«آرامش در حضور دیگران» اثر ماندگار ناصر تقوایی، فیلمی است که با تکیه بر فرم و ساختار، جهانی انتقادی و روانشناختی خلق میکند. این تحلیل بر نقش حیاتی معماری فضای روایت (خانه سیروس طاهباز) بهعنوان پیکرهای فعال برای نمایش وضعیت روانی شخصیتها تأکید دارد؛ جایی که پلهها محور میزانسن بوده و تقابل میان نظم و فروپاشی را نشان میدهند.
شاید بهتر باشد فیلم «زیر نور كم» را كه در روایت در حال سوسو زدن است را با چشم بسته دید تا بتوان به تجسم و تخیلی نسبیوار از منظور آن رسید تا اینكه تا انتهای فیلم در انتظار كورسوی امید نشست!
در نقدهایی كه به تازگی از این سریال منتشر شدهاند، از شیوه بازیگری در این سریال بسیار تعریف و تمجید شده كه به نظر میرسد تیم رسانهای این مجموعه روی آن تمركز كردهاند. واقعا اینگونه نیست و بسیاری از بازیها كلیشهای و حتی ضعیف و اغراق شده هستند. دكوپاژها ساده و قصهگو هستند و كار پیچیدهای صورت نگرفته است كه نشان میدهد مهدویان حوصله ژانگولربازی و پشت درخت و دیوار پنهان شدن را دیگر ندارد.
وقتی دختر خانواده بدون هیچ دلیلی برای ما درددل شبهشاعرانه میکند، این احساس بر مخاطب مستولی میشود که چرا باید با احساس 30سال پیش یک دختر خرمشهری همذاتپنداری کند. این هم از مشکلات تاریخزدایی است؛ اینکه امروز خرمشهر نادیده گرفته میشود و بهدلیلی که مؤلف باید بگوید، اثر هیچ وضع انضمامی با شرایط روز پیدا نمیکند. به جز یک جا؛ آن هم پایان نمایش که یکی از شخصیتها میگوید خرمشهر آزاد شد، اما آباد نشد. پرسش بزرگی شکل میگیرد: چرا درباره آباد نشدن خرمشهر چیزی در متن گفته نشد؟
با توجه به گريز خواسته يا ناخواسته كيارستمي از قرار دادن خود و تماشاگرش در فرآيند خودانگاري و پرهيز از تحميل نوعي همذاتپنداري فرمايشي، به نظر ميرسد كه دعوت تماشاگر براي ماندن بالاي تپههاي سرسبز و شنيدن قصهها از فراز و نشيب جادههاي خاكي، قرار است زمينه لازم را براي به اشتراك گذاشتن تجربههاي انساني يك سينماگر صادق با دوستان، همسايهها، همشهريها و هر تماشاگري كه دعوت او را بپذيرد ايجاد كند. حال به نظر نميرسد كه اگر نام سينماي او را «شاعرانه»، «نئورئاليسم ايراني»، «سينماي انسانيت» يا غيره بگذاريم، شالوده اين تجربه شيرين از هم گسيخته شود.
در خورشید، مجید مجیدی ضربهای محكم به سینمای گیج و خنگ امروز ایران میزند تا شاید از خواب هپروتی بیدار شود.
ماندگاری جایگاه رفیع «دونده...» در سینمای ایران حاصل همافزایی سه نیروی مولد است: فردیت مؤلفوار امیر نادری به عنوان کارگردان، قریحه ایدهمند بهرام بیضایی پشت میز تدوین و تصادف تاریخی اثر با نگرش التفاتآمیز داخلی و خارجی به پدیده نوظهور موسوم به فیلم جشنوارهای.
فیلم آبادانیها با نواقص اندکی که در طراحی پیرنگ و کارگردانی دارد، در جریان رو به رشد فیلمهای اجتماعی امروز، نمونه قابل ستایشی است و نوع حضور کارگردان و نگاهش در فرایند بازگویی قصه «مهاجرت درویش و دزدیدهشدن پیکان زنگزدهاش» را میتوان به عنوان یکی از پیشنهادهای موجود در جهت رشد فیلمهایی از این دست در سینمای ایران پذیرفت.
یک منتقد فرهنگی با اعتقاد بر اینکه اغلب کاندیداهای ریاست جمهوری وعدههای کلی درباره موضوعات فرهنگی و هنری میدهند، میگوید که «همه ما خوب میدانیم فرهنگ مهم است و چه و چه. آنچه لازم مینماید این است که کاندیداها در حوزه فرهنگ و هنر پاسخ مشخص به چند سوال مشخص بدهند.»
اساسا آنچه در نگاه اول پس از دیدن فیلم «بوتاکس» در ذهن شکل میگیرد جنس خاص روایت آن است؛ روایتی که بهرغم مضمون چالش برانگیز آن بهآرامی شکل میگیرد و مخاطب را هیجانزده نمیکند.
ترجمه كتاب «ارگاست در پرسپولیس» به قلم ای.سی.اِچ. اِسمیت رماننویس و روزنامهنگار انگلیسی نمونهای است كه یك قطعه از پازل حضور گروه پیتر بروك را دراختیار ما میگذارد. او و دیگر مهمانان خارجی جشن هنر شیراز با سفر به ایران در دهه پنجاه خورشیدی و اجرای آثار نمایشی كه بعضیشان بعدا همراه با نام ایران در معتبرترین شناختنامههای تئاتر جهان به ثبت رسید، به واسطه همین حضور، ناخواسته بر آتش اختلافهای داخلی جریانهای متفاوت تئاتری ایران (یا به بیان بهتر، تهران) در آن روزگار دمیدند.
حادثهای که خانه پدری از اقدامی در صد سال پیش به تصویر میکشید، در مقابل جنایتی که در هفتههای اخیر در شهرک اکباتان رخ داده است، رنگ میبازد! در خانۀ پدری، مردی سنتی از بیم آبروریزی، دخترش را به قتل میرساند، اما از ارتکاب قتل سخت متأثر است و آن را به عنوان رازی مگو از همسر و دیگر اعضای خانوادهاش پنهان میکند.
فرق است بین یک بازیگر و رامبد جوان بهعنوان بازیکننده. «جوان» در بازیگری جدی نیست. بازیگری را به بازی گرفته. نقشآفرینیاش را پشت هیجان و شورِ افراطیاش پنهان کرده و اینی که هست را به شمایل خود بدل ساخته امّا اینی که هست نامش بازیگری نیست.
فرض کنیم یک مربی فوتبال در نهایت ادب و احترام و حتی با عرض دستبوسی نسبت به رئیس محترم صداوسیما خواهان اعاده حق پخش تلویزیونی شود؛ خداوکیلی یک کلمه از حرفهایش را پخش میکنید؟ پس چطور است که پرخاش مجیدی به جهرمی تمام و کمال روی آنتن میرود، جناب میثاقی دقایقی در مذمت رفتار وزیر ارتباطات نطق میکند و تازه وقتی مددی حواسش نیست، به مدیرعامل استقلال یادآوری میکند که او هم چهارتا بد و بیراه به جهرمی بگوید؟
«مرغ آتش مثل خود آتش هم زیباست و هم سوزنده»، میتوانیم فلامینگو را نمادی از کل سینمای مستند بدانیم که مستندسازان هم دچار آنند و هم گریزان از آن؛ دچار به سبب زیبایی ثبت حقیقت و گریزان به دلیل باران مصائبی که از چپ و راست بر سرشان می بارد.
در میان آثار مهران مدیری «قهوه تلخ» در شبکه نمایش خانگی و «شبهای برره» در تلویزیون بیش از آثار دیگر مورد توجه قرار گرفته که ویژگی مشترک هر دو را باید در لحن و رویکرد انتقادی آن نسبت به نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دانست. محبوبیت مهران مدیری هم دقیقا برساخته از همین موقعیت و آثار است.
آیا مهران مدیری واقعا محبوب است؟ یا صرفا یک شمایل دارای جذابیت است و چیزی است که مردم به آن نیاز دارند. حال حضور او در تلویزیون به عنوان مجری و رودررو با تماشاگر را به این اضافه کنید تا این میزان مخاطبش توجیهپذیر به نظر برسد. او انگار با هر شکست، عزتمندتر شده است.
مهران مدیری هماندازه تلویزیون است. گرچه در سینما کارگردانی نسبتا خوبی در فیلم «ساعت 5 عصر» و نقشآفرینیهایی داشت، اما به بازیگر درجهیکی روی پرده بزرگ تبدیل نشد.
افخمی در «احضار» قصد دارد كه در ادامه مسیر «او یك فرشته بود» و البته به كمك همان المانها و مشخصهها مهارتش را در نمایش تغییر تدریجی آدمها به واسطه وسوسههای نیروهای شیطانی نشان دهد اما این هدف با شكست روبهرو شده است.
در آثار مهران مدیری همهچیز در شکل شیک و بهاصطلاح لاکچریِ خود نمایش داده میشود. از «پاورچین» تا «دراکولا» فقر معنای بیرونیِ خود را ندارد. چرکمردگی اجتماعی قابل دریافت نیست. و اصلاً مسئلۀ سازنده، جامعه نیست. و شاید همین باعث میشود مردم او را دوست بدارند؛ یعنی مهران مدیری در رفتار و گفتار و آثار، دنیای دستنایافتنیِ ماست و بسیاری در آرزوی «جای او بودن» او را دوست میدارند.
یکی از بزرگترین چالشها برای فیلمنامهنویسها طراحی درست و قدرتمند نقش منفی است. برقراری تعادل قدرت بین نیروی خیر و شر (به گونهای که جانبداری فیلمنامهنویس از نیروی خیر آشکار نشود) کاری دشوار است که درصورت موفقیت به خلق اثری ماندگار منجر میشود.