پایگاه خبری تئاتر: بهار وحسین برای درمان بیماری پسرشان با مشکل بزرگی روبرو هستند… .
مغز استخوان یک درام اخلاقی است. پی رنگ اصلی قصه، درواقع بیماری پسر خانواده است اما گره اصلی متوجه کُنشی خاص است که قرار است این پی رنگ را به سرانجام برساند.
حمید رضا قربانی در دومین تجربه کارگردانی اش باز هم به سراغ یک موضوع انسانی- اخلاقی رفته است. فیلم اول او، خانه ای درخیابان چهل و یکم به موضوع قصاص درون اعضای یک خانواده (برادر کشی) پرداخته و این فیلم هم بر چند موضوع مختلف که مهم ترین آن ها رجوع (بازگشت به ازدواج) است، متمرکز شده است. هر دو داستان بالذاته از بالقوه های دراماتیک بالایی برخوردار هستند اما داستان دوم (مغز استخوان) به دلیل بِکر بودن موضوعش وحساسیت بالای آن (شرع و اخلاق) بستر مناسبتری برای درام دارد. کارگردان هم نه به صورت کامل اما به شکلی قابل قبول از پس این مهم برآمده است. کاراکترهای روایت مغز استخوان همه خاکستری هستند یعنی نه کامل سیاهند (آنتاگونیست) و نه کامل سفید (پروتاگونیست). هر کدام برای کمک به دیگری، دست وپا می زند. هر کدام قربانی شرایط زندگی خود است. اما با این همه برای تغییر شرایط از هر چیزی عبور می کندحتی اگر این عبور، اما و اگرهای بسیاری به همراه داشته باشد.
درام مغزاستخوان از صحنه سازی یک جرم آغاز می شود.(نقطه عطف اول). اما بعد مخاطب سُر میخورد وسط یک خانواده کوچک سه نفره که بیماری فرزندشان تبدیل به یک بحران شده است.( نقطه عطف دوم)
کُنش خانواده در برابر این بحران، این دو ماجرا را به هم متصل می کند.
نمودار دراماتیک داستان بعد از عیان سازی حقیقت پیش رو و رویکرد و تصمیم طرفین درقبال عریانی این حقیقت به نقطه اوج خودش می رسد… .
پایان بازِ مغز استخوان، سهل ترین و در عین حال هوشمندانه ترین انتخاب برای فیلمساز بوده است. اگر چه این پایان، فیلمساز و فیلمش را به یکباره از اوج به زیر کشیده اما به تعبیری شاید بهترین انتخاب برای عبور از یک خط شکنی اخلاقی- عُرفی بوده باشد.انتخابی که درآن مسئولیت پایان ماجرا، تماما به خواست و نگاه مخاطب واگذار شده است.
منبع: سینماسینما
نویسنده: فریبا اشوئی