پایگاه خبری تئاتر: شیشلیك از آن دسته آثاری است كه پا گذاشتن به بحث درباره آن مانند ورود به مرداب است. فیلم به وضوح مخالفان فراوانی دارد. تركیب امیرمهدی ژوله و محمدحسین مهدویان تركیبی ناهماهنگ و عجیبی است. دو جهان متفاوت كه معجونی به نام شیشلیك را فراهم آوردند و از قضا مورد پسند اكثریت منتقدان نبوده است.
اجازه میخواهم این چالش را به جان بخرم و زمین بازی و تفسیر فیلم را اندكی دچار تغییر كنم. به نظر نمیرسد كه نویسنده و حتی كارگردان آنچنان به تئوریهای علوم انسانی در اثر خود بهایی داده باشند اما اثر به صورت مشخص ما را دعوت میكند كه وارد این زمین بازی شویم و با رویكردی كه برخاسته از محتوای اثر است با آن روبهرو شویم. در همین ابتدا بهتر است درباره كارگردانی و ساختار فیلمنامه اعلام كنم كه اثر دارای نقصهای فاحش است، اما در زمینه فرامتن به شدت اثری انتقادی است.
به صورت معمول در بحثهای ماركسیستی آنچه همواره از چشم دور میماند تفاوت بین سوسیالیسم و كمونیسم است و آنچه به سرعت مورد توجه قرار میگیرد تضاد و جدال قشر كارگر و سرمایهدار است. اما آنچه همواره مغفول واقع میشود و باعث میشود افراد به نظریههای چپ بدبین و بدگمان شوند تفاوت بین چگونگی اجرای این نظریات است. به طور بسیار موجز اندیشه سوسیالیستی به دنبال تقسیم ثروت بین افراد است و اندیشه كمونیستی به دنبال تقسیم فقر بین مردم است. اندیشه نخست آرمان ماركسیسم و اندیشه دوم نحوه استفاده دیكتاتوری از نظریات ماركسیسم است. تفاوت نهادن بین این دو باعث میشود بهتر با فیلم شیشلیك مواجه شویم. جهان داستان در فیلم یك منطقه فانتزی با فرهنگی كاملا كمونیستی میگذرد. حتی فیلم برای بنا نهادن این فرهنگ در 15 دقیقه ابتدایی خود مانند جوامع كمونیستی شعارهای خود را بر سر مخاطب فریاد میزند. اگر برای این شعارها و فریاد زدن ایدهها نمونه غربی بخواهیم بیابیم كار بسیار آسان است. نینوچكا اثر ارنست لوبیچ نیز دقیقا همین مسیر را میرود.
وضعیت خانوادههای فیلم به وضعیت خانواده تابلو سیبزمینیخورهای ونگوگ شبیه است. حال در دل چنین جامعه كمونیستی به ناگاه یك نماد بورژوازی سر بر میآورد. دختر خانواده سودای خوردن شیشلیك در سر میپروراند. در جامعه كمونیستی آرزو و افكار بلندپروازانه جایی ندارند. چنین جوامعی مخالف سرسخت نمادهای زندگی تجملگرایانه یا مصرفگرایانه هستند و این را كرامت و آرمان ماركسیسم میخوانند. اما به واقع چنین خوانشی از ماركس صحیح است؟
ماركس جایی در رساله دكتری خود مینویسد جهل دلیل نیست! به این منظور كه قرار نیست آنچه ما از متون پیشین را كه نمیفهمیم حذف كنیم. دقیقا این همان نقطه زیرمتن شیشلیك است. جهل به تفاوت بین كمونیسم و سوسیالیست نباید مخاطب را از فهم زیرمتن داستان محروم كند. این امر را شخصیت احمد به مخاطب نشان میدهد. او دختر خود را به باغی میبرد تا بلكه در كنار غذای دیگران او نیز بهرهای از آن ببرد. ایده شخصیت كاملا برخلاف تقسیم فقر است.
او تنها قصد دارد از آنچه موجود است دختر خود را بهرهمند سازد. نقطه عطف داستان دقیقا در همین لحظه است. حال شخصیت هاشم بین دوراهی یك زندگی شرافتمندانه مانده است. شرافت در چیست؟ فقر؟ یا برابری؟ این پرسش اصلی شیشلیك است. پرسشی كه اغلب منتقدان از مواجهه با آن واهمه دارند، زیرا پاسخ به آن میدان تاویل اثر را فراختر میكند و دیگر با برچسب زدنهای سطحی سیاسی روزمره و ارجاع به ارگانهای مختلف نمیتوان به آن پاسخ داد. مردم هر جامعه این حق را دارا هستند كه از آنچه وجود دارد سهمی داشته باشند.
حال حتی اگر ندانند آنچه وجود دارد كارایی برای آنان دارد یا خیر. این آگاهی و حق انتخاب برای خیر و شر را باید خود به دست آورند. این اندیشه سوسیالیستی نهفته در عمق فیلم است كه زیر دیوارنویسی و پروپاگاندا كمونیسم همواره مدفون میشود. ایدئولوژی كمونیستی آنچنان پوپولیستی و فریبدهنده است كه به راحتی میتواند مخاطب اثر را نیز به دام خود بكشد. چنانكه در انتها باب این تاویل را باز كند كه حق با معتمدی مالك كارخانه بود كه آرزو انتهایی ندارد و كودك داستان از پدرش درخواست تبلت دارد.
بنابراین مردم به همان سیستم باید قانع باشند! چنین تاویلی دقیقا مصداق بارز جمله جهل دلیل نیست از ماركس است. چنین پایانی بالعكس راهگشای این است كه آنچه موجود است باید در اختیار همگان قرار گیرد تا استعدادها شكوفا شود، به همین دلیل شیشلیك بیش از آنكه یك كمدی سیاه باشد به گروتسك در ادبیات نزدیك است. شیشلیك یك وارونگی واقعیت است از آنچه به اشتباه نظریات چپ ماركسیستی خوانده شده و از این رو اثری عجیب و قابل بررسی است. هر چند در پایان تاكید میكنم این خوانشی فرامتنی است و نویسنده و كارگردان به احتمال فراوان آن را مدنظر نداشتند.
برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احسان آجورلو