نقدی درباره فیلم های تمساح خونی ،تابستان همان سال ، بی بدن و پرواز 175 را بخوانید.

چارسو پرس: مروری بر فیلم های روز دوم جشنواره فیلم فجر را می خوانید:

نقد فیلم تمساح خونی

تمساح خونی، نخستین تجربه اولین پیروزی

بازگشت با شکوه جواد عزتی را با فیلمی در تراز  یک فستیوال شاهدیم، نخستین تجربه کارگردانی اش با کسب اولین پیروزی همراه شده، ثابت کرده علاوه بر بازیگری کارگردان درجه یکی است، در صف اول منتقدان آثار اخیر بازیگری او بودم و اینجا ایستاده تشویقش می‌کنم.

در گام نخست شروع خیلی خوبی را شاهد بودیم، همان ابتدا دستان مخاطب را می‌گیرد و با خود همراه می‌سازد، یعنی استاندارد سینمای جهان که سی ثانیه اول را مهلت می‌دهد تا فیلمساز خودش را ثابت کند به درستی به اجرا درآورده است.

به سراغ گام دوم می روم، تدوین یک شاهکار تمام قد است، چه می‌خواهید از آن که نداشته باشد، چینش بی نظیر نماها که سرعت فیلم را به طرز میخکوب کننده ای بالا می برد، ریتم لحظه ای افت نمی‌کند، یک ضربان منظم را شاهد هستیم، نماهای ری اکشن را عالی انتخاب می‌کند، کات هایش پیش برنده قصه است، سکته ندارد، تیتراژ پایانی اش هوشمندانه است، ابتکاری نو به خرج داده که بی نظیر است، صدابرداری سینک شده، پرکیفیت و بدون نویز، همراه با افکت های صوتی که عالی است، اصلاح رنگ و نور حرفه ای شده و در یک کلام کار جمعی تحسین برانگیزی داشتند.

گام سوم را در طراحی صحنه و لباس دنبال می‌کنم، میزانسن زیبایی شناسی بصری دارد، خودروها، خانه ها و لباس ها منطبق با شخصیت پردازی و قصه است، انتخاب رنگ ها حکایت از شناختی خوب دارد و در کنار آن شاهد گریم منحصر به فرد آنان بودیم.

در گام چهارم پرونده فیلم نامه را باز می‌کنم، تعلیق هایش عالی بود، هیچ چیز قابل حدس زدن نبود و سکانس به سکانس غافلگیر می‌شدیم، عنصر ارتباطی بسیار قوی ای طرح شده، پول همگان را درگیر خود می‌سازد، قهرمانی دارد که لحظه به لحظه از سد موانع ضد قهرمان می گذرد و سفر خود را آغاز می‌کند و در نهایت با کمک پیرمرد دانا بر آن پیروز می‌شود، عطف بندی خوبی داشت و نقطه قوتی دیگر که آن را در عدم گره گشایی به دستان نویسنده می‌دانم.

پنجمین گام را در بازیگری بر می‌دارم، یک نقش آفرینی کامل و بدون ضعف، شخصی کرده بودند و می درخشیدند، بدون انقباض جسمانی، به دور از صلبیت کلام، آوا و لحنی منحصر به فرد و طناز که با میمیک دقیقشان همراه شده بود.

شش گام کافی است تا پای موسیقی های کم نظیرش را به میان بکشم، آن نواهای قوی بر نماهایی استوار که برآیندشان بطور جنون آوری کشش ایجاد می کرد، ضمن آنکه هوشمندی و سلیقه خوش ذوق انتخاب کننده آن را به تصویر می کشید.

بگذارید در گام هفتم به سراغ کارگردانی بروم، آن قاب بندی های حرفه ای، زوایای درجه یک، چکش کاری فیلمنامه، گرفتن بازی های دقیق، نظارت بر تدوین، صدا، نور، میزانسن و یکایک عناصر پرقدرت که ما را با اثری بدین کاملی مواجه می سازد.

نقد فیلم تابستان همان سال

تابستان همان سال، فیلم یا مستند بیوگرافی

 از محمود کلاری اثر پر استعدادی را شاهد بودیم، بازیگران عالی داشت، یکایک هنرمندانی که از کودک تا بزرگسال حضور داشتند نقش را شخصی کرده و عالی بودند، مخصوصا بازیگر خردسالش که یک تنه فیلم را پیش می برد، اصلاح رنگ و نور داشت، ما را به گذشته می کشاند و جذابیت نماها را بالا می‌برد، میزانسنی عالی داشت، انتخاب صحنه حرفه ای بود، زیبایی شناسی بصری داشت، مرتبط بود، انتخاب لباس پر سلیقه بود و حرفه ای اما روزها می‌گذشت و تغییر نمی‌کرد، گریمش اغراق آمیز بود، قربانی تکرار مکررات می‌شد اما نکته مهم نداشتن فیلمنامه بود.

شاهد فیلمنامه ای ضعیف بودیم، قصه نداشت، کاشت، داشت و برداشت برخی از کاراکترها را رعایت نمی‌کرد، دیالوگ پردازی یا بهتر بگویم مونولوگ پردازی داشت، طولانی، شعاری و فاقد کشمکش آفرینی بود، بمباران اطلاعاتی می‌کرد، شاهد تکرار الگوهای مکرر بودیم، عطف اولش ضعیف بود، اما اوج خوبی داشت و باز هم عطف دومی ضعیف! از قهرمان و ضد قهرمانی ضعیف رنج می برد و عنصر ارتباطی مناسبی نداشت، حتی ارزش و ضد ارزش مناسبی هم نداشت، تعلیق اش قوی بود و از عنصر غافلگیری بهره می‌برد اما بسیار کم بود، خرده پیرنگ هایی الکن داشت، در واقع آمده بود تا قصه خودش را بگوید و استاندارد برایش هیچ اهمیتی نداشت.

صدا افکت های خوبی داشت، نریشن دل نشین و روانی را به دوش می‌کشید اما به شدت بم بود، بسیاری این ضعف را از سالن می دانستند اما من متعجبم چطور در برخی فیلم های دیگر که در همان سالن اکران شد صدای خوبی داشتیم! تدوین پر اشکال بود، حذف سکانس مازاد نشده بود، چینش نداشت، ریتم را کندکرده و سرعت را به شدت کاهش داده بود و جلوه های ویژه استانداردی نداشت.

کارگردان در قاب بندی، زاویه دوربین، میزانسن، صدا و نور عالی بود اما در چکش کاری نکردن فیلمنامه و عدم نظارت بر تدوین و صدا ضعف جدی داشت.

نقد فیلم بی بدن

 فیلم بی بدن، سفارشی با انگیزه رپورتاژ فرهنگی

می دانم نویسنده اش کاظم دانشی است، همین شاید اولین ضربه را به فیلم وارد کرد، چراکه مخاطب با توقع فیلم علفزار وارد می شود اما ناکام می ماند، یکی می گوید شهرداری به خاطر آنان به جشنواره، پردیس ملت و برج میلاد را اعطا نمی کرد و در نهایت با نامه رئیس جمهور مجبور شدند برج میلاد را در اختیار جشنواره بگذارند و دیگری می گوید فیلم به نگاه نو رفته و رقابتی نیست و بخاطر همین شهرداری با مسئولان جشنواره لج کرده و بنری در شهر نصب نمی کند، چراکه فیلم رفیق دبیر جشنواره که از عوامل سریال معروف وی بوده در روز اول نمایش داده شده و رقابتی است و حتی بخاطرش تاریخ پخش یک اثر را جابجا کردند اما در حق این فیلم جفا شده، با این حال حرف است و شایعه، صحت آن به هیچ رفرنسی متصل نیست!

نگاهم به این فیلم مثل همیشه زاویه نگرش خاص خود را داشت، من آن را از جنس پرونده باز است مرحوم کیومرث پوراحمد می دانم، دغدغه مند دستگاه عدلیه است و آمده تا مسیر بخشش را با کار فرهنگی هموار کند.

بر این باورم فیلم آمده تا قوه قضائیه را در صف اول مبارزه با حکم اعدام‌نشان دهد، می خواهد بگوید از عالی ترین‌مقام تا سرباز زندان می خواهند حکم اجرا نشود اما چگونه؟ با نفی این حکم حیاتی و الهی؟ نه! با جا انداختن فرهنگ رضایت و گذشت، حق را از خانواده مقتول نمی‌گیرد، بی عدالتی را تقویت نمی‌کند، پا بر احکام دینی نمی گذارد، درد را نشان می دهد و درمانش را تجویز می کند، نشان می‌دهد چگونه عده ای یک پرونده را با شانتاژ رسانه ای و سیاسی بازی یا برای کسب معروفیت به بیراهه می کشانند، آمده به بزرگترین معضل جامعه تلنگر بزند، یعنی پدرانی که سال هاست رابطه ای با فرزندانشان ندارند مگر آنکه بخواهند او را سرزنش کنند، آنقدر فضای خانه را سخت می‌کنند که فرزندانشان به ناچار سوی نااهل پناه می برند.

تدوین را دارای ضعف دیدم، کات سکته دار، عدم حذف سکانس مازاد و چینش نه چندان عالی به چشمانم آمد، صدا خوب بود ولی اصلاح رنگ و نور عالی نبود.

به سراغ فیلمنامه برویم، تعلیق های قوی دارد و مخاطب را غافلگیر می‌کند، شروع فیلم را ندیدم که جذاب آغاز می‌شود یا نه چراکه اهالی رسانه و منتقدین از صف طولانی هنوز وارد سالن اکران نشده بودند که فیلم آغاز شد و گفتند می خواهیم دقیق باشیم! دقتی بدون تماشاگر هم جالب است! دیالوگ پردازی ها گل درشت بود در کشمکش عالی نبود، اسیر تکرار مکررات بود، کشش ایجاد می کرد، قهرمان بازپرس بود که مدام سعی می کرد از سد موانع ضد قهرمان یعنی پدر قاتل بگذرد، عنصر ارتباطی را چمدانی می دانم که گره گشایی می کرد و همه را به خود مشغول می ساخت و ضد ارزشی که مثلا پدر بود و با بهایی سنگین تبدیل به ارزش شد.

در میزانسن، طراحی صحنه خوبی داشت، محل کسب، خودرو و خانه ها بنابر تمکن مالی انتخاب شده بودند، محیط اداری خوب بود اما طراحی لباس را غیر اصولی، بدور از روان شناسی رنگ و زیبایی شناسی بصری می دانم.

گریم سعی کرده بود با شیطنت سروش صحت را شبیه به فردی حقیقی گرداند اما در بحث ابتکار مانند ریش پژمان جمشیدی ضعف داشت با این حال الناز شاکردوست را بصورت ترمیمی و گلاره عباسی و قاتل را با طرحی خوب ترسیم کرده بود.

هنر نقش آفرینی الناز شاکردوست را درخشان می‌دانم، از میمیک صورت تا آوا و لهجه و دوری از صلبیت جسم همه و همه کامل بود، انتخاب بازیگر بازپرس را اشتباه می دانم، نقش در نیامده بود، آن کلفتی بی مورد صدا، آن دیالوگ های بداهه و خطا، آن انقباض جسمانی و میمیک تثبیت نشده در کنار بازی نه چندان قوی سروش صحت و برخی دیگر به کار ضربه زده بود.

کارگردان را در نگرفتن بازی دقیق از یکایک بازیگران، عدم نظارت بر لباس، تدوین، رنگ و نور یا چکش کاری نکردن فیلمنامه دارای ضعف می دانم.

هرچه بود تا اینجا که هشت فیلم را پشت سر گذاشتیم و روز دوم جشنواره تمام شده است آن را بعد از تمساح خونی دومین فیلم خوب می دانم.

نقد فیلم پرواز 175

مستند پرواز 175! محتوایی خوب تکنیکی ضعیف

فیلم پرواز ۱۷۵ را در محتوا تحسین می کنم، یک سیلی بر گوش مسئولانی است که جانبازان جنگ تحمیلی را رها کردند، همان جانبازانی که در صف اول منتقدین عملکرد عالمان بی عمل هستند و صرفا انتخابات به انتخابات برای عکس یادگاری به دیدارشان می‌روند، همان مستبدینی که روی بیلبوردهای انتخاباتی خود از آزادی بیان سخن می‌گویند، به مدیرانی تلنگر می‌زند که مسئول نیستند، فاجعه ای را به تصویر می‌کشد که بیماران و بخصوص جانبازان فدایی وطن نیز مجبورند داروی خود را به اجبار از بازار سیاه تامین کنند و در غیر این صورت پس از سال ها مرارت بخاطر جنایت مسئولین ذی ربط به شهادت می رسند، پس از دیدن فیلم یاد گذشته ای افتادم که مقام عالی رتبه ای قصد داشت به دیدن جانبازان آسایشگاه ثارالله برود و آنان قبولش نکردند چراکه پس از سال ها زیستن در هم جواری تازه دم انتخابات یادش افتاده بود به آنان سر بزند.

نقش آفرینی درخشانی را از بازیگرانش شاهد بودیم، بانو ثریا قاسمی نازنین و جناب هاشم پور عزیز که امیدوارم در اختتامیه آئین تکریمشان بجا آورده شود یا دیگر بازیگران که همگی خوب بودند و بازیگر خردسالش که خیلی توانمند و پر استعداد ظاهر شد و اگر در جایی یا بازیگری ضعف داشت باید بدانیم که بضاعت فیلمنامه دستانشان را بسته بود.

دیالوگ پردازی شعاری بود، گاهی طناز، گل درشت بود اما طولانی که اصلا کشمکش نداشت، کشش ایجاد نمی‌کرد و بیشتر مونولوگ بود.

کاشت، داشت و برداشت کاراکترها رعایت نشده بود، بازیگران می آمدند و می رفتند بدون آنکه حسابی داشته باشد.

عنصر ارتباطی قوی و خوبی داشت، انگشتری که پس از سال ها دست به دست می چرخد تا به مادر شهید برسد و این حقیقتی است هویدا که شهدای مفقود الاثر خود سراغ خانواده می روند و راه را نشان می دهند مانند آن چیزی که در کهف الشهدای ولنجک شاهد بودیم.

ضد ارزشی را می خواستند به ارزش مبدل کنند که ضعیف بود، قهرمان و ضد قهرمانی نداشت اما تعلیق اش به اندازه توان فیلم خوب بود.

تدوین پر ایراد بود، نماهای ری اکشن را درست پوشش نمی‌داد، حذف سکانس مازاد نکرده بود، اصلاح رنگ و نور نداشت، سکته داشت، کات ها مرتبط نبودند و صدا گاهی سینک نبود اما جلوه های ویژه خوبی داشت که  آن هم نیازی نبود و در نهایت صدای تمیزش با مشکل سینک نبودن مواجه شده بود.

پس کارگردان را در چکش کاری نکردن فیلمنامه، عدم نظارت بر تدوین، صدا و گریم دارای ضعف جدی و در انتخاب بازیگر و میزانسن تا حدی موفق می دانم.

در پایان می خواهم بگویم این ششمین فیلم جشنواره است که استاندارد یک فستیوال را ندارند شاید مناسب تلویزیون بود و هیات انتخاب جشنواره شرعا پاسخگوی این بی تقوایی خواهد بود، هرچند بار محتوایی عمیقی را به دوش می‌کشید، نمی‌ دانم بودجه کافی داشتند یا نه، دستشان باز بود یا نه، به قدر توانشان تلاش کردند یا نه، اما سر تعظیم فرود می‌آورم که برای به تصویر کشیدن این سوژه ناب گام بر داشتند.

///.


منبع: اعتماد آنلاین
نویسنده: لقمان مداین