فیلمهای نوآر فرزند ترکیب شدن اکسپرسیونیست آلمان و رمانهای جنایی فرهنگ عامه هستند. فیلمهای این چنینی معمولا تمرکزشان را بر انگیزههای شیطانی و اخلاقیات مرگباری میگذارند که مجموعه ای از شخصیتهای تاثیرگذار آنها را در داستان جای میدهند. کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر یکی از این شخصیتها هستند.
چارسو پرس: «اگه دردسر به اندازه باشه، باهاش مشکلی ندارم.» همهی مخاطبان سینمایی عاشق یک داستان رازآلود خوب هستند و بعضی از بهترین رازها را میتوان در فیلمهای کلاسیک نوآر مانند «لائورا» (Laura)، «از درون گذشته» (Out of the Past) و «غریبهها در قطار» (Strangers on train) آلفرد هیچکاک پیدا کرد. واژهی فیلم نوآر واژهای است که به نوعی خاص از فیلمها اشاره میکند.
از دههی ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی به عنوان دوران اوج فیلمهای نوآر یاد میشود. این فیلمها را پیش از هرکس فیلمسازهای شناخته شدهای مانند بیلی وایلدر، فریتز لانگ و رابرت سیودماک به دنیا معرفی کردند. نخستینبار نینو فرانک، سال ۱۹۴۶ این واژه را به کار برد، اما در آن زمان این واژه با استقبال زیادی روبهرو نشد و به این فیلمها نوآر نمیگفتند. بعدها نویسندگان و منتقدان مجلهی کایهدو سینما که یکی از اصلیترین مجلات موج نوی سینمای فرانسه بود چنین نامی را بر این فیلمها نهادند. با گذشت سالها، فیلمهای نوآر تکامل پیدا کردند و توانستند وارد سرزمینهای جدیدی شوند، کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر اما هنوز همان کارآگاههای فیلمهای کلاسیک هستند؛ فیلمهایی مانند «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) جان هیوستون و «غرامت مضاعف» (Double Indemnity) بیلی وایلدر.
فیلمهای کلاسیک نوآر حتی با وجود گذشتن چند دهه، هنوز هم طرفداران زیادی دارند. از مولفههای اصلی فیلمهای نوآر بازی با سایهها است. بر خلاف سایر ژانرها مانند وسترن و کمدی که میتوان به راحتی آنها را تشخیص داد و طبقهبندی کرد، نوآر نامیدن یک فیلم کار آسانی نیست و نمیتوان مولفههای دقیقی در این رابطه معرفی نمود. آن چه میتوان دربارهی فیلمهای نوآر گفت این است که در این فیلمها اتفاقات معمولا در شب رخ میدهند، وقایع فیلم نوآر به نظر جبری میرسند، قاببندیهای فیلمهای نوآر از آن جایی که وامگرفته از سبک اکسپرسیونیست آلمان است، غالبا مورب و شکسته هستند، در این فیلمها معمولا قهرمان گمگشته و سرگردان است و همواره پای یک زن فتانه در میان است که میخواهد قهرمان را از راه به در کند.
«قتل، عزیزم» اقتباسی است از رمان ریمون چندلر به نام «دوستداشتنی من». با این فیلم، کارآگاه فیلیپ مارلو که یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر و یکی از شخصیتهای فراموشنشدنی رمانهای جنایی چندلر است برای نخستینبار بر پردهی نقرهای ظاهر شد. از «قتل، عزیزم» به همراه «غرامت مضاعف» به عنوان نخستین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد می شود؛ فیلمهای که با اکران خود تاثیر زیادی بر شکلگیری قواعد این ژانر گذاشتند. پاول یک کارآگاه سرسخت و استثنائی است که به دنیای زیرزمینی افراد کلاهبردار و اخاذ میشود و البته که مثل همیشه پای یک زن اغواگر در میان است که کلیر ترور نقش آن را ایفا می کند؛ شخصیتی که ترور نقش آن را ایفا می کند به همان اندازه که زیبا است، خطرناک و مرگبار هم هست.
این فیلم یکی از نخستین نقشآفرینیهای بزرگ برت لنکستر است که در آن در کنار اوا گاردنر توانا قرار گرفته. گاردنر در این فیلم نقش زن فتانه را ایفا میکند. این فیلم حس تعلیق اندکی ایجاد میکند و اگرچه نمیتوان آن را دلهرهآورترین فیلم نوآر دانست، اما نقشآفرینیهای خیرهکنندهی بازیگرانش و پیچیدگی خط رواییاش آن را تبدیل به یکی از فیلمهای ژانر نوآر میکند که تمام طرفداران این ژانر باید ببینند. «آدمکشها» در زمان اکران خود توانست تبدیل به یک موفقیت تجاری شود که منتقدان هم از آن استقبال میکنند. این فیلم باعث شد برت لنکستر و اوا گاردند تبدیل به ستارههایی بزرگ شوند.
این فیلم در ۴ رشته نامزد اسکار شد؛ از جمله بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی فیلم، بهترین تدوین و بهترین فیلمنامهی اقتباسی. بعدها از این فیلم یک اقتباس رادیویی صورت گرفت که در آن برت لنکستر، شلی وینترز و ویلیام کنراد نقشآفرینی کردند. آندری تارکوفسکی در دوران دانشجویی خود طی سال ۱۹۵۶ فیلم کوتاهی ۱۹ دقیقهای بر اساس این فیلم ساخت. طبق چیزی که نویسندهی زندگینامهی همینگوی نوشته است: ««آدمکشها» نخستین فیلمی بود که بر اساس داستانی از همینگوی ساختاه شده بود و او آن را تحسین میکرد.» همینگوی دربارهی «آدمکشها» گفته بود: «این فیلم فیلم خوبی است و تنها فیلم خوبی است که بر اساس یکی از داستانهای من ساخته شده.»
فیلمنامهی نوآر «مرگبار مرا ببوس» را ای. آی. بزریدس بر اساس رمان جنایی سال ۱۹۵۲ مایکی اسپیلان به همین نام نوشته است و لیچمن و کوپر در این فیلم برای نخستینبار بازیگری در سینما را تجربه میکردند. «مرگبار مرا ببوس» یک فیلم وحشیانه دربارهی معمای یک قتل است که اگرچه در ابتدا به نظر میرسد یک فیلم شبیه به فیلمهای کلاسیک دیگر است که در آن قرار است کارآگاه به دنبال قاتل بگردد، اما با پیش رفتن داستان مشخص میشود که داستان از آن چه مخاطبان در ابتدا فکر میکردهاند بسیار پیچیدهتر است. این فیلم در مجموع توانست نظر مثبت منتقدان را جلب نماید: منتقدانی که بیش از هرچیز از بازی میکر در نقش همر که یکی از کاراگاههای برتر فیلمهای نوآر است ستایش کردند.
سبک این فیلم که از آن به عنوان یکی از فیلمهای تاثیرگذار بر جنبش موج نوی فرانسه یاد میشود هم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بسیاری از کارگردانهای بزرگ سینما مانند ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو، کوئنتین تارانتینو، جان فرانکنهایمر و بسیاری دیگر اذعان داشتهاند که هنگام ساختن آثار خود تحت تاثیر این فیلم بودهاند. این فیلم با وجود بودجهی ۴۱۰ هزار دلاری توانست در گیشهی بینالمللی بیش از ۱ میلیون دلار بفروشد. «مرگبار مرا ببوس» میتواند هر مخاطبی که با ژانر نوآر آشنایی ندارد را به خوبی با این ژانر آشنا کند؛ چرا که عناصر تعیینکنندهی این ژانر در این فیلم واضحا به چشم میخورند.
اگرچه در هنگام اکران، «مرد سوم» نتوانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند، اما امروزه از آن به عنوان یکی از بزرگترین فیلمهای بریتانیایی تاریخ سینما یاد میشود. «مرد سوم» به دنبال استفادهی تاثیرگذارش از نورپردازی پر تضاد و استفادهاش از نماهای اریب و تکنیکهای نوین دوربین در تاریخ سینما ماندگار شده است. «مرد سوم» یک فیلم نوآر و کارآگاهی معمولی نیست و اگرچه بخش زیادی از داستان آن حول محور خط داستانیای ساده میگردد، اما در نهایت خط داستانی این فیلم به توطئهای بزرگ ختم میشود که باعث میگردد این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای این ژانر درخشش بیشتری داشته باشد.
«مرد سوم» مثالی مناسب است از صنعت فیلمسازی در بهترین حالت خودش و در حالی که داستانی سرشار از تعلیق و رمز و راز را روایت میکند، به دنبال فضاسازی درخشان خود از اتریش پس از جنگ جهانی دوم هم مورد تحسین واقع شده است. این فضاسازی باعث میشود که تاثیرگذاری فیلم چندین برابر شود. «مرد سوم» توانست جایزهی نخل طلا را از جشنوارهی فیلم کن فرانسه دریافت کند. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم را از جشنوارهی فیلم بفتا هم به دست آورد. در جشنوارهی جوایز اسکار سال ۱۹۵۰، این فیلم در سه رشتهی بهترین کارگردانی، بهترین تدوین و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید نامزد اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را برای رابرت کراسکر به ارمغان بیاورد. گراهام گرین، نویسندهی «مرد سوم» کمی بعد از اکران این فیلم، رمانی هم بر اساس فیلمنامهی خود نوشت و آن را منتشر کرد.
«تعقیب بزرگ» فریتز لانگ یکی از موفقترین نمونههای فیلم نوآر است و در آن فورد در یکی از نترسترین و موفقترین نقشهای خود به عنوان کارآگاه جسور، بانیون که یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر است، نقشآفرینی میکند. «تعقیب بزرگ» یک پیچش داستانی خیرهکننده دارد که طی آن تقریبا تمام شخصیتها تبدیل به مظنون میشوند و این ویژگی باعث میشود مخاطبان همیشه در حال حدس زدن باشند. این فیلم به خوبی مورد توجه منتقدان قرار گرفت و اگرچه فورد توانست یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری خود را به نمایش بگذارد، گلوریا گراهام نتوانست برای بازیاش در نقش زن فتانهی کلاسیک این فیلم، دبی مارش که همواره از سواستفادههای کلامی و فیزیکی نامزد خلافکارش (لی ماروین) رنج میبرد، نظرات مثبت منتقدان را جلب کند.
با ترکیب کردن داستانی سرشار از دروغها و فساد و قتل با نقشآفرینیهای خیرهکننده، «تعقیب بزرگ» بیشک یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ است. فیلمنامهی این فیلم را سیدنی بوهم بر اساس مجموعه داستانهایی کوتاه از ویلیام پی. مکگیورن نوشته بود. بعدها مکگیورن داستانهای خود را به رمان تبدیل کرد و شرکت کلمبیا پیکچرز حق اقتباس این رمان را به ازای ۴۰ هزار دلار خرید. اگرچه فیلمنامهی بوهم بسیاری از جزئیات رمان را تغییر داده است، با این حال، «تعقیب بزرگ» همیشه بخشی از موفقیت خود را مدیون نویسندهای است که برای نخستینبار کارآگاه بانیون را خلق کرد.
فیلمنامهی این فیلم را ریموند چندلر، ویتفیلد کوک و زنزی اورموند بر اساس رمان غریبهها در قطار از پاتریشا هایاسمیت نوشتهاند. در حالی که گرنجر نقش اصلی فیلم است، واکر به عنوان آنتونی دیوانه که به دنبال ذهن خراب خود مرتکب اعمال شیطانی میشود است که تمام بار فیلم را به دوش میکشد. این شخصیت هیچ رحمی به شخصیتهای دیگر نمیکند و همچون یک آدم فضایی بدون توجه به قوانین زمینی مسیر خود را ادامه میدهد. «غریبهها در قطار» به دنبال نوآوریهای استثنائیاش در زمینهی کار با دوربین و نماهای نزدیک، به خصوص در صحنهای که آنتونی همسر هاینس را میکشد، در دل تاریخ سینما ماندگار شده است.
در هنگام اکران، «غریبهها درقطار» نظرات مختلفی از جانب منتقدان دریافت کرد، اما با گذشت زمان، از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک یاد میشود. هیچکاک توانست حق اقتباس این کتاب را از آن جایی که نخستین رمان چاپ شده از نویسندهاش بود در ازای مبلغ ناچیز ۷ هزار دلار بخرد. این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمبرداری شد، اما نتوانست آن را به دست آورد. استفادهی خیرهکنندهی هیچکاک از نور و تاریکی در این فیلم موجب شده است که از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد شود. طبق اسنادی که برادران وارنر منتشر کردهاند، این فیلم در گیشهی داخلی ۱ میلیون و ۷۸۸ هزار دلار و در گیشهی بینالمللی ۱ میلیون و ۱۴۴ هزار دلار فروخت.
از «از درون گذشته» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد میشود. فیلمی که ستارههای زیادی در آن بازی میکنند و همهی آنها موفق میشوند اجراهایی خیرهکننده از خودشان به نمایش بگذارند. میچام و گریر خیرهکننده هستند، اما داگلاس که بیش از هرچیز به دنبال ایفای نقشهای قهرمانانهاش شناخته شده است، در این فیلم به شکلی ناباورانه نقش یک گانگستر را به شکلی قانعکننده ایفا میکند و باعث میشود مخاطبان عاشق او شوند. داگلاس با استفاده از ویژگیهای فیزیکی خود و کاریزمای فراموشنشدنیاش و البته نگاه مجذوبکنندهاش موفق میشود ضد قهرمانی را در این فیلم خلق کند که بدون نیاز به اکشن یا حضور طولانی در فیلم میتواند مخاطب را مسخ کند.
«از درون گذشته» توانست نقدهای مثبتی از منتقدان دریافت کند و اگرچه به عقیدهی بعضیها پردهی آخر این فیلم کمی گیجکننده بود و نمیشد با آن ارتباط برقرار کرد، با این حال در این فیلم شاهد یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر هستیم. تیلور هاکفورد سال ۱۹۸۴ فیلمی به نام «بر خلاف تمام احتمالات» (Against All Odds) ساخت که بازسازی «از درون گذشته» بود. در این فیلم ریچل وارد جایگزین گریر، جف بریجز جایگزین میچام و جیمز وودز جایگزین کرک داگلاس شده بودند. جین گریر در این فیلم نقش مادر شخصیتی که در «از درون گذشته» ایفاکنندهی آن بود را ایفا میکرد.
«لورا» یکی از بهترین فیلمهای نوآر است که اتو پرمینجر کارگردانی آن را بر عهده داشت. وینسنت پرایس، کلیفتون وب و جودیث اندرسون از دیگر ستارههای این فیلم هستند. این فیلم به دنبال پیچش داستانی و روایت سرشار از تعلیق خود و شخصیتهایی که به دقت ساخته و پرداخته شدهاند شناخته شده است. «لورا» فیلمی است که قواعد ژانر نوآر را از نو نوشت و تمام قواعد سنتی آن را بازسازی کرد. مضمون متفاوت و تلخ این فیلم و تعلیق غیرقابل تحملش آن را تبدیل به فیلمی ماندگار کرد که مخاطبان را صرفنظر از این که در چه سالی این فیلم را تماشا میکنند شگفتزده میکند.
این فیلم در رشتههای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین طراحی صحنهی سیاه و سفید نامزد اسکار شد، اما نتوانست در هیچکدام این رشتهها مجسمهی طلایی را به دست آورد. در نهایت فقط جوزف لشل توانست برای فیلمبرداری این فیلم اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را با خود به خانه ببرد. راجر ایبرت، منتقد معروف آمریکایی، «لورا» را فیلمی دانست که با وجود این که در ژانر نوآر رقیبی مانند «شاهین مالت» دارد، میتواند در بعضی زمینهها از این فیلم هم پیشی بگیرد. فیلمنامهی «لورا» را جی درتلر، ساموئل هافنشتاین، الیزابت رینهارت و رینگ لاردنر حونیور بر اساس رمانی به همین نام از ورا کسپری نوشتهاند.
«غرامت مضاعف» بیلی وایلدر یکی از بهترین فیلمهای نوآر است که به عقیدهی بسیاری بر تمام سایر فیلمهای این ژانر تاثیر گذاشته. فیلمنامهی این فیلم را خود وایلدر با همراهی ریموند چندلر بر اساس رمانی به همین نام از جیمز ام. کین نوشته است. «غرامت مضاعف» یک فیلم زنده و پویا دربارهی خیانت است که میتواند ضربان قلب مخاطب را بالا ببرد و در نهایت به واسطهی پردهی آخر خیرهکنندهی خود او را شگفتزده رها کند. نقشآفرینیهای بازیگران این فیلم شگفتانگیز است؛ به خصوص نقشآفرینی رابینسون که پیش از این به دنبال ایفای نقش مردهای سرسخت و نقشهای گانگستری شناخته شده بود و در این فیلم توانست تبدیل به یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر شود.
«غرامت مضاعف» توانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند. این فیلم در ۷ رشته از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد اسکار شد، اما نتوانست هیچ جایزهای از این جشنواره بگیرد. این فیلم در لیستی که موسسهی فیلم آمریکا طی سال ۱۹۹۸ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم منتشر کرد توانست رتبهی سی و هشتم را به دست آورد و در لیست دیگری که همین موسسه سال ۲۰۰۱ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور منتشر کرد توانست بیست و چهارم شود. بعدها بازسازیهای مختلفی در چهارچوبهای هنری مختلف از این فیلم صورت گرفت که یکی از آنها فیلم تلویزیونیای بود که جک اسمیت کارگردانی آن را بر عهده داشت.
«شاهین مالت» یکی از شاخصترین فیلمهای ژانر نوآر است که نخستین تجربهی کارگردانی سینمایی جان هیوستن محسوب میشود. فیلمنامهی این فیلم را هیوستون بر اساس رمانی به همین نام از دشیل همت نوشته است. بوگارت در این فیلم یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری پربارش را از خود به نمایش میگذارد و موفق میشود پرترهای درخشان از یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر ترسیم کند. شخصیت اسپید ترکیبی است از مردانگی و هوش و ذکاوت؛ همین ویژگیها است که او را تبدیل به شخصیتی غیر قابل پیشبینی در این بازی رازآلود، دلهرهآور و مرگبار میکند.
«شاهین مالت» تمام عناصر ضروری یک فیلم نوآر را در خودش جای داده است. این فیلم بلافاصله پس از اکران توانست نظر مثبت منتقدان را جلب نماید؛ منتقدانی که بیش از هر چیز ذائقهی هنری و قدرت نویسندگی خارقالعادهی هیوستن را ستایش کردند. این فیلم توانست در رشتههای بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامهی اقتباسی در چهاردهمین دورهی جوایز اسکار نامزد دریافت جوایز شود، اما نتوانست هیچ جایزهای به دست آورد. از این فیلم چندین بار اقتباسهایی برای نمایش های رادیویی صورت گرفت که نخستین آنها اقتباس شبکهی سیبیاس بود که در آن بوگارت صداپیشگی سم اسپید را بر عهده داشت.
از دههی ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی به عنوان دوران اوج فیلمهای نوآر یاد میشود. این فیلمها را پیش از هرکس فیلمسازهای شناخته شدهای مانند بیلی وایلدر، فریتز لانگ و رابرت سیودماک به دنیا معرفی کردند. نخستینبار نینو فرانک، سال ۱۹۴۶ این واژه را به کار برد، اما در آن زمان این واژه با استقبال زیادی روبهرو نشد و به این فیلمها نوآر نمیگفتند. بعدها نویسندگان و منتقدان مجلهی کایهدو سینما که یکی از اصلیترین مجلات موج نوی سینمای فرانسه بود چنین نامی را بر این فیلمها نهادند. با گذشت سالها، فیلمهای نوآر تکامل پیدا کردند و توانستند وارد سرزمینهای جدیدی شوند، کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر اما هنوز همان کارآگاههای فیلمهای کلاسیک هستند؛ فیلمهایی مانند «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) جان هیوستون و «غرامت مضاعف» (Double Indemnity) بیلی وایلدر.
فیلمهای کلاسیک نوآر حتی با وجود گذشتن چند دهه، هنوز هم طرفداران زیادی دارند. از مولفههای اصلی فیلمهای نوآر بازی با سایهها است. بر خلاف سایر ژانرها مانند وسترن و کمدی که میتوان به راحتی آنها را تشخیص داد و طبقهبندی کرد، نوآر نامیدن یک فیلم کار آسانی نیست و نمیتوان مولفههای دقیقی در این رابطه معرفی نمود. آن چه میتوان دربارهی فیلمهای نوآر گفت این است که در این فیلمها اتفاقات معمولا در شب رخ میدهند، وقایع فیلم نوآر به نظر جبری میرسند، قاببندیهای فیلمهای نوآر از آن جایی که وامگرفته از سبک اکسپرسیونیست آلمان است، غالبا مورب و شکسته هستند، در این فیلمها معمولا قهرمان گمگشته و سرگردان است و همواره پای یک زن فتانه در میان است که میخواهد قهرمان را از راه به در کند.
۱۰. قتل، عزیزم (Murder, My Sweet)
- سال تولید: ۱۹۴۴
- کارگردان: ادوارد دمیتریک
- بازیگران: دیک پاول، کلیر ترور، آن شیرلی، مایک مازورکی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
بیشتر بخوانید: ۱۰ کارآگاه برتر سینما؛ از هرکول پوآرو تا شرلوک هلمز
«قتل، عزیزم» اقتباسی است از رمان ریمون چندلر به نام «دوستداشتنی من». با این فیلم، کارآگاه فیلیپ مارلو که یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر و یکی از شخصیتهای فراموشنشدنی رمانهای جنایی چندلر است برای نخستینبار بر پردهی نقرهای ظاهر شد. از «قتل، عزیزم» به همراه «غرامت مضاعف» به عنوان نخستین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد می شود؛ فیلمهای که با اکران خود تاثیر زیادی بر شکلگیری قواعد این ژانر گذاشتند. پاول یک کارآگاه سرسخت و استثنائی است که به دنیای زیرزمینی افراد کلاهبردار و اخاذ میشود و البته که مثل همیشه پای یک زن اغواگر در میان است که کلیر ترور نقش آن را ایفا می کند؛ شخصیتی که ترور نقش آن را ایفا می کند به همان اندازه که زیبا است، خطرناک و مرگبار هم هست.
۹. آدمکشها (The Killers)
- سال تولید: ۱۹۴۶
- کارگردان: رابرت سیودماک
- بازیگران: برت لنکستر، اوا گاردند، ادموند اوبراین، سام لوین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
این فیلم یکی از نخستین نقشآفرینیهای بزرگ برت لنکستر است که در آن در کنار اوا گاردنر توانا قرار گرفته. گاردنر در این فیلم نقش زن فتانه را ایفا میکند. این فیلم حس تعلیق اندکی ایجاد میکند و اگرچه نمیتوان آن را دلهرهآورترین فیلم نوآر دانست، اما نقشآفرینیهای خیرهکنندهی بازیگرانش و پیچیدگی خط رواییاش آن را تبدیل به یکی از فیلمهای ژانر نوآر میکند که تمام طرفداران این ژانر باید ببینند. «آدمکشها» در زمان اکران خود توانست تبدیل به یک موفقیت تجاری شود که منتقدان هم از آن استقبال میکنند. این فیلم باعث شد برت لنکستر و اوا گاردند تبدیل به ستارههایی بزرگ شوند.
این فیلم در ۴ رشته نامزد اسکار شد؛ از جمله بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی فیلم، بهترین تدوین و بهترین فیلمنامهی اقتباسی. بعدها از این فیلم یک اقتباس رادیویی صورت گرفت که در آن برت لنکستر، شلی وینترز و ویلیام کنراد نقشآفرینی کردند. آندری تارکوفسکی در دوران دانشجویی خود طی سال ۱۹۵۶ فیلم کوتاهی ۱۹ دقیقهای بر اساس این فیلم ساخت. طبق چیزی که نویسندهی زندگینامهی همینگوی نوشته است: ««آدمکشها» نخستین فیلمی بود که بر اساس داستانی از همینگوی ساختاه شده بود و او آن را تحسین میکرد.» همینگوی دربارهی «آدمکشها» گفته بود: «این فیلم فیلم خوبی است و تنها فیلم خوبی است که بر اساس یکی از داستانهای من ساخته شده.»
۸. مرگبار ببوس مرا (Kiss Me Deadly)
- سال تولید: ۱۹۵۵
- کارگردان: رابرت آلدریچ
- بازیگران: رالف میکر، آلبرت دکر، پال استوارت، مکسین کوپر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
فیلمنامهی نوآر «مرگبار مرا ببوس» را ای. آی. بزریدس بر اساس رمان جنایی سال ۱۹۵۲ مایکی اسپیلان به همین نام نوشته است و لیچمن و کوپر در این فیلم برای نخستینبار بازیگری در سینما را تجربه میکردند. «مرگبار مرا ببوس» یک فیلم وحشیانه دربارهی معمای یک قتل است که اگرچه در ابتدا به نظر میرسد یک فیلم شبیه به فیلمهای کلاسیک دیگر است که در آن قرار است کارآگاه به دنبال قاتل بگردد، اما با پیش رفتن داستان مشخص میشود که داستان از آن چه مخاطبان در ابتدا فکر میکردهاند بسیار پیچیدهتر است. این فیلم در مجموع توانست نظر مثبت منتقدان را جلب نماید: منتقدانی که بیش از هرچیز از بازی میکر در نقش همر که یکی از کاراگاههای برتر فیلمهای نوآر است ستایش کردند.
سبک این فیلم که از آن به عنوان یکی از فیلمهای تاثیرگذار بر جنبش موج نوی فرانسه یاد میشود هم بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت. بسیاری از کارگردانهای بزرگ سینما مانند ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو، کوئنتین تارانتینو، جان فرانکنهایمر و بسیاری دیگر اذعان داشتهاند که هنگام ساختن آثار خود تحت تاثیر این فیلم بودهاند. این فیلم با وجود بودجهی ۴۱۰ هزار دلاری توانست در گیشهی بینالمللی بیش از ۱ میلیون دلار بفروشد. «مرگبار مرا ببوس» میتواند هر مخاطبی که با ژانر نوآر آشنایی ندارد را به خوبی با این ژانر آشنا کند؛ چرا که عناصر تعیینکنندهی این ژانر در این فیلم واضحا به چشم میخورند.
۷. مرد سوم (The Third Man)
- سال تولید: ۱۹۴۹
- کارگردان: کارول رید
- بازیگران: جوزف کاتن، آلیدا والی، اورسن ولز، کارل اشتپانک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
اگرچه در هنگام اکران، «مرد سوم» نتوانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند، اما امروزه از آن به عنوان یکی از بزرگترین فیلمهای بریتانیایی تاریخ سینما یاد میشود. «مرد سوم» به دنبال استفادهی تاثیرگذارش از نورپردازی پر تضاد و استفادهاش از نماهای اریب و تکنیکهای نوین دوربین در تاریخ سینما ماندگار شده است. «مرد سوم» یک فیلم نوآر و کارآگاهی معمولی نیست و اگرچه بخش زیادی از داستان آن حول محور خط داستانیای ساده میگردد، اما در نهایت خط داستانی این فیلم به توطئهای بزرگ ختم میشود که باعث میگردد این فیلم در مقایسه با دیگر فیلمهای این ژانر درخشش بیشتری داشته باشد.
«مرد سوم» مثالی مناسب است از صنعت فیلمسازی در بهترین حالت خودش و در حالی که داستانی سرشار از تعلیق و رمز و راز را روایت میکند، به دنبال فضاسازی درخشان خود از اتریش پس از جنگ جهانی دوم هم مورد تحسین واقع شده است. این فضاسازی باعث میشود که تاثیرگذاری فیلم چندین برابر شود. «مرد سوم» توانست جایزهی نخل طلا را از جشنوارهی فیلم کن فرانسه دریافت کند. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم را از جشنوارهی فیلم بفتا هم به دست آورد. در جشنوارهی جوایز اسکار سال ۱۹۵۰، این فیلم در سه رشتهی بهترین کارگردانی، بهترین تدوین و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید نامزد اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را برای رابرت کراسکر به ارمغان بیاورد. گراهام گرین، نویسندهی «مرد سوم» کمی بعد از اکران این فیلم، رمانی هم بر اساس فیلمنامهی خود نوشت و آن را منتشر کرد.
۶. تعقیب بزرگ (The Big Heat)
- سال تولید: ۱۹۵۳
- کارگردان: فریتس لانگ
- بازیگران: گلن فورد، گلوریا گراهام، جاسلین براندو، لی ماروین
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
«تعقیب بزرگ» فریتز لانگ یکی از موفقترین نمونههای فیلم نوآر است و در آن فورد در یکی از نترسترین و موفقترین نقشهای خود به عنوان کارآگاه جسور، بانیون که یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر است، نقشآفرینی میکند. «تعقیب بزرگ» یک پیچش داستانی خیرهکننده دارد که طی آن تقریبا تمام شخصیتها تبدیل به مظنون میشوند و این ویژگی باعث میشود مخاطبان همیشه در حال حدس زدن باشند. این فیلم به خوبی مورد توجه منتقدان قرار گرفت و اگرچه فورد توانست یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری خود را به نمایش بگذارد، گلوریا گراهام نتوانست برای بازیاش در نقش زن فتانهی کلاسیک این فیلم، دبی مارش که همواره از سواستفادههای کلامی و فیزیکی نامزد خلافکارش (لی ماروین) رنج میبرد، نظرات مثبت منتقدان را جلب کند.
با ترکیب کردن داستانی سرشار از دروغها و فساد و قتل با نقشآفرینیهای خیرهکننده، «تعقیب بزرگ» بیشک یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ است. فیلمنامهی این فیلم را سیدنی بوهم بر اساس مجموعه داستانهایی کوتاه از ویلیام پی. مکگیورن نوشته بود. بعدها مکگیورن داستانهای خود را به رمان تبدیل کرد و شرکت کلمبیا پیکچرز حق اقتباس این رمان را به ازای ۴۰ هزار دلار خرید. اگرچه فیلمنامهی بوهم بسیاری از جزئیات رمان را تغییر داده است، با این حال، «تعقیب بزرگ» همیشه بخشی از موفقیت خود را مدیون نویسندهای است که برای نخستینبار کارآگاه بانیون را خلق کرد.
۵. غریبهها در قطار (Strangers on a Train)
- سال تولید: ۱۹۴۴
- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: فارلی گرنجر، روت رومن، رابرت واکر، پاتریشا هیچکاک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم پرفروش آلفرد هیچکاک؛ از «پرندگان» تا «روانی»
فیلمنامهی این فیلم را ریموند چندلر، ویتفیلد کوک و زنزی اورموند بر اساس رمان غریبهها در قطار از پاتریشا هایاسمیت نوشتهاند. در حالی که گرنجر نقش اصلی فیلم است، واکر به عنوان آنتونی دیوانه که به دنبال ذهن خراب خود مرتکب اعمال شیطانی میشود است که تمام بار فیلم را به دوش میکشد. این شخصیت هیچ رحمی به شخصیتهای دیگر نمیکند و همچون یک آدم فضایی بدون توجه به قوانین زمینی مسیر خود را ادامه میدهد. «غریبهها در قطار» به دنبال نوآوریهای استثنائیاش در زمینهی کار با دوربین و نماهای نزدیک، به خصوص در صحنهای که آنتونی همسر هاینس را میکشد، در دل تاریخ سینما ماندگار شده است.
در هنگام اکران، «غریبهها درقطار» نظرات مختلفی از جانب منتقدان دریافت کرد، اما با گذشت زمان، از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک یاد میشود. هیچکاک توانست حق اقتباس این کتاب را از آن جایی که نخستین رمان چاپ شده از نویسندهاش بود در ازای مبلغ ناچیز ۷ هزار دلار بخرد. این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلمبرداری شد، اما نتوانست آن را به دست آورد. استفادهی خیرهکنندهی هیچکاک از نور و تاریکی در این فیلم موجب شده است که از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد شود. طبق اسنادی که برادران وارنر منتشر کردهاند، این فیلم در گیشهی داخلی ۱ میلیون و ۷۸۸ هزار دلار و در گیشهی بینالمللی ۱ میلیون و ۱۴۴ هزار دلار فروخت.
۴. از درون گذشته (Out of the Past)
- سال تولید: ۱۹۴۷
- کارگردان: ژاک تورنور
- بازیگران: رابرت میچام، جیمز بوش، کرک داگلاس، جین گریر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
از «از درون گذشته» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما یاد میشود. فیلمی که ستارههای زیادی در آن بازی میکنند و همهی آنها موفق میشوند اجراهایی خیرهکننده از خودشان به نمایش بگذارند. میچام و گریر خیرهکننده هستند، اما داگلاس که بیش از هرچیز به دنبال ایفای نقشهای قهرمانانهاش شناخته شده است، در این فیلم به شکلی ناباورانه نقش یک گانگستر را به شکلی قانعکننده ایفا میکند و باعث میشود مخاطبان عاشق او شوند. داگلاس با استفاده از ویژگیهای فیزیکی خود و کاریزمای فراموشنشدنیاش و البته نگاه مجذوبکنندهاش موفق میشود ضد قهرمانی را در این فیلم خلق کند که بدون نیاز به اکشن یا حضور طولانی در فیلم میتواند مخاطب را مسخ کند.
«از درون گذشته» توانست نقدهای مثبتی از منتقدان دریافت کند و اگرچه به عقیدهی بعضیها پردهی آخر این فیلم کمی گیجکننده بود و نمیشد با آن ارتباط برقرار کرد، با این حال در این فیلم شاهد یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر هستیم. تیلور هاکفورد سال ۱۹۸۴ فیلمی به نام «بر خلاف تمام احتمالات» (Against All Odds) ساخت که بازسازی «از درون گذشته» بود. در این فیلم ریچل وارد جایگزین گریر، جف بریجز جایگزین میچام و جیمز وودز جایگزین کرک داگلاس شده بودند. جین گریر در این فیلم نقش مادر شخصیتی که در «از درون گذشته» ایفاکنندهی آن بود را ایفا میکرد.
۳. لورا (Laura)
- سال تولید: ۱۹۴۴
- کارگردان: اتو پرمینجر
- بازیگران: جین تیرنی، کتلین هاوارد، دانا اندروز، کلیفتون وب
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
«لورا» یکی از بهترین فیلمهای نوآر است که اتو پرمینجر کارگردانی آن را بر عهده داشت. وینسنت پرایس، کلیفتون وب و جودیث اندرسون از دیگر ستارههای این فیلم هستند. این فیلم به دنبال پیچش داستانی و روایت سرشار از تعلیق خود و شخصیتهایی که به دقت ساخته و پرداخته شدهاند شناخته شده است. «لورا» فیلمی است که قواعد ژانر نوآر را از نو نوشت و تمام قواعد سنتی آن را بازسازی کرد. مضمون متفاوت و تلخ این فیلم و تعلیق غیرقابل تحملش آن را تبدیل به فیلمی ماندگار کرد که مخاطبان را صرفنظر از این که در چه سالی این فیلم را تماشا میکنند شگفتزده میکند.
این فیلم در رشتههای بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلمنامهی اقتباسی و بهترین طراحی صحنهی سیاه و سفید نامزد اسکار شد، اما نتوانست در هیچکدام این رشتهها مجسمهی طلایی را به دست آورد. در نهایت فقط جوزف لشل توانست برای فیلمبرداری این فیلم اسکار بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید را با خود به خانه ببرد. راجر ایبرت، منتقد معروف آمریکایی، «لورا» را فیلمی دانست که با وجود این که در ژانر نوآر رقیبی مانند «شاهین مالت» دارد، میتواند در بعضی زمینهها از این فیلم هم پیشی بگیرد. فیلمنامهی «لورا» را جی درتلر، ساموئل هافنشتاین، الیزابت رینهارت و رینگ لاردنر حونیور بر اساس رمانی به همین نام از ورا کسپری نوشتهاند.
۲. غرامت مضاعف (Double Indemnity)
- سال تولید: ۱۹۴۴
- کارگردان: بیلی وایلدر
- بازیگران: باربارا استانویک، فرد مکموری، ادوارد جی. رابینسون، اسکار اسمیت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
بیشتر بخوانید: ۹ فیلم ابرقهرمانی نوآر برتر که باید تماشا کنید
«غرامت مضاعف» بیلی وایلدر یکی از بهترین فیلمهای نوآر است که به عقیدهی بسیاری بر تمام سایر فیلمهای این ژانر تاثیر گذاشته. فیلمنامهی این فیلم را خود وایلدر با همراهی ریموند چندلر بر اساس رمانی به همین نام از جیمز ام. کین نوشته است. «غرامت مضاعف» یک فیلم زنده و پویا دربارهی خیانت است که میتواند ضربان قلب مخاطب را بالا ببرد و در نهایت به واسطهی پردهی آخر خیرهکنندهی خود او را شگفتزده رها کند. نقشآفرینیهای بازیگران این فیلم شگفتانگیز است؛ به خصوص نقشآفرینی رابینسون که پیش از این به دنبال ایفای نقش مردهای سرسخت و نقشهای گانگستری شناخته شده بود و در این فیلم توانست تبدیل به یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر شود.
«غرامت مضاعف» توانست نظرات مثبت منتقدان را جلب کند. این فیلم در ۷ رشته از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بهترین فیلمنامهی اقتباسی نامزد اسکار شد، اما نتوانست هیچ جایزهای از این جشنواره بگیرد. این فیلم در لیستی که موسسهی فیلم آمریکا طی سال ۱۹۹۸ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم منتشر کرد توانست رتبهی سی و هشتم را به دست آورد و در لیست دیگری که همین موسسه سال ۲۰۰۱ با عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور منتشر کرد توانست بیست و چهارم شود. بعدها بازسازیهای مختلفی در چهارچوبهای هنری مختلف از این فیلم صورت گرفت که یکی از آنها فیلم تلویزیونیای بود که جک اسمیت کارگردانی آن را بر عهده داشت.
۱. شاهین مالت (The Maltese Falcon)
- سال تولید: ۱۹۴۱
- کارگردان: جان هیوستن
- بازیگران: هامفری بوگارت، مری آستور، گلادیس جرج، پیتر لوره
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«شاهین مالت» یکی از شاخصترین فیلمهای ژانر نوآر است که نخستین تجربهی کارگردانی سینمایی جان هیوستن محسوب میشود. فیلمنامهی این فیلم را هیوستون بر اساس رمانی به همین نام از دشیل همت نوشته است. بوگارت در این فیلم یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهی هنری پربارش را از خود به نمایش میگذارد و موفق میشود پرترهای درخشان از یکی از کارآگاههای برتر فیلمهای نوآر ترسیم کند. شخصیت اسپید ترکیبی است از مردانگی و هوش و ذکاوت؛ همین ویژگیها است که او را تبدیل به شخصیتی غیر قابل پیشبینی در این بازی رازآلود، دلهرهآور و مرگبار میکند.
«شاهین مالت» تمام عناصر ضروری یک فیلم نوآر را در خودش جای داده است. این فیلم بلافاصله پس از اکران توانست نظر مثبت منتقدان را جلب نماید؛ منتقدانی که بیش از هر چیز ذائقهی هنری و قدرت نویسندگی خارقالعادهی هیوستن را ستایش کردند. این فیلم توانست در رشتههای بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامهی اقتباسی در چهاردهمین دورهی جوایز اسکار نامزد دریافت جوایز شود، اما نتوانست هیچ جایزهای به دست آورد. از این فیلم چندین بار اقتباسهایی برای نمایش های رادیویی صورت گرفت که نخستین آنها اقتباس شبکهی سیبیاس بود که در آن بوگارت صداپیشگی سم اسپید را بر عهده داشت.
https://teater.ir/news/61990