نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
در فیلم کمدی اکشن «تمساح خونی» شاهد امضای ثابت جواد عزتی در کارهایش یعنی طنازی همراه با ادب و شرافت هستیم.
شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
شاید در گذشته هنرآموزی به دلیل روابط استاد و شاگردی و محدود بودن رشتههای هنری، هزینه چندانی نداشت و چهبسا هنرمندان، خودساختگانی بودند که از جوشش درونی و استعداد ذاتی خود، کسوت هنرمندی بر تن میکردند و اساساً هنر نسبت نزدیکی با اقتصاد و پول نداشت که اعتقاد بر این بود «هنر برتر از گوهر آمد پدید.»، اما امروزه به واسطه توسعه رشتههای هنری و اضافه شدن تکنولوژی و تجارت به ساحت آن، هنر بهویژه سینما هویتی صنعتی پیدا کرده و آموزش آن از حالت اتوماتیک به متدهای آکادمیک، تغییر شکل داده است.
فسیل چه داشت که نه تنها گیشه را فتح کرد بلکه پس از اکران آنلاین در پلتفرم فیلیمو در ۲۴ ساعت اول نمایش،بیش از ۶ میلیارد درآمد زدایی کرد که یک رکورد شکنی محسوب می شود.
جاده خاکی یک روایت از زیست اجتماعی طبقه متوسط ایرانی است که مختصات این طبقه اجتماعی را در بستر یک سفر کوتاه با چینش دقیق، سنجیده و منطقی از گفتوگوها و موقعیتها، بازنمایی میکند و با ریتمی مناسب گرهگشاییها انجام میشود و در فصل پایانی یک پایانبندی در بافتار رویکرد شکلدهی ارایه میکند.
وقتی سیستم دولتی پاسخگوی نیازهای اساسی جامعه سینمایی کشور نیست و آن اندک ردیف بودجه اختصاص یافته دولت نیز عمدتا توسط افرادی خاص با تولیداتی ضعیف و بدون درنظر گرفتن ذائقه مخاطب و نیازمندیهای فرهنگی جامعه، عملا حیف و میل میشوند، بنابراین نمیتوان دست روی دست گذاشت و نظارهگر پسرفت و درجا زدن روزافزون سینمای این مرز و بوم بود.
روایت بیضایی در مرگ یزدگرد، همان طور که در ابتدای فیلم آورده است، نوعی طعنه به واقعیت آن تاریخی است که مورخان گفتهاند. او در این فیلم، نقبی بازیگوشانه به این تاریخ رسمی زده است و از لابهلای جنبههای مختلف «واقعیتِ» منقول، به دنبال «حقیقتِ» مغفول است؛ و چه نیک و درست و دقیق به این گستره نگریسته شده است.
باتوجه به کاهش مخاطبان تلویزیون، این سازمان تصمیم گرفته با دعوت از چهرههای مشهور از عرصههای مختلف، اعم از بازیگر، مجری و کارگردان مخاطبانی را که این مدت از دست داده تا حدودی بهدست بیاورد و جذب کند.
این یادداشت بهطور خاص بهدنبال بررسی و تحلیل فیلمهای جشنواره فیلم فجر در پنج سال گذشته و بهخصوص امسال از منظر مطالعات زنان است.
جشنواره چهلودوم فیلم فجر در شرایطی برگزار شد و خاتمه یافت که دوقطبی موافقان و مخالفان آن از همان روزهای آغازین به وجود آمد. گروهی با برشمردن کمیت حضور رسانهها و تنوع فیلمهای جشنواره، آن را اتفاقی درخورتوجه و حتی منحصربهفرد در ادوار مختلف نامیدند؛ در مقابل، گروهی نیز مانند سال گذشته جشنواره را تحریم کرده و به بهانههای سیاسی یا هنری در جشنواره حضور نیافتند.
فیلم «شب، داخلی، دیوار» به نویسندگی و کارگردانی «وحید جلیلوند» نمونه بارز سینمای جریال سیال است که مخاطب خود را در دوئیتی خوابگونه (Hypnotic) و رویاوار میبیند که نمیداند به کدام یک از موقعیتهای فیزیکی تداعی شده در طول فیلم اعتماد کند و رفتهرفته درمییابد که منطق روایی فیلم به عنوان تکنیک و لحن فیلمساز، بر منطق زمان و مکان نامرتب چیده شده، چیره گردیده است.
فیلم همه المانهایی که ممکن است مخاطب ایرانی خسته از شرایط اجتماعی و مخاطب خارجی علاقهمند به روایتهای سرشار از درد و رنج و زندان و شکنجه برآمده از داخل کشور را همراه کند، دارد و اتفاقا این هم شده یکی از پاشنه آشیلهای فیلم.
سعید پورصمیمی از تئاتر برآمده است و همچنان نیز یک تئاتری اصیل است و هرگاه فرصتی مییابد به نوشتن نمایشنامه و یا بازی روی صحنه رجوع میکند. به عبارتی هیچ گاه پیوندش را با خاستگاهاش یعنی نمایش از هم نگسسته است.
فیلم «ضد» نه اقبال منتقدان را به همراه داشت و نه گیشه پررونقی را بعد از سه ماه اکران تجربه کرد و این یک شکست دوجانبه برای کارگردانی است که تلاش کرده فیلم خوبی بسازد اما نتیجه کار، یک فیلم متوسط است گرچه ارزش حداقل یکبار دیدن را دارد.
صحت با «صبحانه با زرافهها» نشان داد که میتوان نقد را به عنوان دیالوگ یک منتقد - که طبیعتا با سینما آشناست - با اثرش بشنود و پلههای ترقی را با درس گرفتن از این دیالوگها طی کند. هنوز بعد از گذشت دو ساعت، برایم سخت است بپذیرم که چگونه یک نفر میتواند در اوج شلوغی و جلو رفتن در فضای ساخت سریال آن هم به مدل تلویزیونی، ناگهان در فیلم دومش اینقدر کار درست شود.
سرگذشت پردیس افکاری تلخ بود و بار دیگر قصه تراژیک هنر و هنرمند بودن در این سرزمین را روایت کرد. روایت تنهایی و فراموشی.
گزارش شفاف از هزينه برگزاري جشنواره فجر چهل و دوم، مبالغ دريافتي دبير و تيم همراه، ميزان فروش بليت به سازمانها و نهادها، آمار خريد بليت توسط مردم، ميزان درآمد احتمالي جشنواره، آمار دقيق مخاطبان جشنواره، آمار تماشاگران خارجي در بخش بينالملل جشنواره فجر، داده شود.
«شب، داخلی، دیوار» بر ستونهایی میخواهد سوار شود که از اساس ساخته نشده است.
باید گفت، با اینکه فیلمنامه بارها و بارها اصلاح و با جزییات بسیار نوشته شده، اما جذابیت دراماتیک فیلم مدیون تکرار قصه از منظرگاه و زوایای متفاوت و در زمان های مختلف است. این روایت غیرخطی، «تسرکت » وار، در ابعاد دیگری قصه را پیش می برد که در کنار تدوین درست و خلاقانه، به واقع ضعف های نهفته در فیلمنامه را پوشش میدهد.
وحید جلیلوند در شب، داخلی، دیوار بیش از دو فیلم قبلی اش جسارت به خرج می دهد و از همان انتخاب سوژه، دست روی موضوعی ملتهب می گذارد؛ او در واقع در فیلمش به بیان سیر روزشدن شب و تیرگی دست می زند و می کوشد تا ظلمات حاکم بر زندگی یک مرد را تا رسیدن به روشنی ترسیم کند.