فیلم Godzilla Minus One در اواخر سال ۲۰۲۳ میلادی در ژاپن اکران شد و با تحسین‌های فراوانی از جانب مخاطبان و منتقدان مواجه شد تا به عنوان فیلمی مورد انتظار معرفی شود.
چارسو پرس: سپس در اوایل سال ۲۰۲۴ میلادی و در اتفاقی بی سابقه، یک فیلم ژاپنی موفق به برنده شدن جایزه اسکار بهترین جلوه ویژه شد! همه این موارد هر بیننده‌ای را مشتاق به تماشای چنین فیلمی می‌کند! در ادامه قرار است به دور از چنین مسائل و حواشی‌ای به نقد و بررسی اثر بپردازم و این اثر را زیر ذره بین قرار بدهم.
در سه خطی فیلم «گودزیلا منهای یک» آمده است:
ژاپن به سختی از جنگ جهانی دوم بیرون آمده است. زمانی که خطری عظیم در سواحل توکیو ظاهر می‌شود؛ کویچی، یک فراری که از اولین رویارویی خود با گودزیلا آسیب دیده است، این را فرصتی برای جبران رفتار خود در طول جنگ می‌بیند.
در سالی که کریستوفر نولان با فیلم «اوپنهایمر»، که به زندگی مخترع بمب اتم می‌پرداخت، جهان و سینما را مسحور خود کرد؛ تماشای فیلمی ژاپنی که قرار است به شکلی نمادین –با گودزیلا- به ژاپنِ پس از پایان جنگ جهانی دوم بپردازد می‌توانست لذتی دوچندان داشته باشد. اما همان دقایق ابتدایی فیلم، بیننده را ناامید می‌کند و نشان می‌دهد که به هیچ وجه خبری از یک فیلم جدی با تم ضد جنگ نیست!
بگذارید این نقد و بررسی را از همین نکته آغاز کنیم. همواره مسئله زمان یکی از مهم‌ترین مسائل در ساخت فیلم است. این که وقایع فیلم در چه برهه‌ای از تاریخ و در چه موقعیتی رخ می‌دهند به طور ویژه حائز اهمیت است. «گودزیلا منهای یک» واپسین روز‌های جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ را برای روایت خود انتخاب کرده است. جایی که ما با کویچی شیکیشیما (با نقش آفرینی ریونوسوکه کامیکی) آشنا می‌شویم. کویچی یک خلبان کامی کازه در طول جنگ جهانی دوم بوده است. (خلبانان کامیکازه به‌عمد تلاش می‌کردند که هواپیمای خود را ــ که معمولاً به مواد منفجره و انواع بمب‌ها یا مخازن پر از سوخت مجهز بود ــ به کشتی‌های جنگی بکوبانند. چنین حملات انتحاری‌ای توسط ژاپنی‌ها در اواخر جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد.) ما متوجه می‌شویم که کویچی حاضر نشده حمله انتخاری خود را انجام دهد و اکنون با بازگشت خود، در واقع از ماموریت جنگی‌اش فرار کرده است. داستان حول کویچی می‌چرخد و قرار است در نهایت او را به شکل یک قهرمان ملّی ببینیم که ژاپن را از دست موجودی بسیار قدرتمند –گودزیلا- نجات می‌دهد!
نکات فراوانی در این فیلم یافت می‌شود که روی کاغذ و گویا در ذهن نویسنده و کارگردان، جذاب به نظر می‌رسیده و می‌توانسته به برگ برنده فیلم تبدیل شود. اما حقیقتا تمام این نکات، در طول اثر به یک نقاطی ضعفی غیر قابل قبول تبدیل شده که کیفیت اثر را حتی از فیلم‌های متوسط سرگرم کننده هم پایین‌تر آورده است! در سینما، اینکه شما به عنوان یک کارگردان قصد داشته باشید موضوعی را مطرح کنید کافی نیست! در سینما، شما باید بتوانید یک موضوع را در قالب سینمایی به شکلی پرداخته شده به بیننده ارائه کنید که بیننده تمام عواطفش درگیر آن موضوع شود و با کاراکتر‌های داستان همراه شود و با داستان فیلم پیش برود. اما «گودزیلا منهای یک» خیلی ضعیف‌تر از این است که بخواهد موضوعات خاص و جدیدی را مطرح کند و به فیلمی خاص و تا حدی نوآورانه تبدیل شود. «گودزیلا منهای یک» حتی از بسیاری از فیلم‌های متوسط سینمای متاخر آمریکا هم عقب‌تر است! چرا که نه تنها نمی‌تواند هیچ شخصیتی را برای بیننده بسازد؛ حتی نمی‌تواند به وسیله هیجانات مقطعی، بیننده را سرگرم نگه دارد!
در طول فیلم شخصیت کویچی به هیچ وجه برای ما ساخته نمی‌شود. او صرفا پسری بسیار ترسو است که هیچ‌گاه هم مشخص نمی‌شود به چه دلیلی در جنگ به عنوان خلبان کامی کازه حضور داشته است! در همان صحنه‌های ابتدایی که کویچی از شدت ترسش، نمی‌تواند به گودزیلا شلیک کند؛ بیننده نمی‌تواند با او همذات پنداری کند چرا که اصلا ترس او در قالب چنین سربازی در چنین موقعیتی که هموطنانش یکی پس از دیگری در حال کشته شدن هستند، منطقی نیست.
در ادامه و پس از پایان جنگ جهانی دوم، کویچی به ویرانه‌های ژاپن برگشته است و به شکلی تصادفی با زن و بچه‌ای آشنا می‌شود که آنها را در خانه خود –به شکلی تصادفی- پناه می‌دهد! به قدری این موضوع و این رابطه و رفتار‌ها و اکت بازیگر نقش اصلی ضعیف و غیرقابل باور است که دیگر به نقد جزئیات آن نمی‌پردازم!
نکته غیر قابل باوری که در فیلم «گودزیلا منهای یک» به چشم می‌خورد این است که کارگردان ۶۰ ساله ژاپنی، تاکاشی یامازاکی، حتی نتوانسته تصویری نصفه و نیمه از ژاپنِ پس از جنگ جهانی دوم ارائه کند! در چنین فیلمی با چنین فضایی که نمایش همدلی مردم ژاپن برای از نو ساختن کشور از ویرانه‌های پس از جنگ جهانی دوم را ضروری است، اینکه کارگردان نتواند حتی یک نمای درست از این ژاپن ویران ارائه دهد اتفاقی باور نکردنی است! یامازاکی تنها چندین نما از اطراف خانه کویچی می‌گیرد و جوری نمایش می‎‌دهد که گویا تنها کویچی است که در این کشور، قرار است از صفر شروع کند!
نحوه روایت داستان هم تعریفی ندارد و بسیار پاره پاره است و ریتم خوبی هم ندارد. «گودزیلا منهای یک» جوری ساخته شده است که انگار اپیزود‌های مختلف یک سریال به همدیگر متصل شده‌اند! وقتی فیلم به جلو حرکت می‌کند، ارتباط موثر و درستی بین زمانِ سکانس قبل با زمانِ کنونی ایجاد نمی‌شود و همین باعث تکه تکه بودن فیلم و نبود یک انسجام واقعی در فیلم می‌شود.
«خشت اول گر نهد معمار کج / تا ثریا می‌رود دیوار کج»! طبیعی است که وقتی کویچی شخصیت پردازی درستی ندارد و بازیگر آن هم نقش آفرینی ضعیفی ارائه می‌دهد، تغییرات این شخصیت هم برای بیننده، قابل باور نمی‌باشد و بیننده درگیر او و تصمیماتش نمی‌شود.
صحنه‌های زیادی در طول فیلم است که سازندگان اثر نمی‌توانند آن را توجیه کنند و منطق روایی درستی ندارند.

هشدار اسپویل

برای مثال سازندگان سعی داشته‌اند تا با استفاده غیرمنطقی از ایثار زن برای کویچی، یک تراژدی بسازند که در پایان فیلم هم با زنده بودن او، درام خلق کنند! اما این ایده هم یکی از ایده‌های متعددی است که در طول فیلم شکست خورده است! اینکه آن زن، جانش را برای کویچی فدا کرد، اتفاقی غیر منطقی بود و از آن غیر منطقی‌تر، زنده ماندن زن پس از شلیک اشعه اتمی گودزیلا بود! کل شهر نابود شد! چگونه این زن زنده ماند؟!
 در کل، پایان بندی اثر بسیار کلیشه‌ای و قابل پیش بینی بود. گودزیلایی که با انواع و اقسام روش‌های علمی و نظامی از پا در نیامد –بلکه قوی‌‌تر شد- با یک حمله کامی کازه (با این تفاوت که -در شعار- جان انسان‌ها مهم است و دیگر قرار نیست خودشان را فدا کنند) توسط کویچیِ –مثلا- قهرمان، به سادگی هر چه تمام‌تر از پا درآمد!

پایان اسپویل

خوب است کمی به تاریخچه گودزیلا بپردازم. گودزیلا هیولایی [خیالی] است که برای اولین بار در سال ۱۹۵۴ و در یک فیلم سینمایی ژاپنی به همین نام به تصویر کشیده شد. گودزیلایی که در این فیلم می‌بینیم هم Origin Story مشابهی دارد و هیولایی است که در اعماق اقیانوس حضور دارد و به دنبال حمله اتمی آمریکا از آب بیرون آمده و به شهر‌ها و مردم ژاپن حمله‌ور می‌‌شود. طبق سایت رسمی گودزیلا، این شخصیت مشهور خیالی، تا کنون در ۳۵ فیلم سینمایی به تصویر کشیده شده است. از این تعداد، ۳۰ فیلم سینمایی، توسط خود کشور ژاپن ساخته شده است (که گودزیلا منهای یک جدید‌ترین اثر محسوب می‌شود) و ۵ فیلم سینمایی هم سهم هالیوود است. فیلم‌های هالیوودی گودزیلا به دلیل تبلیغات و فروش قابل توجهشان، به عنوان فیلم‌هایی سرگرم کننده بار‌ها مورد توجه قرار گرفته بودند. گودزیلا (رونالد امریش – ۱۹۹۸)، گودزیلا (گرت ادواردز – ۲۰۱۴)، گودزیلا : پادشاه هیولا‌ها (مایکل دووگرتی – ۲۰۱۹)، گودزیلا علیه کونگ (آدام وینگارد – ۲۰۲۱) و به تازگی فیلم گودزیلا علیه کونگ: امپراتوری جدید (آدام وینگارد – ۲۰۲۴) فیلم‌های ساخته شده هالیوودی از شخصیت گودزیلا بوده‌اند که مجموعا با بودجه‌ای حدودا ۷۳۰ میلیون دلاری و فروشی حدودا ۲.۴ میلیارد دلاری (فقط با ۵ فیلم) نشان از اهمیت و شهرت دیوانه‌وار این هیولای خیالی دارند. بنابراین می‌توان حدس زد که تعداد زیادی از افراد به خاطر علاقه‌ای که صرفا به شخصیت گودزیلا داشته‌اند به تماشای این فیلم نشسته‌اند. گودزیلایی که در این فیلم طراحی شده است، از طراحی خوبی برخوردار است و یکی از معدود جنبه‌هایی از فیلم است که سازندگان در آن عملکرد قابل قبولی داشته‌اند. مهم‌تر از طراحی ظاهری گوزیلا، سازندگان در این اثر توانسته‌اند از گودزیلا، یک هیولای مخوف و قدرتمند بسازند که هیچ چیزی جلو دارش نیست و به هیچ کس رحم نمی‌کند. (سکانس‌های قتل عام مردم به شکلی مهیج ساخته شده‌اند و یک هیولای قدرتمند را به تصویر می‌کشند.) اما پایان بندی فیلم به همین نقطه قوت فیلم هم آسیب زده است و به موارد غیر منطقیِ پرتعداد فیلم اضافه می‌شود!
فیلم «گودزیلا منهای یک» سعی دارد تا فیلمی ضد جنگ باشد. فیلمی که تلخی‌های جنگ را روایت می‌کند و از بدی‌های آن می‌گوید. اما تمام این موارد در طول فیلم صرفا در حد همان چند جمله‌‌ای که در فیلمنامه برای شخصیت اصلی نوشته شده باقی می‌مانند. از آنجایی که شخصیت پردازی‌ها ضعیف است، درامی هم شکل نمی‌گیرد و صحنه‌هایی احساسی، نمی‌توانند بیننده را احساساتی کنند. همدلی و یکدلی شعارزده‌ای هم که بین تعدادی از مردم ژاپن شکل می‌گیرد هیچ پرداخت درستی ندارد و به شکلی پوچ نمایان می‌شود. وقتی فیلم حتی در خلق یک کاراکتر ناکام است و حتی نمی‌تواند یک نمای ویرانه از ژاپن و مردمش ارائه دهد؛ پر واضح است که قادر به ساخت مردم و جامعه نخواهد بود!
بودجه فیلم «گودزیلا منهای یک» ۱۵ میلیون دلار بوده است و اگر مقایسه‎‌ای دم دستی هم بین بودجه این فیلم و آثار هالیوودی گودزیلا، انجام شود متوجه خواهیم شد که تیم سازنده و جلوه ویژه -با این بودجه اندک- عملکرد بسیار خوبی داشته‌اند. علاوه بر طراحی گودزیلا، صحنه‌های انفجار‌ها بسیار خوب طراحی شده‎‌اند و سکانس‌های اکشن در اقیانوس، جذاب و طبیعی ساخته شده است. بنابراین عملکرد تیم سازنده (جلوه ویژه) قابل توجه است. حقیقتا «گودزیلا منهای یک» را نمی‌توان از نظر بصری، اثری دیوانه‌وار نامید؛ ولی از آنجایی که در سال ۲۰۲۳، هیچ اثری با جلوه ویژه خارق‌العاده وجود نداشت و این تیم ژاپنی توانسته بود با چنین بودجه‌ای چنین جلوه بصری‌ای خلق کند، اهدای جایزه اسکار بهترین جلوه ویژه به این فیلم، قابل درک است.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلم «گودزیلا منهای یک» مقوله صدا است. صداگذاری فیلم بسیار خوب انجام شده است. یکی از مهم‌ترین نکاتی که گودزیلای فیلم را به هیولایی مخوف بدل کرده است، صداگذاری خیلی خوب آن است. همچنین صداگذاری صحنه‌های اکشن، شلیک توپ‌های کشتی، انفجار و سایر موارد به شکلی کم نقص اجرا شده است. موسیقی متن فیلم هم بر عهده نائوکی ساتو است. تم‌های استفاده شده، جذاب است اما حقیقتا تنظیم موسیقی متن فیلم نقص دارد و موسیقی با صحنه‌ها چندان چفت و بست نمی‌شود.
در پایان باید گفت «گودزیلا منهای یک» علیرغم تمام تبلیغاتی که برایش می‌شود و تمام تحسین‌هایی که به گوش می‌رسد یک فیلم ضعیف است که حتی به فیلمی سرگرم کننده هم تبدیل نمی‌شود. از نقش آفرینی ضعیف بازیگر نقش اصلی گرفته تا چاه‌های عمیق فیلمنامه! این اثر به جز چند نکته مثبت محدود، اثری است که حتی متوسط هم نیست! فیلمی اورریتد که حتی ارزش تماشا هم ندارد!