رنج هنگام سکون، آزارنده‌تر و از پا براندازنده‌تر است. سکون، نقطه شروع مرگ تدریجی است و ابتدای ویرانی.

چارسو پرس: «وابل»، فیلم دوم تورج منصوری در مقام کارگردان، بر همین موضوع پافشاری می کند. قصه فیلم اش درباره جماعتی است سیلزده که در یک ایستگاه راه آهن متروک و در داخل واگن های پوسیده، اسکان داده شده اند. برای «بهمن» (نوید پورفرج) که روز جشن عروسی اش است، یک اتفاق غیرمنتظره می افتد و بحران آغاز می شود. او خود را یک نجار معرفی می کند و کارگاه سازسازی دارد. قرار است خیرین خانه ساز، به او و ساکنین ایستگاه، خانه ای بدهند به این شرط که متاهل باشند. خانه هم به تساوی، بین زوجین تقسیم می شود.

ساکنان این ایستگاه متروک، همچون کولیانی هستند که سکون رسیده اند. از خانه شان بازمانده اند و به سکون رسیده اند. تسلسل رنج ها و سختی های بسیار، برای این آدم ها، از حرکت باز نمی ایستد و تمامی ندارد. برای لحظه ای شاد شدن، عطش دارند و هر لحظه در انتظار رگبار رنج های تازه اند. خانه هایی که خیرین قرار است به آنان اعطا کنند، نیمه بند و ناتمام است و امیدی نیست به کامل شدن آن. آدم هایش دائما دچار تردیدند. تردید برای زیستن، تردید برای باهم زیستن، تردید برای جدا شدن، تردید برای عاشق شدن، تردید برای مردن. داستان فیلم، بر یک تنش قدرتمند بنا شده است و از همین رو، نقطه قوت آن است.

خواست آدم ها، در این فیلم، اسکان و به آرامش رسیدن است اما همه چیز موقتی و ناپایدار است. فهم فیلمبرداری فیلم هم بر همین اساس شکل گرفته است. تورج منصوری که خود یکی از نام آوران عرصه تصویربرداری است، دست خود را در این فیلم باز گذاشته و با تجربه کردن های متعدد در کارش، تصاویری را ثبت کرده که از ساختار به دور بوده و تا می توانسته، به آدم های فیلم ها، نزدیک و نزدیک تر شده است تا بتواند فرصت تپش نبض و قلب آنان را برای مخاطب قابل لمس تر سازد. بازی بازیگران اصلی فیلم نیز، بر مبنای همین ناپایداری و بلاتکلیفی قرار انجام می شود؛ به ویژه نقش «بهمن».

«وابل» که به معنای باران شدید و رگبار است، به هجرت و رهیدن از سکون را به آدم های رنج دیده، پیشنهاد می کند؛ هجرت از آنچه که هستند به آنچه که از آن فاصله دارند.

هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» می‌دانیم

بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر


منبع: خبرگزاری ایرنا