مشکل اصلی برادران لیلا خیلی ساده است. مناسبات آدم‌های فیلم و گره اصلی فیلمنامه برای بیننده قابل‌باور نیست و این یعنی فیلمسازی اولترارئالیست در گام اول خودش را برای روایت داستانش نزد بیننده خلع سلاح کرده است. مناسبات شبه‌پدرخوانده‌واری که روستایی بر یک خاندان بزرگ در جنوب شهر تهران حاکم کرده برای بیننده قابل باور نیست.

چارسو پرس: ممکن نبود هیچ‌کس مانند خودِ سعید روستایی بتواند چنین هجویه‌ی پرجزئیاتی بر آثار قبلی خود بسازد. آن بازی‌های درخشان فیلم‌های قبلی، آن مستندنمایی‌های تاثیرگذار، آن شخصیت‌پردازی‌های متهورانه و آن پیچش‌های هوشمندانه‌ی پیرنگِ فیلمنامه‌های قبلی همه در برادران لیلا تبدیل به تلی از پوشال شده‌اند.

نشانه‌های بروز قریب‌الوقوع چنین ‌افولی را می‌شد در نیمه‌ی دوم متری شیش و نیم دید، اما باورمان نمی‌شد که روستایی به همین زودی به چنین سرانجامی دچار شود و تا این حد از استانداردهایی که خودش در فیلم اول ساخته بود، عدول کند. لابد مقاومت در برابر سودای ساختن فیلمی که در آن بتوان هم ستم اجتماعی بر زنان را به تصویر کشید، هم تراژدی‌های برساخته از‌ پدرسالاری را نقد کرد، هم گوشه‌ای از جنبش کارگری و نابرابری‌های اجتماعی را روایت کرد و هم تاثیر ویرانگر سیاست بر زندگی روزمره‌ی مردم در ایران را جلو دوربین آورد، آن‌قدر ناممکن بوده که روستایی راضی شده با فیلمنامه‌ای چنین پرُگو و چنین تهی و چنین بی‌چفت‌وبست به سراغ ساختن سومین فیلم بلندش برود اما مشکل اصلی فیلمنامه احتمالا از همین «تزاحمِ سوداها» ناشی شده است.

مشکل اصلی برادران لیلا خیلی ساده است. مناسبات آدم‌های فیلم و گره اصلی فیلمنامه برای بیننده قابل‌باور نیست و این یعنی فیلمسازی اولترارئالیست در گام اول خودش را برای روایت داستانش نزد بیننده خلع سلاح کرده است. مناسبات شبه‌پدرخوانده‌واری که روستایی بر یک خاندان بزرگ در جنوب شهر تهران حاکم کرده برای بیننده قابل باور نیست.

نقد فیلم برادران لیلافیلم برادران لیلا

 

تاکید فیلمساز بر پوشالی بودنِ این مناسبات است ولی برای روایتِ این پوچی، فلیمساز باید اول نشان دهد که شخصیت‌ها (در اینجا پدر و امثال قارداش‌علی خان) خود به این مناسبات باور دارند. این باورناپذیری اتفاقا ناشی از بستر ایرانی فیلم نیست چون پیش‌تر هومن سیدی در مغزهای کوچک زنگ‌زده موفق شده بود، در بستر مشابهی چنین مناسباتی را باور‌‌پذیر کند. شخصیت‌ها همچون کاریکاتورهایی از آدم‌های قبلی فیلم‌های روستایی هستند که وقتی دیالوگ می‌گویند به جای اینکه شخصیت‌شان ساخته شود و داستان پیش برود بیننده حس می‌کند در میانه‌ی یک مسابقه‌ی «دیالوگ‌های ماندگار» گیر افتاده است.

طنز گیرای ابد و یک روز جایش را به زور زدن‌های ناکام برای خنداندن مخاطب در وسط یک «شبه»تراژدی باورناپذیر داده است و در نهایت کلِ فیلم در همان پانزده دقیقه‌‌ی اول از دست می‌رود و هر چه بر شالوده‌ی این پی‌بستِ پوشالی ساخته می‌شود گره بر باد زدن است!



نویسنده: علیرضا اکبری