نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
آن سال، سال ۱۳۷۳ در ایران بود و وزارت ارشاد در دورانی تازه با میرسلیم، همه دستاوردهای پیشین که سیدمحمد خاتمی، در یک دوره طولانی و با ثبات به دست آورده بود را دور ریخته بود و در اقداماتی شتابزده شرایط را برای اهل فرهنگ و هنر دشوار کرده بود.
نام شریعتی چنان با سیاست و تاریخ و جامعهشناسی و ایدیولوژی گره خورده که جای چندانی برای پرداختن به علایق سینمایی او باقی نگذاشته. گفتار حاضر سراغ این وجه رفته است...
«نبودن» با وجود شاخصههای متعدد هنری و داستانی نتوانست وارد چرخه اکران شود و ممیزیهای گاه و بیگاه انقدر به مصفای تهیهکننده فشار آورد که عطای نمایش عمومی را به لقایش بخشید و تصمیم گرفت فیلم در یک پلتفرم نمایش خانگی و برای مخاطبان آن به نمایش درآید.
پرسش از رئیس سازمان سینمایی این است که اگر قرار است طرح و ایدهای نو دراندازیم، چرا به تکرار ایدهای اجراییشده دست میزنیم و چرخ را از نو اختراع میکنیم؟ اگر قرار بود فیلمهای خاص و آثار هنری و فرهنگی را در گروه سینمایی متفاوت و جداگانهای اکران کنیم، پس گروه هنر و تجربه برای چیست و ضرورتاش در چیست؟
اسطوره اخلاق فوتبال عباس اکرامی بود که مکتب شاهین را پایهگذاری کرد و شاگردان خلفش حسینعلی کلانی و همایون بهزادی. خود دکتر اکرامی میگفت بهترین شاگرد مکتب شاهین، کلانی است که در اخلاق و ورزش مدارج ترقی را توسعهمند طی کرد.
«قلهک »نه داستان دارد و نه کمدی؛صرفا شوخی های جنسی بی سروتهی است که درکف جامعه شاید آنها رابشنوید وببینید.
مخملباف اگر چه رفتارش در قیاس با آوینی، قدری عوامانه بود. اما هر دو، تقریبا در یک دوران، و از یک منظر، به یک هنرمندروشنفکر - مهرجویی- تاخته بودند. آن دو، در آن روزگار دغدغههایی شبیه به هم داشتند .
کمدی تگزاس ۳ ساخته سید مسعود اطیابی که به تازگی وارد چرخه اکران سینماها شده است، در برنامه سینمایی هفت مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
امیر نادری در طول 6 دهه فیلمسازی پرچالش در داخل و خارج از ایران؛ از معدود کارگردانانی است که خوانش شخصی خود از سینما را در مسیری معنادار تا امروز دنبال کرده و مصداق عینی روح سرکش قهرمانان نوجوان فیلمهایش است که به هر جانکندنی؛ رویای بزرگشان را زندگی میکنند... حتی در آستانه 80 سالگی.
هفتم خردادماه زادروز امیر نادری فیلمساز و نویسندهٔ ایرانی است.گرچه نام «امیر نادری» با جریان موج نو سینمای ایران گره خورده و بهعنوان یکی از فیلمسازان صاحب سبک و تأثیرگذار شناخته میشود اما او سینما را از پایینترین سطوح شغلی آغاز کرده و با کارهایی مانند تخمهفروشی جلوی در سینما، کنترلچی سالن سینما و آپاراتچی، سینما را در آبادان تجربه کرد.
پس از گذشت مدت اندکی از آغاز جنبش ۱۴۰۱ همانطور که انتظار میرفت، تعدادی فیلم، بدون مجوزهای رسمی و حتی پوشش اجباری ساخته شدند و شماری از آنها به جشنوارههای جهانی راه یافتند. ممیزان سازمان سینمایی تلاش کردند با تهدید و ارعاب هنرمندان، آنها را از کار کردن با اینگونه فیلمها منع کنند اما فشارها کمترین نتیجه را داشت. قدرتِ شجاعت در برخی آدمها بزرگتر از هر تهدیدی است.
آهو یک سکانس معرف خوب در آغاز دارد که تماشاگر را با اتمسفر داستان آشنا کرده و سپس با قهرمان خود روبرو میکند. دختر جوانی که از شهر و متعلقاتش دل بریده و ساکن روستایی در شمال ایران شده و آثار چوبی خلق میکند. فیلمنامهای کاملا شخصیت محور که با ریتمی ملایم و تا حدودی کند قصهاش را روایت میکند.
«نگهبان شب» فیلمی سهل و ممتنع است، حاصل مهارت، پختگی و تجربهگرایی جسورانهٔ رضا میرکریمی. فیلمی که قصههای معمولی و کوچک و فضای رئالیستیاش را با شاعرانگی درمیآمیزد و مثل آن پرواز و رهایی آخر اوج میگیرد. مثل «معجزه در میلان» ویتوریو دسیکا که آدمهای بیچاره و بیخانمان در ضیافتی ذهنی بر بالنی خیالی سوار میشوند تا رها شوند از دنیای مصیبتبارشان.
متأسفانه مولانا شخصیتی واداده فکری به تصویر درمیآید و شمس هم کاراکتری عصیانگر که هرچه دلش بخواهد در ید قدرت اوست. حال اگر مخاطب به چنین برداشتی رسیده باشد که جای تأسف است. نوع اکت بازیگران نیز آنگونه است که همه تحت سیطره شمس هستند! چه در کادر حضور داشته باشد و چه نه! بازی بسیار بیروح پارسا پیروزفر نیز رخوتی در ذهن مخاطب پدید میآورد. شمس نیز با نقشآفرینی شهاب حسینی جز در یکی، دو پلان آنچنان باورپذیر نیست.
«عامه پسند» تصویر درستی از تنهایی یک زن خانهدار ترسیم میکند، رویاهایی که در این زنان وجود دارد و قربانی تصویری میشود که جامعه از آنها مطالبه میکند، ساده و گاه دم دستی هستند اما این رویاها، اغلب عملی نمیشوند. اشارههای مختصر و مفید فیلم به رابطه محمدعلی با زنی دیگر، قطع ارتباط پسر و مادر و نادیده گرفته شدن فهیمه، بحران هویت این زن- مادر را عیان میکند.
نکته مهم مورد اشاره او اما این بود که این انتخاب، با اجباری که بعدها به کنارهگیری از بازیگری ناچارش کرد متفاوت است. اجباری که موجب شد هیچگاه نداند به چهدلیل سالها ممنوعازتصویر شد و چرا از کاری که عاشقانه دوستش داشت محرومش کردند.
با اینکه سینمای اجتماعی در سالهای اخیر نزول قابلتوجهی در ایران داشته و محدودیت و سانسور عامل اصلی این اتفاق بوده، اما نمیشود تصویرسازی عباس امینی از ایران امروز را به مثابه سینمای اجتماعی ایران معاصر متصور شد. فیلمی که ایران در آن به مثابه یک ویرانه و بیابان تصویر میشود و استفاده از این فضاسازی و جغرافیا نه برای مردم بلکه در راستای اعمال پروتکلها انجام شده است.
هوشنگ گلمکانی درباره مهاجرت رسول اف نوشت: تاسف آنجاست که اصحاب قدرت از این اتفاقها استقبال میکنند، انگار که رفع مزاحمتی شده باشد.
یکی از جذابیت های چهارشنبه سوری به بازی گرفتن و به چالش کشیدن ذهن مخاطب توسط خالقان اثر(فیلمنامه نویسان و کارگردان) است؛ به این شکل که در طول تماشای فیلم مولفان اثر هرگز اجازه نمی دهند، که مخاطب از آنها پیشی بگیرد.
برادر من! وقتی در زمانهای زندگی میکنیم که حقیقت اندیشه مولوی هرگز اجازه اکران نخواهد داشت، چرا باید آن را ساخت؟ آن هم وقتی تفکر مولانا، اوج گرفتن انسان در آسمان است و دغدغه امروز بعضی مسئولان ما، تار موی زنان!