پایگاه خبری تئاتر: زندگی در قرنطینه پیامدهای خودش را تا به امروز برای هر كس داشته است. برای بعضی اثرات روانی بر جای گذاشته و برای برخی تاثیرات سوء اجتماعی داشته و برای اكثریت نتایج منفی اقتصادی به بار آورده است. شرایطی كه در آن احساسات منفی در هر فرد مجال سركشی داشته و منجر به سردرگمی و وسواسهای فكری چه در زندگی شخصی و چه در زندگی مشترك شده است. آیا قرنطینه كرونایی به خودی خود عاملی تشدیدگر و نهانساز اختلافهایی بین زوجها عمل كرده است یا بهانهای شده تا آتش زیر خاكستر روابط مرد و زنی محبوس را شعلهور كند. فیلم قرنطینه (Locked Down) به كارگردانی داگ لیمان (Doug Liman) به توصیف رابطه به بنبست رسیده زوجی با نامهای لیندا (با بازی ان هتوی) و پكستون (با بازی چیویتل اجیوفور) میپردازد كه فیلمنامه لاغر آن كمی حول رابطه 10ساله و پاشیده شده آنها میگذرد و بخش دیگر نیز سودای سرقت الماس چند میلیون دلاری را در سر میپروراند. بنابراین مخاطب با یك فیلم چند وجهی مصاف میكند كه هم میخواهد ملودرام باشد و هم جزو فیلمهای سرقتی محسوب شود. فیلمی كه نسخهای خام و دمدستی از فیلم پیشین كارگردان یعنی آقا و خانم اسمیت به شمار میرود كه رنگ و بویی مستندگونه به خود گرفته و در عین حال آمیخته به لحن كمدی است!
شخصیتنمایی و آشكارسازی رابطه این زوج یعنی «لیندا» و «پكستون» كه مجبورند مدتی را دركنار هم و تا زمان عادی شدن شرایط زیر یك سقف سر كنند به قدری كند و كشدار میگذرد كه بیشتر از دوسوم فیلم به شرایط شغلی آنها میگذرد و چیز جدیدی را در این مدت زمان دیرگذر به تماشاگر ارایه نمیدهد. فیلم به قدری در سكانسهایش شلخته و بیبرنامه و خارج از ریتم عمل میكند كه تكههای این پازل غیرمرتب، فیلم را به كولاژی چهلتكه و بدقواره تبدیل میكند. فیلم به موازات نشان میدهد در حالی كه پكستون از محل كار خود یعنی شركت حملونقل اخراج شده، چگونه لیندا در تلاش است كه همكاران خود را به دلیل شرایط به وجود آمده از كار بیكار كند و در ظاهر به اولین تعارض موقعیتی این دو نفر سرك میكشد. فیلمساز میخواهد این تضاد رفتاری را كه به شخصیتهای پكستون و لیندا رسوخ كرده است برای یكی در قالب عاشق ماجراجویی و سوار بر موتوسیكلت بودن نمایان كند و برای دیگری اعتیاد به شغل را! به مرور روند فیلم در جهتی پیش میرود كه فاش كند چرا شخصیت به ظاهر جدی و باثبات لیندا، همزیستی در فضای بسته با شخصیت شاعرپیشه و منعطف پكستون را تاب نمیآورد! اما فیلم از جایی به بعد خلاف جهت تمام مسیرهایی كه در آن آبتنی كرده است، شنا میكند و به یكباره نسبت به شخصیتهای معرفی كردهاش، پوستاندازی میكند!
فیلم به قدری به جزییات فاصلهگذاری اجتماعی و محدودیتهای دوران اپیدمی كرونا میپردازد كه حضور ذهن خود را در شیمی روابط بین افراد از دست میدهد و آنها را صرفا مبدل به همسلولیهایی میكند كه نمیدانند میخواهند صرفا از فضای داخلی آپارتمانی آزاد شوند یا از دست یكدیگر! بنابراین فیلمساز حتی در جایگذاری شخصیتها در قالب خودشان نیز همانند دزدی الماس فروشگاه عمل میكند و از آنها انسانهای تقلبی میسازد كه گاهی شبزندهداری میكنند وگاهی كلافه روزهای بطالتبار خود هستند! زمان با آنكه در این فیلم كرونایی میخواهد بیقرار بگذرد ولی تاثیر خود را روی تدوین گذاشته است و فیلم را در چیدمان سلسله مراتب وقایع نامنظم كرده است. فیلمی كه نه میتواند هیجانانگیزی یك فیلم سرقتی را القا كند و نه عاشقانههای یك فیلم ملودرام را داشته باشد، تبدیل به فیلمی خنثی میشود كه تنها میخواهد طلاق عاطفی یك زوج را در خانهای دورمانده از جهان به تصویر بكشد. در نتیجه سرقت الماس كه میخواهد بهانهای برای پیوند مجدد این زوج متناقض و خانهنشین باشد به شكل كودكانهای برنامهریزی میشود كه منطقهای ابتدایی این ژانر را زیر سوال میبرد و حتی در وادی كنش و واكنشهای ملودراماتیك خود و ارتباطات كلامی وبكم دیجیتال(تماسهای تصویری) خود قامتی ابتر به خود میگیرد!
لحن خستهكننده فیلم هیچگاه تمامی ندارد حتی وقتی همانند «پكستون» میخواهد در جلد كاراكتر «ادگار آلنپو» وارد جریان تازهای از داستان شود و قصد دارد به جامعهای كتاب نخوان نقد ادبی و اجتماعی وارد كند. ارایه جامعهای كه نه شعر میداند چیست و نه ادبیات همانند دوران قرنطینه وگذران زمان فیلم بیخاصیت و عقدهگشا جلوه میكند. نقد تنپروری جامعهای كه از منظر كاری، دوركار شدهاند و عادت به گرفتن حقوق ماهیانه در این شرایط غیرعادی شده است به سرگرمی مقطعی فیلم میماند كه شبانهروزی روی به كاشت خشخاش در حیاط خلوت خود میكند و گذران لحظه میكند. بنابراین فیلم هیچگاه پاسخ واضحی به چگونگی پیدایش روابط آشفته لیندا و پكستون نمیدهد كه آیا منوط و وابسته به عامل روانی است یا اقتصادی یا حتی مربوط به دوران پیشاكروناست یا خیر! و در نهایت قصه فیلم همچون جوجهتیغی سكانس ابتدایی است كه خود را ناكجاآبادی میبیند كه باید سلانهسلانه مسیری بیهدف را طی كند و بیدفاعتر از آن است كه خارهای خود را به موقعیتهای پیشنیامده به كار بندد!
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: آریو راقب كیانی