«پسر جهان را میکشد» شبیه یک همبرگری نوپا است که محصول خود را از رقیبی که به خوبی تبلیغ میشود کپی میکند. این یعنی همان مواد، همان دستور پخت، تبلیغات شیک، حتی نوعی سس. اما شما نمیتوانید تنها با یک سبک چیزی منحصر به فرد ایجاد کنید. در نتیجه مشکلات مربوط به جهانسازی و شخصیتهای مسطح، سؤالاتی را در ذهن مخاطب خلق میکند که شما را از غوطهور شدن کامل در فیلم باز میدارد، حتی زمانی که آماده امتیاز دادن بیشتر به آن هستید.

اما زمان یک دایره صاف است، تاریخ در یک مارپیچ میچرخد و همه چیز بارها و بارها تکرار میشود. شما خودتان میدانید که چگونه در فرهنگ این اتفاق میافتد. یک روند به عنوان یک انقلاب ظاهر میشود، تبدیل به هنجار میشود، شروع به تحریک میکند و در سایه محو میشود، و جای خود را به یک روند جدید میدهد، که خود آن نیز برآمده از یک روند قدیمی است که دوباره جمع شده و شاید فراموش شده است.

بنابر همین روند آشنا، فیلم «پسر جهان را میکشد» از نگاه فرم و مضمون به دو فیلم اکشن کلیدی اواسط دهه ۲۰۱۰ نگاه ویژه میکند. آن دو اثر «جان ویک» و «ددپول» هستند. این فیلم از فرنچایز جان ویک کیانوی جاودانه، آن صحنهپردازی پر زحمت بدلکاری، شخصیتهای ثانویه رنگارنگ و طرحی کاملاً ابتدایی داستان با مرگ یک خانواده را میگیرد و از مزدور پرحرف مارول نیز صداهایی در سر، متا تفسیر در مورد آنچه اتفاق میافتد و فضای کلی شخصیت قهرمان و جنس کمدی را میگیرد.

«پسر جهان را میکشد» نمونه جالبی از فیلمی است که بر اساس یک فیلمنامه اورجینال ساخته شده است، اما به نظر میرسد فیلم اقتباسی از یک بازی ویدئویی یا کتاب کمیک باشد. سازندگان، البته عمداً به سمت این فرم رفتهاند. بنابراین تصویر به وضوح از بازیهای آرکید دوران کودکی خیلی از ما الهام گرفته شده است و سبک کارتونی آن به سازندگان اثر امکان میدهد تا هر چقدر که میخواهند خشونت را روی صفحه نمایش دهند. با این حال، ساخته نشدن درست و حسابی جهان فیلم و البته شخصیتهای کم عمق مانع از همراهی مخاطب با داستان و ابراز احساسات در رابطه با قهرمانان و شخصیتهای شرور میشود.

اگر بخواهم صادقانه بگویم «پسر جهان را میکشد» به معنای واقعی کلمه مملو از انواع ارجاعات و ادای احترام به فیلمهای اکشن و بازیهای ویدیویی قدیمی دوران گذشته است. در اینجا شما جلیقههای زردی را مشاهده میکنید که مستقیم از «بیل را بکش» وام گرفته شدهاند. همچنین برخی از طراحی اکشنها با نگاهی به موفقیت دوگانه سینمایی «The Raid» از گرت ایوانز برداشت شدهاند. و حتی موضوع چرخه خشونت ناگهانی درون فیلم نیز از «Oldboy» الهام گرفته شده است.

با این حال، میل نویسندگان برای فرو رفتن در چنین مدلی در روند فیلمبرداری، ناگزیر به هولناک بودن داستان برای مخاطب منجر شده است. شاید نمایش چنین فرمولی میتواند در ابتدای تماشا لبخندی گرم به چهره مخاطب بیاورد، اما در پرده سوم حضور چنین فرمی وضعیت را با تغییر مولفه نمایشی از کمدی به جدی پیچیدهتر میکند. منظور من از این پیچیدگی در پرده سوم آن است که موریتز مور به جای تمرکز بر روی اکشن ناب و بی احساس، پر از رنگها، انرژی و زوایای دوربین مسحورکننده، ناگهان حسی از درام را وارد فیلمنامهای به ظاهر موجود فیلم میکند.

در پایان باید گفت: «پسر جهان را میکشد» شبیه یک همبرگری نوپا است که محصول خود را از رقیبی که به خوبی تبلیغ میشود کپی میکند. این یعنی همان مواد، همان دستور پخت، تبلیغات شیک، حتی نوعی سس. اما شما نمیتوانید تنها با یک سبک چیزی منحصر به فرد ایجاد کنید. در نتیجه مشکلات مربوط به جهانسازی و شخصیتهای مسطح، سؤالاتی را در ذهن مخاطب خلق میکند که شما را از غوطهور شدن کامل در فیلم باز میدارد، حتی زمانی که آماده امتیاز دادن بیشتر به آن هستید. اما اگر چنین کاستیهایی در یک فیلم اکشن شما را آزار نمیدهد، این فیلم شب شما را روشن میکند.
نکات منفی: افشای ناکافی دنیای فیلم برای مخاطب، مولفه بیش از حد گروتسک و کمدی پوچ، تغییر لحن ناگهانی پرده سوم فیلم، دراماتورژی خنده دار و خارج از مفهوم!
امتیاز منتقد: ۶ از ۱۰
https://teater.ir/news/61347