فیلم گیج‌گاه حتی توالی رویداد هم ندارد كه موقعیتی را از یك به دو برساند بلكه توالی صحنه‌هایی است كه تنها كنار یكدیگر چیده شده‌اند.

پایگاه خبری تئاتر: گیج‌گاه نه نوستالژی است، نه خاطره‌بازی و نه حتی تداعی، حتی نمی‌توان داستان گیج‌گاه را به درستی تعریف كرد. زیرا داستان به هیچ‌وجه سر و شكل یك داستان را ندارد. به همین منظور اصلا هدف فیلم هم مشخص نیست.

به همان میزان نیز شخصیت‌ها سرگردان و بدون انگیزه در اطراف هم می‌چرخند. اگر هدف نویسنده خلق لحظاتی از گذشته و ادای دین به سینما و اتمسفر خوش گذشته است به هیچ‌وجه در این امر نیز موفق نیست. بین تداعی، خاطره و نوستالژی یك نخ نامریی وجود دارد. این نخ اتصال همان چرایی بازآفرینی است.

در تداعی یك شی باعث می‌شود شما به گذشته سفر كنید، در خاطره یك اتمسفر و احوال شما را به یك مقطع خاص و لحظه خاص می‌برد و در نوستالژی غم حسرت این مهم را به عهده می‌گیرد كه چرا اكنون دیگر دسترسی به شی یا احوالی را ندارید. اما به صورت كلی در گیج‌گاه علت اینكه مخاطب باید شاهد یك داستان در زمان گذشته باشد به هیچ‌وجه مشخص نیست. نه تداعی، نه خاطره و نه حتی نوستالژی در كار نیست. تنها یك سری تصاویر كه حتی در آن تصاویر نیز حال و هوا یا المانی برای بازسازی ذهنی از گذشته موجود نیست. از سویی اتفاقات آن روزگار نیز علت درونی نمی‌یابند

چندین شخصیت كه با علت و بی‌علت با یكدیگر مراوده دارند و مشخص نیست قرار است كدام پیرنگ را پیش ببرند. به همین میزان مخاطب نمی‌داند باید با كدام شخصیت احساس نزدیكی كند و با او همدل شود. پسر؟ خشنود؟ مادر؟ یا اصلا مانع مسیر او قرار است چه باشد؟

شخصیت اصلی داستان كیست و ما قرار است شاهد كشمكش او با چه كسی باشیم؟ به صورت كلی اصلا چیزی به عنوان نیروی مخالف در داستان وجود ندارد كه شخصیت یا گروهی از شخصیت‌ها بخواهند با آن مقابله كنند و از دل این مقابله‌ موقعیت‌های دراماتیك به وجود آید.

نقد فیلم گیج گاه

به عبارتی شخصیت‌ها تكلیف‌شان با خودشان مشخص نیست، نمی‌دانند چه می‌خواهند كه بر سر آن دست به كنش بزنند و مسیری را بپیمایند همچنین لزوم دنبال كردن داستان شخصیت برای مخاطب مشخص نیست. به همین علت مخاطب از خود می‌پرسد من چرا باید داستان این شخصیت را دنبال كنم؟ چه جذابیت و گیرایی در این شخصیت وجود دارد؟

داستان قرار است چه چیزی به من بگوید؟ و پاسخ تمام اینها یك كلمه است. هیچ. جهان فیلم آنقدر رها و سرگردان است كه گویی فیلم به یك دورهمی بی‌هدف تبدیل شده است. به صورت كلی گیج‌گاه در دنیای ذهنی نویسنده شاید معنا یا بیانگر احوالی باشد. اما در واقعیت نه اتمسفری خلق می‌كند، نه حسی برمی‌انگیزاند و نه هیچ چیز دیگری را القا می‌كند.زیرا ضرورت و لزوم هیچ عنصری را بر مخاطب مشخص نمی‌كند. به عبارتی عنصر علیت در فیلم وجود خارجی ندارد. به صورت كلی گیج‌گاه یك هیچ بزرگ است. از سوی دیگر ارجاعات سینمایی موجود در فیلم نیز مانند الواری روی آب هستند. هیچ كاركردی ندارند و اصلا ضرورت وجودشان درك نمی‌شود. ارجاع در سینما باید كاركرد دراماتیك و ضرورت معنایی داشته باشد. اینكه یك صحنه را بازسازی كنیم یا به صورت مسلسل‌وار از نام‌ فیلم‌های دیگر استفاده كنیم نه تنها ارجاع نیست بلكه تنها فیلم را چندپاره و بی‌معنا می‌كند. پرسشی كه می‌تواند قضیه را بهتر روشن كند این است كه اگر جای یك فیلم از فیلم دیگری نام برده می‌شد، اتفاقی می‌افتاد؟ پاسخ خیر است. بنابراین ارجاع درست عمل نكرده است. زیرا ارجاع زمانی صحیح، درست و بجاست كه اگر آن را حذف كنیم، فیلم تا حدود زیادی معنای خود را از دست بدهد.

در یك كلام می‌توان گفت گیج‌گاه حتی توالی رویداد هم ندارد كه موقعیتی را از یك به دو برساند بلكه توالی صحنه‌هایی است كه تنها كنار یكدیگر چیده شده‌اند. فیلم حتی ضددراماتیك هم نیست! از این منظر هیچ تفاوتی با این ندارد كه دوربین را به دست یك شخص عامی بدهیم و انتظار داشته باشیم اثری دراماتیك خلق كند

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید

برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احسان آجورلو