نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
محمدحسین مهدویان در مرد بازنده، بیشتر در شمایل یک تکنسین و تئوریسین مطرح است تا کارگردانی که در تمام این سالها، او را میشناختیم.
بزرگترین عیب فیلم و اولین اشکالی که در نظر تمامی مخاطبان آشکار است، شلختگی روایت و خردهپیرنگهای فیلمنامه است. پلانها طوری درکنار هم قرار گرفتهاند که روایت موردنظر فیلمنامهنویس، بهدرستی در ذهن مخاطب شکل نمیگیرد.
مرد بازنده هرچه پیشتر میرود، بیشتر به پرتگاه نزدیک میشود. کمکم دستش رو میشود که هیچچیز مهمی جز این قهرمان ضدساختار برای داستان مهم نیست. همه قرار است بزک و دوزک یک شخصیت باشند که هیچ شباهتی با یک کارگاه/پلیس ایرانی ندارد، اما فیلمساز اسیر آن شده است. مبهوت کاراکتر سرهنگ خسروی شدن، تمام دیگر شخصیتهایی را که قرار بوده پرداخته شوند، سوزانده است.
«مرد بازنده» بیشتر روی حافظه داستانی و تصویری ما حساب باز کرده است تا اینکه خودش روایتش را خلق کند. چیزی که کارنامه فیلمسازی مهدویان مدام تکرار میشود.
«خانه دوست کجاست؟» پیوسته عواطف معنوی و انسانها را غنا میبخشد و فراسوی جغرافیایش، کودک پاک آدمها و سرشتشان بیدار میشود و بعد از سی و اندی سال با دیدن فیلم از خود میپرسند هماکنون خانه جدید دوست کجاست؟
داستانهای جدا از هم به کمک خلاقیتهای تکنیکی فیلم قابلیت جانشینی در یک پیرنگ خطی را دارد و در واقع همان گزارشی است که تلاش دارد شواهد کافی برای انگیزه شخصیت اصلی فیلم در جهت کنش بیرونیاش را نشان دهد.
سازندگان «بی همه چیز»، هر چند كه تلاش كردهاند به واسطه فیلمبرداری در فضای داخلی معدن، تصاویری سبكپردازانه ارایه كنند، درنهایت، در خلأ نماهایی بدون شدت، چند كارت پستال ساختهاند كه دكوراتیو هستند و تصویرپردازیهایی خنثی برای كلماتی هستند كه با تصنعی غیرقابل تحمل، ادا میشوند.
علاوه بر فیلمنامه، «بی همه چیز» برگهای برندهای را هم در انتخاب عوامل و طراحی مولفههای فنیاش رو كرده است. فیلمبرداری كار یكی از اصلیترین امتیازات آن است. زوایا و اندازه قابهای مرتضی هدایی درست و هوشمندانه انتخاب شدهاند و او قابهایی زیبا و ساختاری خوشتصویر را به فیلم بخشیده است كه البته از آن بیرون نمیزنند و در خدمت فیلم عمل میكند.
بیضایی مثل هر مؤلف دیگری، فضای ذهنی و مضامین و کلیدواژههای تماتیک خاص خودش را دارد که تداوم کاربرد، آنها را بهنوعی کهنالگو و «شبکه نماد» ویژه در جهان آثارش تبدیل کرده تا با استفاده از آنها و ارجاع اشیا، آدمها و کنشها به اشیا، آدمها و کنشهای دیگر، واقعیتهای عمیقتری را درباره طرز کار جهان نشان دهد. بسیاری از آنها در همه آثار او دیده میشود، اما ممکن است با گذشت زمان کمرنگ یا پررنگ شود. آشنایی مخاطب با آنها به درک و طبعا لذت بیشتر از آثار و سینمای او کمک میکند.
دولت در حوزه تئاتر بیبرنامه و مستأصل و سردرگم است و هیچ ایده ویژهای ندارد؛ اما بازار بدون توجه از رویدادهای درونسازمانی کار خودش را میکند. بازار ژانر مناسب این روزها را هم خوب دریافته است.
فیلم سینمایی «صحنه زنی» به کارگردانی علیرضا صمدی این روزها روی پرده است، فیلمی که ترکیبی از بازیگران چهره و تئاتری را در دل خود دارد و فروش نسبتاً موفقی هم داشته است.
فرزین پورمحبی نقدی را با عنوان " بی همه چیز یک فیلم سانسور شده و نه اقتباسی !" منتشر کرد.
فیلم سینمایی «پوست» ساخته برادران ارک به دلیل استفاده از ظرفیت قصه های فولکلور توانسته مخاطبان را با خود همراه کند.
الکس هیلی، منتقد سایت سونس رو، درباره فیلم «بندربند» که این روزها روی پرده سینم های کشور است، نوشته: «فیلم تازهِ منیژه حکمت، به ما می گوید چطور مهربانی و ایثار می تواند در زمانه بحران، نجات بخش باشد.»
«ژان میشل فرودون» نویسنده و منتقد مشهور نشریات لوموند و کایه دو سینما و مدرس سینما در دانشگاه سوربون پاریس پس از دیدن فیلم «آتابای» ساخته نیکی کریمی، نقدی درباره این فیلم نوشت.
بازنمایی روحانیت در سینمای ایران از سال های دور همیشه با چالش هایی مواجه بوده است اما سینماگرانی وجود دارند که با نگاهی متفاوت به این موضوع پرداخته اند.
کاوه صباغ زاده پس از تجربه «ایتالیاایتالیا» سراغ داستانی در فیلم «رمانتیسم عماد و طوبا» رفته که بر اساس کتاب «سیر عشق» اثر آلن دوباتن ساخته شده است.
جواد مجابی نویسنده پس از تماشای فیلم " بندربند" منیژه حکمت، متنی را منتشر کرد.
برخلاف رویه و روند داستان گویی در غرب که ترکیب فضای گوتیک اروپایی و خرافه های آفریقایی و افسانه های شرقی و باورهای آمریکای لاتین و آیین سرخ پوستان بومی و... توانست منبع گسترده ای برای خلق انواع و اقسام زیرشاخه های گونه وحشت در ادبیات و سپس سینمای این حوزه جغرافیایی باشد، در ادبیات و سینمای ایران به جز تلاش هایی پراکنده و فردی اتفاق خاصی نیفتاد.
قهرمان توانسته است یك موقعیت محلی را جوری روایت كند كه برای همه دنیا قابل فهم باشد و از این رو اگرچه شاهكار نیست اما در تمام دنیا مخاطبین خودش را خواهد یافت؛ مخاطبینی كه در آیینه آدم های این فیلم خودشان را می بینند و از پیامدهای مخفی كردن نیمی از حقیقت كه كار روزمره انسان موفقیت جوی جهانی است تكان می خورند.