آرشیو کتابخانه‌های مهم ایران از جمله مجلس، آستان قدس و ملی صاحب نمایشنامه‌هایی است که هنوز بدل به کتاب نشده‌اند. نسخه‌های خطی که به عنوان سند در کتابخانه‌ها نگهداری می‌شوند و چشم‌انتظار پژوهشگران دلسوز برای بازخوانی آنهایند. حتی برخی از آثار چاپ شده در مطبعه‌هایی چون فاروس کماکان از دسترس خارج است.

چارسو پرس: چندی پیش برای تدریس تاریخ ادبیات نمایشی ایران به دنبال آثار یکی از شاخص‌ترین نویسندگان عصر مشروطه بودم. گشت و گذار برای یافتن آثار نریمان نریمانوف در فضای غیررسمی همانند کتابخانه‌های مجازی راه به جایی نمی‌برد، جز چند متن تکه‌وپاره که توسط مشروطه‌پژوهان گردآوری شده بود. تلخی ناپیدا بودن آثار نریمانوف البته خیلی سریع به شادکامی بدل شد. در عین نومیدی، به دنبال کتابی در فضای رسمی، با کمال تعجب دو مکتوب خوش‌ آب و رنگ از نریمانوف به دست آوردم. کتاب نخست «نامه نادری» بود که نقش مهمی در شکل‌گیری فرهنگ عمومی پسامشروطه داشته است. در تکاپو میان مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان، یافتن چهره‌های تاریخی متناسب با آرا و افکار دو جناح، رویه‌ای بود همانند این روزهای ما که تلاش می‌کنیم هر پدیده‌ای را در دل تاریخ بجوییم و آن را متنسب یا متشبه با آن بیابیم. برای آن روزگار مشروطه‌خواهی که هدف به نوعی تضعیف نهادهای دینی بود- شاید متأثر از تقابل با شیخ فضل‌الله نوری و طرفدارانش- چهره‌ای چون نادرشاه افشار مثال خوبی برای بازآفرینی تاریخی به حساب می‌آمد. نریمان نریمانوف که اصالتاً اهل قفقاز بود و بعدها از چهره‌های مهم بلشویک در شکل‌گیری جمهوری آذربایجان شد، با باز کردن پای نادرشاه به دنیای درام، یکی از زمینه‌های ظهور رضاشاه را نیز بنا کرد. پادشاهی مقتدر که رابطه چندان خوبی با نهاد دین ندارد و موفق می‌شود نیروی خارجی، یعنی افاغنه را از کشور خارج کنند. پس عجیب نیست در دوران پهلوی پرتره و مجسمه و مقبره نادرشاه یا ساختن آثار نمایشی با موضوعیت نادرشاه چنین گسترش می‌یابد. به لطف خوانش دوباره آثاری چون رستم التواریخ، آغشته به غلوها و اغراق‌های عامه‌پسندانه، تصویری باب روز از شخصیتی چون نادرشاه آفریده می‌شود. همین مسأله موجب می‌شود که ریشه اصلی ماجرا فراموش شود، یعنی نریمان نریمانوف.

نمایشنامه نریمانوف در ایران پس از سقوط استبداد صغیر نگاشته و اجرا شده است. با اینکه قفقاز زادگاه اثر او بود؛ اما مستندات نشان می‌دهد متن او توسط آذری‌ها در تبریز و تهران و رشت روی صحنه رفت. استقبال از نمایش بسیار و تکثیر مدل‌هایی از آن تا به امروز روی صحنه می‌رود. بازتولید شخصیت‌هایی که توانایی احیای روحیه ملی‌گرایی دارند و از دلشان حتی پدیده‌ای چون رضاشاه آفریده شده است. با این حال فقدان متون اشخاصی چون نریمانوف در بازار کتاب یا دور ماندن نگاه پژوهشگران تاریخ و تئاتر از او عجیب به نظر می‌آید. به نظر می‌رسد رابطه مستقیمی میان ندانستن و انجام ندادن وجود دارد. به عبارت دیگر محذوف شدن بخشی از سنت نوشتاری از تاریخ، منجر به ناقض بودن فهم ما از امروز ما شده است. در چنین شرایطی چاپ آثار نریمانوف- که علاوه بر «نامه نادری»، نمایشنامه «نادانی» او نیز نشر یافته است- شاید بتواند بارقه‌هایی از امید ساطع کند؛ اما طی یک سال انتشار کتاب و بی‌خبری محض از نشر آنان اندکی نومیدی نیز موجب می‌شود.

واقعیت آن است که نشر آثار گذشته ادبیات نمایشی ایران معطوف به دو متن نریمانوف نیست. نشر دوران و دیدار تا به امروز جز دو اثر نریمانوف، ترجمه تاریخی عماد السلطنه از «عروسی اجباری»، ترجمه اعتماد السلطنه از «طبیب اجباری»، ترجمه میرزا حبیب اصفهانی از «گزارش مردم‌گریز»، ترجمه میرزا جعفر قرچه‌داغی از «تمثیل عروس و داماد» و «سرگذشت مردم خسیس» همگی به قلم مولیر و «تیاتر ضحاک» نوشته سامی‌بیک عثمانی با ترجمه میرزا ابراهیم‌خان آجودان‌باشی و «داستان غم‌انگیز اتلّو مغربی در وندیک» ترجمه ابوالقاسم‌خان ناصرالملک البته به همت فرید مرادی و ثمین بزرگمند را نشر داده است. با این حال ما صرفاً با یک حرکت فردی روبه‌روییم که می‌تواند با تصمیم ناشر منهدم شود. فارغ از اینکه این حرکت تمرکزش بر آثاری است که ترجمه شده‌اند، حتی متن نریمانوف نیز ترجمه فارسی از متن ترکی آن است. چاپ دو متن مهم تاریخ ادبیات نمایشی، «اوستاد نوروز پینه‌دوز» و «جعفرخان از فرنگ آمده» به همت رحمت امینی در نشر ادبیات نمایشی گواه خوبی است که چگونه حرکت‌های فردی با سردی بازار و کمبود منابع مالی یا حتی خستگی و شلوغی صاحب پروژه منهدم می‌شود.

نکته مهم دیگر آن است که اساساً در این حرکت‌ها همواره نگاه معطوف به آثار مشهور است، هرچند در دو دهه اخیر عیان شده است آثار صاحب شهرت نیز از قلم افتاده‌اند. برای مثال با وجود نبود آثار گریگور یقیکیان، هیچ نشری در چاپ مجدد آنها اقدام نکرده است و این در حالی است که نوشته‌های سیاسی یقیکیان، در مقام بخشی از سنت تاریخی چپ ایرانی و البته تاریخ پرشور گیلان عصر مشروطه بازنشر و تصحیح شده‌اند. حتی اثر مهم «داستان بیچاره‌زاده» میرزاده عشقی، اثری که هشتاد سال بعد در میان سندهای وزارت ارشاد، آن هم مهروموم شده به عنوان اثری ضعیف برای اجرا و در نهایت آرشیو شده در بایگانی وزارت فرهنگ وقت، با گذشت دو دهه دیگر بازنشر نشده است. علی میرانصاری در 1386 در نشر طهوری کتابی با عنوان «نمایشنامه‌های میرزاده عشقی» به طبع می‌رساند؛ اما کتاب مذکور با وجود نبودش در بازار، دیگر نشر نیافته است. همین فقدان موجب فهمی ناقص از نگرش تئاتری عشقی شده است و شاید به جد گفت، تنها کامران سپهران است که با اشاره به کتاب میرانصاری، تصویری دقیق‌تر از عشقی ارائه می‌دهد. به‌عبارتی فقدان کتاب شاخک پژوهشگران تاریخ و تئاتر را حساس نکرده است. این حساسیت نمی‌تواند یک شبه پدید آید. حساسیت به بزنگاه‌های تاریخی مستلزم استمرار در چاپ آثار، برپایی جلسات و البته کار رسانه‌ای است.

آرشیو کتابخانه‌های مهم ایران از جمله مجلس، آستان قدس و ملی صاحب نمایشنامه‌هایی است که هنوز بدل به کتاب نشده‌اند. نسخه‌های خطی که به عنوان سند در کتابخانه‌ها نگهداری می‌شوند و چشم‌انتظار پژوهشگران دلسوز برای بازخوانی آنهایند. حتی برخی از آثار چاپ شده در مطبعه‌هایی چون فاروس کماکان از دسترس خارج است. همه چیز به انتشار الکترونیکی هر از گاهی برخی آثار در فضای غیررسمی معطوف است و متأسفانه برخلاف پروژه‌های مهمی چون گوتنبرگ در اروپا- که آثار فاقد کپی‌رایت را به صورت الکترونیک به صورت رایگان در اختیار عموم قرار می‌دهند -، کتابخانه‌های ملی و مجلس اقدامی برای نشر الکترونیک و آزاد این آثار نکرده‌اند. رفتاری که می‌تواند منجر به خوانش و تحلیل‌های بینارشته‌ای درباره حرکت‌هایی چون ماجرای «نامه نادری» نریمانوف شود.



نویسنده: احسان زیورعالم