معلولین در سینمای جهان جای منحصر به فردی دارند نه فقط به خاطر آنکه تعدادی فیلم با موضوع آنها ساخته شده است بلکه به خاطر آنکه از دل واقعیت تلخ ظاهری زندگی آنها نقاط درخشان و روشن یک زندگی متعالی نشان داده می‌شود که در مقابل آن اشک می‌ریزیم.

چارسو پرس: معلولین در سینما اگرچه امکان حضور کمتری به عنوان بازیگر دارند، اما درباره آنها فیلم‌های مهم و تأثیرگذاری ساخته شده است. فیلم‌هایی که امکان و قدرت عظیم امید و اراده را در زندگی نشان می‌دهند؛ همان نیروهای بزرگ درون‌زایی که در هر انسانی وجود دارد و کمتر به آن ایمان دارد و از آن استفاده می‌کند.

این فیلم‌ها ظرفیت بسیار خوبی برای نشان دادن مفاهیمی مانند ایمان، امر متعالی، سعادت و رستگاری و در یک کلام شکاندن محدودیت‌های زندگی هستند. فیلم‌هایی که مخاطبان آنها تنها انسان‌های معلول نیستند بلکه اتفاقاً این ما آدم‌های سالم هستیم که باید آن‌ها را تماشا کنیم و با دیدن آنها نسبت به کم‌توانان و ناتوان‌جامعه سر تسلیم فرومی‌آوریم و در مقابل آنها احساس خضوع می‌کنیم، خجالت می‌کشیم و اشک می‌ریزیم. آن موقع است که روح‌ ما با ستایش آنان حس و حال معنوی پیدا کرده و تعالی می‌یابد.

اما سینما نسبت به این بخش مهجور و مظلوم دنیا، واکنش‌های قابل تقدیری داشته است. فیلم‌هایی که در جوایز نیز دستآوردهای بزرگی داشتند و برخی از آنان جزو برترین‌های تاریخ سینما هستند.

ما در ادامه نگاهی به دو فیلم مطرح با این موضوع داریم. یکی «فارست گامپ» و دیگری «مرد بارانی». البته فیلم‌های زیادی با موضوع کم‌توانان یا ناتوانان ساخته شده است که در انتها اسامی آنها را ذکر می‌کنیم.

فارست گامپ؛ رؤیای آمریکایی یک ناتوان خجالتی

فیلمی از رابرت زمکیس و با بازی ماندگار تام هنکس. فارست گامپ درباره پسری با بهره‌ هوشی کمتر و تا حدی معلول جسمی به نام فارست است که پاهایش را با آتل بسته‌اند. او در مقابل دوستان شرورش خجالت‌زده و شرمنده است که نمی‌تواند بدود. اما زمانی که بچه‌های بدجنس با دوچرخه‌هایشان دنبال او می‌کنند، راهی جز فرار با سرعت زیاد ندارد. او یکباره تصمیم به دویدن می‌کند، می‌دود و در همین حال آتل‌ها پاره و کنده می‌شوند. فارست بزرگ می‌شود و تبدیل به یک قهرمان ملی برای مردم آمریکا می‌شود.

فارست گامپ را تنها نباید از زاویه مسأله معلولین دید. این فیلم برای سبک زندگی و فرهنگ آمریکایی حرف‌های بسیار خوب و مهمی داشت. پیروزی اراده بر مشکلات و فائق آمدن بر مسائل چیزهایی بود که با گفتمان رویای آمریکایی سازش مناسب و روشنی داشت. این موضوع اما از مسیری بیان شد که قطعاً تأثیر به‌مراتب بیشتری نسبت به دیگر شیوه‌ها داشت؛ به تعبیر با خلاف آمد عادت -زندگی یک انسان معلول و رسیدن به موفقیت- قدرت اراده و تلاش برای رسیدن به قله‌های سعادت را امکان‌پذیرتر برای انسان‌های سالم جامعه بیان کرد.

در فارست گامپ تقریبا عموم المان‌ها و نشانه‌های یک زندگی  فردی و اجتماعی تاریخ آمریکای مدرن را می‌بینیم. از بازی فوتبال آمریکایی گرفته تا حضور در جنگ ویتنام به عنوان یک قهرمان تا مرد دونده‌ای که پیام انسانیت را در آمریکا با خود از شهری به شهر دیگر می‌برد تا نقش سیاست در شکل‌گیری آمریکایی که در میانه سده بیستم آن را شاهد بودیم. فضای فیلم به شدت نشاط‌آور و رؤیایی است و همه چیز به سمت پیروزی اراده بر ناتوانی می‌رود. شاید فیلم در ابتدا تنها درباره معلولان باشد و رفته رفته از این فضا فاصله می‌گیرد اما به زیبایی و زیرکی هرچه تمام‌تر با بهانه قرار دادن معلولیت ایده زودن ناتوانی و رسیدن به موفقیت را برای مخاطبان نمایش می‌دهد و آن را به تفکر مردم آمریکا تزریق می‌کند.

این فیلم توانست جایزه بهترین اسکار را در سال 1994 بدست آورد و تام هنکس را در یکی از بهترین نقش‌هایش چهره کرد.

مرد بارانی؛ یک اوتیسمی عاشق

ترکیب بی‌نظیری از دو برادر سالم و معلول با بازی‌های داستین هافمن و تام کروز. یکی با سن و سال بالاتر اما بیمار اوتیسمی و دیگری سالم اما جوان‌تر که باید مراقب او باشد. لحظاتی از عشق و نفرت که در میان این دو برادر ایجاد می‌شود دیدنی است. مرد بارانی یکی از معدود فیلم‌هایی است که به طور مشخص درباره یک معلول ذهنی است که بازی هافمن آن را به شدت دیدنی کرده است.

این فیلم در سال 1988 توسط بری لوینسون کارگردانی شده است. این فیلم توانست 4 جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین فیلم‌نامهٔ غیراقتباسی، بهترین کارگردان و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای داستین هافمن، را بدست آورد. هافمن بدون شک یکی از بزرگ‌ترین بازیگران سینمای جهان است. او چنان در نقش ریموند غرق شده که به‌سختی می‌توان باور کرد که در مقابل دوربین است، حتی برای ایفای هر چه بهتر نقشش به‌سراغ کسانی که درگیر با اوتیسم‌ بودند می‌رود و گفت‌وگویی با کیم پیک هم داشته است؛ البته کیم پیگ درگیر اوتیسم نبود و مشکلش نارسایی مغزی بود. 

در فیلم تام کروز در نقش چارلی بابیت باخبر می‌شود که خانه قیمتی پدرش به برادر معلولش رسیده است. او حالا برای رسیدگی به امور و احتمالا به نام کردن خانه برای خود باید به دیدار ریموند با بازی داستین هافمن برود. این ملاقات و دیدار آغاز تنش‌ها و گرفتاری‌های چارلی است که باید بتواند خود را نسبت به برادر دارای معلولیتش تغییر دهد. در حقیقت باتوجه به عدم امکان اصلاح و بهبودی ریموند این چارلی است که باید خود را نسبت به او تغییر دهد.

فیلم مشکلات معلولین ذهنی را به خوبی نشان می‌دهد. کمبودها، ناراحتی‌ها و دغدغه‌های فردی یک بیمار معلول ذهنی چگونه می‌تواند باشد؟ دیدن این فیلم می‌تواند ذهنیت بسیاری از ما را نسبت به این قشر کم‌‌برخوردار جامعه تغییر دهد. فیلم تلاش می‌کند تا محدودیت‌های ریموند را به تصویر بکشد. می‌توان گفت که کل فیلم بر اساس محدودیت‌های احساسی انسان طراحی شده است. محدودیت ریموند در ارتباط با دیگران و محدودیت چارلی در عشق‌ورزی و عشق به همنوع! مرد بارانی فیلمی درخشان دربارهٔ «باورداشتن و پذیرفتن» است.

اگرچه مرد بارانی مانند فارست گامپ چندان در دنیای فرهنگ، سیاست و اجتماع آمریکا وارد نمی‌شود و به لایه‌های عمیق‌تر آن نمی‌رود اما مانند دیگر فیلم‌های درام آمریکایی نشانه‌های درخشان و متعالی یک زندگی آمریکایی را نشان می‌دهد. بنابراین هر دو فیلم با تمام آنکه به معلولین می‌پردازند، پله پرتاب بسیار هنرمندانه‌ای می‌شوند برای نشان دادن نقاط روشن و درخشان یک زندگی در این کشور.

سینمای جهان فیلم‌های دیگری مانند «پای چپ من» با بازی دنیل دی لوئیس ساخته جیم شریدان 1989، «من سم هستم» با بازی شان پن و کارگردانی جسی نلسون 2001، «تئوری همه‌چیز» ساخته جیمز مارش 2014 است. حتی فیلمی مانند ذهن زیبا با بازی راسل کرو و کاگردانی ران هاوارد ساخته 2001 را می‌توان تا حدودی در این فهرست گنجاند زیرا شخصیت اصلی فیلم به نوعی دچار بیماری‌های روانی و شخصیتی می‌شود.

///.