75 سال از پايان جنگ جهانگير دوم گذشته است و انگار هنور داستان‌ها در قالب «كلمات سرگشته» براي بدل شدن به هنر جاري و ساري‌اند. با آنكه تصور مي‌كنيم ديگر مقوله جنگ چيزي براي روايت پلشتي‌هايش ندارد؛ ناگهان سروكله‌ روايت تازه‌اي پيدا مي‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: «هنر آرزوي مبهمي است كه همه اشيا دارند. كلمات سرگشته مشتاقند به شعر وارد شوند، مناظر بي‌نوا، خود را در تصاوير كامل مي‌كنند.

بيماران در آن زيبا مي‌شوند. چنين مي‌شوند: هنرمند اشيايي را كه براي عرضه كردن برمي‌گزيند، از ميان بسياري روابط قراردادي‌شان از سر اتفاق بيرون مي‌كشد.» اين بخشي از يادداشت ريلكه، شاعر شهير آلماني درباره هنر است؛ شاعري كه شايد براي نسل امروز چندان شناخته ‌شده نباشد، اما به واسطه ديدن «جوجو خرگوشه» تايكا وايتيتي شايد گوش‌مان با اسم جناب شاعر آشنا شده باشد و از خودمان پرسيده باشيم اين ريلكه چه كسي است كه چنين عشق و علاقه‌اي ميان دو شخصيت اصلي پديد مي‌آورد.

عامل نامه‌هاي كودك 10 ساله يك قرن پيش درباره هنر، چند جمله فوق را نوشته است و به نظر مي‌رسد «جوجو خرگوشه» هم چنين باشد. 75 سال از پايان جنگ جهانگير دوم گذشته است و انگار هنور داستان‌ها در قالب «كلمات سرگشته» براي بدل شدن به هنر جاري و ساري‌اند. با آنكه تصور مي‌كنيم ديگر مقوله جنگ چيزي براي روايت پلشتي‌هايش ندارد؛ ناگهان سروكله‌ روايت تازه‌اي پيدا مي‌شود.

دقيقا همان گزينش هنرمند از ميان اشياست كه ريلكه مي‌گويد. روايت كودك 10 ساله از سقوط نازيسم و علقه‌اش با دخترك يهودي با آن همه رنگ و نور، به هيچ عنوان به آثار جنگي پيشين شباهت ندارد. فيلم انگار قرار نيست ما را به هيجان يا خشم سوق دهد. «جوجو خرگوشه» شايد فيلم چندان جذابي براي نقد كردن و به چالش كشيدن نباشد، اما تركيب فيلم قابل‌توجه‌ است.

از كارگردان نيوزيلندي‌اش در نقش هيتلر تا دگرگون كردن يكي از مشهورترين داستان‌هاي يهوديان از جنگ جهاني دوم، يعني «خاطرات آنه فرانك.» مجموعه دست‌نوشته‌هاي دختر نوجوان از روزگار محبوس بودنش در اتاق زير شيرواني چنان افسانه‌اي مي‌شود كه نسخه سينمايي جورج استيونس از آن جوايز اسكار را درو مي‌كند.

حالا آنه فرانك داستان برخلاف كتاب نمي‌ميرد، به دست نيروهاي اس‌اس نمي‌افتد و در عنفوان جواني، آرزوهايش را از دست نمي‌دهد. جهان تغيير كرده است و هنرمند مدنظر ريلكه مواد خام تازه‌اي پيدا كرده است. حداقل با هيتلري روبه‌روييم كه در خيال كودك 10 ساله همچون دلقك سيرك مي‌ماند. جنگ جهاني دوم از دهه 50 تا به امروز، در چشم سينما دستخوش تغييرات عمده شده است.

ديگر خبري از آه و ناله‌هاي سابق نيست، كافي است يك بار هم كه شده درباره تاثير كتاب آنه فرانك و فيلم استيونس مطالعه كنيد. حالا با فيلمي طرف مي‌شويم كه جنگ را به يك سرگرمي بدل كرده است. ما را به خيالات‌مان سوق مي‌دهد و درنهايت نشان‌مان مي‌دهد مي‌توان در ميان اشغال شدن يك شهر آلماني، با آهنگ دهه هفتادي ديويد بويي، به حالت طرب درآييم. فقط مي‌ماند يك پرسش كه چرا جنگ 8 ساله ما در طول 30 سال گذشته فرصتي ريلكه‌وار به هنرمندان ايراني نمي‌دهد.


منبع: روزنامه اعتماد