اصغر نوری با «ستاره‌شناس» تنها ما را سرگرم می‌کند و در این میان به طبقه متوسط هم نیشی می‌زند؛ اما ارزان بودن نمایش در تولید به اثر ضربه می‌زند.

پایگاه خبری تئاتر: نمایش آغاز نشده، اصغر نوری، کارگردان نمایش می‌آید و می‌گوید عکاسی و تصویربرداری ممنوع، خندیدن و قهقهه‌زدن آزاد. همین پرفورمنس ساده و بی‌آلایش اصغر نوری که از قضا با همان لحنی است که شما در مواجهه با او تجربه می‌کنید، تکلیف نمایش «ستاره‌شناس» را روشن می‌کند؛ قرار است سرگرم شوید و بخندید. جای شکی نیست منهای تئاترهای آزاد، در اشکال دیگر تئاتر چندان نمی‌توانید خنده را جستجو کنید؛ نمایش‌ها این روزها به اسم گروتسک و سیال ذهن، محصولاتی هستند کسالت‌آور؛ باید بنشینی و ادب‌‌ریزی نویسنده را بدون هیچ کنش دراماتیک تماشا کنید و اسمش را هم تئاتر بگذارید؛ بعد هم از خودتان بپرسید آنچه دیدم چه بود و مرا به کجا برد.

در عوض «ستاره‌شناس» تکلیفش مشخص است؛ او قرار است شما را سرگرم کند و برای این سرگرمی هم ابزار مناسبی دارد؛ نمایشنامه‌ای فرانسوی که "دیدیه ‌ون کولارت" متنش را نوشته، هم جایزه گنکور دارد و هم "گرن‌پری" آکادمی تئاتر را برده است؛ پس او برای داشتن یک نمایش جذاب، ایده‌آل است؛ متنش هم در راستای کمدی‌های مشهور فرانسوی است، کمدی‌هایی که رگه‌هایش را در آثار "یاسمینا رضا" و "فلورین زلر" می‌توان یافت. تجربه نیز نشان داده است این نوع کمدی‌ها در ایران محبوبند، دلایل محبوبیتش هم مشخص است؛ در نخستین گام نمایشنامه‌ها حاوی جدالی جنسیتی است ؛ همواره یک زوج بر سر یک موضع درگیر می‌شوند؛ کشمکش دراماتیک قرار است بوی زن و مردی پیدا کند؛ همان چیزی که عموم کمدی‌رمانتیک‌های خوب تاریخ را ساخته‌اند.

در «ستاره‌شناس» وضعیت دراماتیک از یک زوج خارج می‌شود که  حداقل برای مخاطب تجربه‌ای جذاب‌تر است؛ دو زن از رابطه عاشقانه عجیب و غریب خود با مردی می‌گویند که خود را ستاره‌شناس می‌نامد؛ تجربه مشترک پیش از آنکه برای دو زن لو برود، برای مخاطب آشکار می‌شود و او اکنون از آن حس فضولی خود حظ وافر می‌برد؛ این اساس بسیاری از کمدی‌های فرانسوی است؛ احساسی که برای مثال در نمایش «یک ساعت آرامش» زلر هم می‌توان چشید. ما می‌دانیم چه خبر است و می‌خواهیم بدانیم شخصیت‌ها چه طور می‌فهمند چه خبر شده است.

«ستاره‌شناس» علاوه بر این، موقعیت‌های کمیک نیز می‌آفریند؛ به واسطه شخصیت‌پردازی ‌ون کولارت، با سه شخصیت خاص روبه‌روییم: زنی خانه‌دار پرحرف که در رویا زندگی می‌کند و کلاً خوشبین است، زنی عصبی و تندمزاج که اساساً بدبین است و مردی که چون جن هر جایی ظاهر می‌شود و از تمام ابعاد شخصیتی زن‌ها آگاه است؛ بماند که چطور این شخصیت دست‌نیافتنی به چنین آگاهی رسیده است، اما همین ویژگی اوست که کمدی نمایش را می‌آفریند؛ جهانی که این کمدی‌ها می‌آفرینند به تصویر کشیدن موقعیتی است نامحتمل که در جهان درام ممکن شده است؛ همین امکان صورت گرفته شما را جذب می‌کند و یک ساعت مفرح می‌آفریند. موفقیت دیگر زمانی رقم می‌خورد که نمایش‌هایی از این دست به بازآفرینی طبقه‌ای اجتماعی می‌پردازد که مشتری همان گونه نمایشی است. مخاطبان «ستاره‌شناس» شاید مشکلات شخصیت‌ها را تجربه کرده باشند؛ تنهایی طبقه متوسط و تنوع‌طلبی جهان امروز این طبقه، چیزی است که نمایش رویش انگشت می‌گذارد؛ نمایش یک ساتیر است که ضعف‌های روانی و اجتماعی طبقه متوسط را هدف می‌گیرد و آنها را دست می‌اندازد؛ طنزی کنایی که شاید در زبان فارسی محافظه‌کارانه هم شده باشد، شاید.

اصغر نوری برای چنین کمدی به دو چیز تکیه زده است: نخست متن و سپس بازیگران؛ او از متنی که ترجمه کرده خاطرجمع است و احتمالاً بر این باور است که متن بر اساس نظریه نهادی، متن قابل‌توجهی است؛ برایش شکستی محتمل نیست و آن را در چارچوب خوب و بد پندارانه، خوب ارزیابی می‌کند. پس کافی است بازی بازیگرانش درخور باشد؛ چرا که چنین متونی که اساساً بر پایه دیالوگ طرح‌ریزی‌شده‌اند تا برپایه کنش‌های عجیب و غریب. چشم‌اندازی هم برای میزانسن‌های خارق‌العاده به کارگردان نمی‌دهد. متن فضایی آرامی را ترسیم می‌کند که کافی است بازیگران به خوبی بتوانند دیالوگ‌ها را ادا کنند. در چنین موقعیتی داشتن یک احمد ساعتچیان غنیمت است، او قرار است نقش مردی هزار چهره را بازی کند که هر بار به یک هیبت درمی‌آید و با انرژی عجیبش زنان را جذب خود کند و البته این جاذبه همه‌پسندش، برخلاف آن چیزی است که همه می‌پندارند.

ساعتچیان در قامت نقطه ثقل نمایش تلاش می‌کند از آن حرافی نمایش فاصله بگیرد؛ کمی کمدی را فیزیکال کند و با وجود میزانسن‌های حاشیه‌ای، بیش از بازیگران زن دیده شود؛ به نظر موفق هم می‌شود؛ او کمدی را می‌آفریند؛ ورودش آغاز خنده‌ها می‌شود و رفتنش سکوت می‌آفریند؛ او مثل پسربچه‌ای می‌ماند که می‌خواهد به همه زن‌ها چیزی بگوید و خنده‌ای بگیرد؛ خب موفق هم می‌شود؛ مخاطب را می‌خنداند و از دیالوگ‌هایش بهره کافی می‌برد؛ اما در مقابل بازیگران زن چنین موفقیتی کسب نمی‌کنند؛ شاید بخشی از این ماجرا به متن بازگردد که زن‌ها را نزدیک به تیپ گرفته است؛ هر چند موقعیت آنان نیز عمومی نیست، اما به هر حال زن‌های بامزه و زن‌های رگ‌تلخ دور و برمان کم نیستند؛ اما چند دون‌ژوان عجیب و غریب می‌شناسید؟ بازیگران زن هم فرصتی برای خلق کمدی فیزیکال پیدا نمی‌کنند؛ آنان باید به همان دیالوگ‌ها بسنده و در اندک میزانسنی که برایشان طراحی شده خودنمایی کنند. می‌ماند چند حرکت اغواگرایانه.

اصغر نوری تمام قصدش تولید یک کمدی ارزان‌قیمت است؛ او دیگر به موسیقی و نور و دکور فکر نکرده است و شاید بر این باور بوده که بهتر است، همه چیز در سادگی خلاصه شود؛ شلوغ کردن صحنه می‌تواند دست‌وپای بازیگران را ببندد، اما در چنین فضایی بازیگران چندان هم حرکت ندارند، جایی می‌ایستند و یک قاب شکل می‌دهند، نوری تابیده می‌شود تا فضای گذشته و حال را از هم جدا کند و دیالوگ بگویند؛ در این میان چوب‌های باریک سوار هم شده‌اند تا مکانی را نمایندگی کند، مکانی که می‌تواند هر چیزی باشد: مطب، پارک، ایستگاه و ... . با این حال این مکان چنان خشک و صلب است که نمی‌تواند به این همه انعطاف پاسخ دهد، حتی می‌توان گفت اگر نبود هم تفاوتی در نمایش ایجاد نمی‌کرد.

این ارزان‌گرایی اگرچه به واسطه شرایط مالی، اجتناب‌ناپذیر است، اما سایه‌اش بر اجرا سنگینی می‌کند؛ تفکر ارزان‌سازی تئاتر جنبه‌های زیبایی‌شناسی آن را مخدوش می‌کند و حداقل در نمایش «ستاره‌شناس» هم نمی‌توان ترفندهایی را مشاهده کرد که طی آن اصغر نوری زیبایی‌شناسی برآمده از فقدان، تولید کند؛ نمایش به نظر برهنه می‌آید، چشم تنها به بازیگران خیره است و تصویر تولید نمی‌شود و هارمونی میان نور و دکور هم شکل نمی‌گیرد؛ ارزانی، کمی بار مسئولیت را هم سبک می‌کند؛ با این حال، موسیقی نمایش به هیچ وجه توجیه‌پذیر نیست؛ موسیقی زمانی که اثر انتخابی است،  چرا باید چنین رها و ول باشد؟ موسیقی یکی از ارکان تئاتر است و نادیده گرفتنش خسارت‌آفرین است، ریتم‌کُش است.

 

 

 

 


منبع: خبرگزاری تسنیم
نویسنده: احسان زيورعالم