این مدت، او پنج نمایش «جانا و بلادور»، «آرش»، «گزارش ارداویراف»، «طربنامه» و «چهارراه» را روی صحنه برده است.
بیضایی در طول سالهای فعالیتش ۱۰ فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه ساخت و ۱۴ نمایش روی صحنه برد و همه اینها علاوه بر چیزی حدود ۹۰ کتاب فارسی چاپ شده اوست که گنجینه عظیمی از ادبیات و دانش او به شمار میروند. از نمایشنامه و فیلمنامه و داستان و گفتگو و پژوهش تاریخی و فرهنگی و غیره. که تعدادی از آنها به زبانهای دیگر هم ترجمه شده است. «نمایش در ایران»، «ریشهیابی درخت کهن» و «هزارافسان کجاست؟» تنها تعدادی از این آثار پژوهشی به شمار میروند. علاوه بر این، از این هنرمند بیش از ۲۰ مقاله پژوهشی تاکنون منتشر شده است.
شاهین چگینی با تاکید بر اینکه بسیاری از نمایشنامههایی که اجازه روی صحنه آمدن ندارند، چاپ شده، میگوید به نظر میرسد قانونی پشت این ممنوعیتها نیست و تصریح میکند: به طور مثال تا جایی که میدانم اجازه اجرای «چهار صندوق» و «ندبه» بهرام بیضایی را هم نمیدهند. هرچند که اخیرا خود ایشان هم اعلام کرده اجازه اجرای عمومی آثارش را به همه کارگردانها نمیدهد و فقط در حد جشنوارهها، اجراهای دانشجویی یا شهرستانها آثارش مجوز اجرا دارند.
بهرام بیضایی از سال ۱۳۴۰ بود که بهطور جدی نمایشنامهنویسی را آغاز و پنج سال بعد اولین نمایشاش را کارگردانی کرد. فیلم «مرگ یزدگرد» بیضایی برگرفته از نمایشنامه او، یکی از تحسینشدهترین آثار اوست که تئاتر را با قالب سینما آمیخته است؛ او این نمایش را سال ۱۳۵۸ روی صحنه برد و بعد از هجده سال محروم شدن از صحنه در سال ۱۳۷۶ دو نمایشنامه «کارنامه بندار بیدخش» نوشته خودش و «بانو آئویی» نوشته یوکیو میشیما را در سالن چهارسو و سالن قشقایی تئاتر شهر اجرا کرد. در سالهایی که بیضایی از صحنه دور ماند مشغول نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و پژوهش بود که بیشترشان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شدهاند. بیضایی نمایش «شب هزار و یکم» را سال ۱۳۸۲ در سالن چهارسو اجرا کرد و در تابستان سال ۱۳۸۴ «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» را در سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه برد. اما آخرین نمایش او در ایران «افرا؛ یا روز میگذرد» بود که در زمستان ۱۳۸۶ در تالار وحدت تهران به صحنه رفت و با استقبال تماشاگران روبرو شد. زبان در نمایشنامههای بیضایی عنصری قابل توجه بوده است؛ به طوری که در برخوانیهای «آرش»، «اژدیدهاک»، «مرگ یزدگرد»، «سهراب کشی» و «کارنامه بندار بیدخش» از هیچ کلمه عربی استفاده نشده است. اهالی تئاتر، تعدادی از مهمترین نمایشنامههای بیضایی را شامل «مرگ یزدگرد»، «فتحنامه کلات» و «سهراب کشی» میدانند.
محمدرضا یزدیزاده (مسئول اجرایی انتشارات روشنگران و مطالعات زنان) هم به ایلنا میگوید همه کتابهای آقای بیضایی به غیر یکی یعنی «آیینههای روبرو» که قبل انقلاب توسط انتشارات دماوند منتشر شد، توسط این انتشارات منتشر شده است و ادامه میدهد: «ما مجوز دائمی قدیمی برای انتشار آثار آقای بیضایی داریم.»
یزدیزاده با اشاره به محدودیتهایی که در نشر آثار بهرام بیضایی پیش آمده، میگوید: «از نمایشنامه «ماهی» میخواستند یک کلمه را حذف کنند اما آقای بیضایی اجازه نداد و کلا منتشر نشد. تا زمان ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، کتابهای آقای بیضایی با کمترین دخل و تصرف اجازه انتشار داشت. یعنی اگر هم بررس برداشتِ غلطی داشت، در نهایت با صحبت، به صورت قانونی مشکل حل میشد. اما اخیرا چند نمایشنامه ایشان مجوز نگرفت؛ یکی «چهارراه» و دیگری «طربنامه».
او با بیان اینکه «اخیرا مقداری سخت گرفتهاند» میگوید: «البته این سختگیریها کمابیش قبلا هم بود که در یکی، دو کتاب میخواستند کلماتی را حذف کنند اما آقای بیضایی اجازه ندادند.»
از میان همه این نمایشنامهنویسان، شاید ناکامترین نامها در اجرا، عباس نعلبندیان باشد؛ نویسندهای که عمر کوتاهی داشت و آثارش پس از انقلاب اجازه اجرا پیدا نکرد.
نمایشنامههای عباس نعلبندیان ناکام در اجرا
«عباس نعلبندیان» با کارگاه نمایش درخشید. کارگاه نمایش در مرداد سال ۱۳۴۸ زیر نظر رادیو تلویزیون ملی ایران به مدیریت بیژن صفاری تاسیس شد اما اداره امور کارگاه برعهده عباس نعلبندیان بود. اولین نمایشنامه نعلبندیان یعنی «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای...» در ۲۱ سالگیاش روی صحنه رفت و او در سال ۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد. در دوره مدیریت او بیش از ۵۰ اثر در کارگاه نمایش اجرا شد و خود او در این سالها چندین نمایشنامه و قصه نوشت و آثاری را هم به زبان فارسی ترجمه کرد.
در سالهای اخیر بارها کارگردانهایی تلاش کردند نمایشنامههای عباس نعلبندیان را در ایران اجرا کنند اما هر بار به در بسته خوردند؛ یکی از عجیبترین ممنوعیتها برای اجرای آثار نعلبندیان مربوط به دوره ریاست رضا دادویی بر شورای ارزشیابی و نظارت است؛ دورهای که خود دادویی تصمیم به نمایشنامهخوانی «ناگهان هدا حبیبالله...» گرفت.
پاییز سال ۹۳ بود که روابط عمومی مرکز هنرهای نمایشی در خبری اعلام کرد نمایشنامه «ناگهان هذا حبیبالله...» نوشته عباس نعلبندیان به کارگردانی رضا دادویی در روزهای سهشنبه و چهارشنبه ۶ و ۷ آبان ماه ۹۳ ساعت ۱۸ در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر نمایشنامهخوانی میشود. این کار قرار بود در راستای برنامه نمایشنامهخوانی دهه اول ماه محرم اجرا شود، اما ناگهان با دستور حسین طاهری (مدیرکل وقت هنرهای نمایشی) لغو شد.
رضا دادویی که علاوه بر کارگردانی نمایشنامهخوانی «ناگهان هدا حبیبالله...» به عنوان رئیس شورای نظارت و ارزشیابی ادارهکل هنرهای نمایشی نیز فعالیت میکرد، در خبری درباره چرایی لغو اجرای این نمایشنامهخوانی گفته بود: «ما مجوز لازم برای این نمایشنامه را گرفته بودیم و در این اثر هیچگونه توهینی به عقاید دینی و مذهبی وجود ندارد. من حاضرم در هر مرجع قانونی از این موضوع دفاع کنم.»
در این نمایشنامهخوانی هنرمندانی چون حسین پاکدل، علی سرابی، ژاله صامتی، ناهید مسلمی، پریسا مقتدی و هوشنگ هیهاوند به عنوان نقشخوان حضور داشتند.
رضا دادویی در مصاحبهای دیگر و پیش از لغو نمایشنامهخوانیاش، گفته بود: «این روخوانی فرصتی است تا متوجه شویم برخی اسامی که سالها بیدلیل و بیهیچ توجیه منطقی، امکان اجرا نداشتهاند، میتوانند به صحنه بازگردند... نعلبندیان از اساس این متن را به امام حسین(ع) تقدیم کرده است. او در این اثر، نگاهی امروزی به واقعهی کربلا دارد. بنابراین تغییرات چندانی لازم نبود و فقط در حد چند واژه و جمله، حذفیاتی داشتیم.»
هرچند نمایشنامههایی از نعلبندیان در این سالها بهصورت زیرمینی و در محافل خصوصیتر توسط کارگردانهای شناختهشدهای اجرا شد اما همچنان نمایشنامههای او جزو آثار ممنوعه است و دوستدارانش امیدوارند بالاخره سالهایی برسد که دوباره همه به نعلبندیان بپردازند. ممنوعیت اجرای آثار صادق هدایت به کارگردانش بستگی دارد؟ «هدایت خمود نیست. کسانی که میخواهند هدایت را تخریب کنند به دلیل این است که او را نمیفهمند، همانطور که بوف کور را نفهمیدهاند» این را محمدعلی سجادی درباره «صادق هدایت» میگوید؛ نویسندهای که داستانهایش جذابیت زیادی برای کارگردانهای تئاتر داشته. اما یا اغلب مجوز نگرفتهاند یا برداشت موفقی از داستانهای او برای صحنه تئاتر نداشتهاند. سال ۹۶ محمدعلی سجادی «بوف نه چندان کور» را با محوریت «بوف کور» و زندگی خود صادق هدایت روی صحنه برد؛ با این همه تکلیف ممنوع بودن یا نبودن صادق هدایت و آثارش در هالهای از ابهام است. سالهای سال است داستانهایش به صورت غیر مجاز اما در تیراژ بالا در دسترس است و ارجاعهای زیادی به او میشود.
«ممنوعیت برخی افراد مقطع زمانی دارد»؛ این را سیدوحید فخر موسوی در پاسخ به سوالی درباره ممنوعیت صادق هدایت میگوید و درباره اجرایی که محمدعلی سجادی دو سال پیش از «بوف کور» داشته، میگوید: «ضمن اینکه بین برداشت از یک داستان و نمایشنامه توسط کارگردان، با اجرای مستقیم متن هم در صدور مجوز تفاوتهایی وجود دارد.»
به گفته رئیس شورای ارزشیابی و نظارت، «کارشناسان مرکز ارزشیابی و نظارت باید به نوع نگاهی که کارگردان میخواهد آن اثر را اجرا کند هم دقت کرده و نظر دهند.»
محمدعلی سجادی هم پیش از این در گفتگویی با ایلنا، درباره ممنوعیت صادق هدایت گفته بود: «به نظرم درباره آدم مهمی مانند صادق هدایت با یک واژه، بیرحمانه حرف زدن، غلط است؛ اینکه یک انگ بزنیم و او را بایکوت کنیم. چیزی به اسم ممنوع بودن در مورد هدایت جوک است. هدایت و آثارش آنقدر از این جریان عبور کرده و جزئی از فرهنگ غیرقابل انکار ادبیات معاصر ما شده است که همه مردم هم آن را میخوانند. فکر میکنم میلیونها نسخه از آثار هدایت به شکل زیراکس و قاچاق منتشر و فروخته شده است. همین الان همه دستفروشهای کتاب دارند این کار را میکنند و تقریبا همه مردم بوف کور را در کتابخانهشان دارند حتی اگر آن را نفهمند یا آن را خوانده یا نخوانده باشند. بالاخره اهمیت آدمی مانند هدایت از یک فضای نخبه محدود دو هزار جلدی فراتر رفته است، یعنی ابعاد ملی و جهانی پیدا کرده است. برای همین است که واژه ممنوع درباره او کمی مسخره است. یعنی باید از این گذشت.»
اجرای «شهر قصه» بیژن مفید در هالهای از ابهام
اما نام کارگردان دیگری هم با نمایش درخشانش در میان «ممنوع»های این سالها به چشم میخورد؛ «شهر قصه» «بیژن مفید» با وجود اینکه ظرفیت نمایشی زیادی دارد، در محاق قرار گرفته است. هرچند اجازه اجرای دیگر آثار او هم وابسته به زمان و سلیقه و نگاه فردی ممیزان داشته است.
«شهر قصه» در سال ۱۳۴۵ با بازیگران گروه تئاتر برنامه دوم رادیو که ایرج گرگین مدیرش بود ضبط تمرینی شد. این نمایش در جشن هنر شیراز، تئاتر بیست و پنج شهریور، چند شهر جنوب ایران و انجمن اطلاعات بانوان در مدتی حدود دوسال اجرا شد. در روزهای اول نوروز ۱۳۴۸ به مدت چهار شب، هژیر داریوش به عنوان کارگردان فنّی، فیلمبرداران پلاتوی تلویزیون ملی ایران و دکور منوچهر صفرزاده اجرا و پخش شد. که همین نسخه امروز دست به دست میشود.
اسفند سال ۱۳۹۴ سینا نورایی تصمیم به اجراخوانی عامالمنفعه «شهرقصه» بعد از چهل و هفت سال و با اجازه رسمی از هنگامه مفید، بلیتفروشی هم آغاز شد اما در نهایت اجرای اثر از سوی شورای ارزشیابی و نظارت لغو شد.
«بیژن مفید» ۲۲ خرداد سال ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد و در طول کمتر از نیم قرن زندگی، در آثار متعددی بازی و صداپیشگی کرد، نمایشنامههای بسیاری را نوشت و روی صحنه آورد و با چهرههای مطرح جهانی مانند «دیویدسن» و «جرج کویین بی» همکاری کرد. بیژن مفید تسلطش بر موسیقی و ریتم را که از مهمترین ویژگیهای تئاترش محسوب میشد، وامدار فراگرفتن ساز ویلن در دوره کودکیاش میدانست. دبیرستانش را در هنرستان هنرپیشگی به ریاست مهدی نامدار و در کنار هنرجویان دیگری چون فهیمه راستکار، هوشنگ لطیفپور، علی نصیریان، جعفر والی، پرویز بهرام، رضا بدیعی و جمشید لایق تمام کرد و در دانشگاه ادبیات انگلیسی خواند که حضورش در جلسات تئاتر شاهین سرکسیان هم به همین سالها مربوط میشد. مهر ماه سال ۱۳۴۴ با جمیله ندایی ازدواج میکند و تا سال ۵۷ باهم کار میکنند. از سال ۱۳۳۳ که بیژن با پروفسور «دیویدسن» که برای تدریس ادبیات نمایشی امریکایی به دانشگاه تهران آمده بود، کار کرد تا ۲۱ آبان سال ۱۳۶۳ که زندگی او را رها میکند، کارها و آثار و ماجراهای بسیاری را پشت سر گذاشت.
حسن انصاریان کارگردان نمایش «شاپرک خانوم» نوشته بیژن مفید، که امسال در سالن سینما تئاتر مرکز تئاتر کانون پرورش فکری روی صحنه رفته بود در مصاحبهای درباره اجرای این اثر نمایشی گفته بود: «من در اجرای آن کاملاً به متن وفادار بودم و خوشبختانه بعد از ۳۰ سال توانستم این اثر نمایشی را به صحنه ببرم. اولینبار در سال ۶۸ قرار بود این نمایش را با یک تیم حرفهای و با حضور بازیگرانی چون مهدی فخیمزاده، فهیمه راستگار، منوچهر والیزاده، محبوبه بیات، تورج نصر و بهروز بقایی در تئاترشهر به صحنه ببرم اما به دلیل بالا بودن هزینهها و اینکه در آن دوره مرکز هنرهای نمایشی از اجرای نمایش حمایت نکرد، کار تعطیل شد.» او درباره نگاههای سلیقهای در اعطای مجوز به آثار بیژن مفید هم گفته بود: «از یکسال قبل دوباره مذاکره برای اجرای نمایش را آغاز کردم. چندین ماه درگیر تصویب متن بودم که متاسفانه مدیر قبلی شورای ارزشیابی و نظارت با نمایشنامه مشکل داشت اما با تغییر وی و روی کار آمدن آقای فخر موسوی با یک جلسه گفتگوی منطقی، متن نمایش تصویب شد.»
سیدوحید فخر موسوی اسمی از نویسندههایی که نامشان در لیست ممنوعههای شورای ارزشیابی و نظارت تئاتر است، نمیبرد و میگوید: «به دلیل احترام اشخاص از نام بردن اسامی پرهیز میکنم.»
او خاطرنشان میکند کارگردانهایی بودهاند که به شورای ارزشیابی و نظارت آمده و متونی را از نمایشنامهنویسانی آوردهاند که اجازه اجرا ندارند اما فخر موسوی نمیخواهد از این نمایشنامهنویسان نام ببرد چون قصد ندارد وجهه اجتماعی افراد را مخدوش کند؛ هرچند ممکن است برخی از این ممنوعیتها موقت و برخی دیگر دائمی باشد.