شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
«حوا، مریم، عایشه»، با اشباعشدن موضوعِ فیلم از لحنی که بیشتر متأثر از آموختههای کارگردان از هنر سینما و تحصیلات آکادمیک اوست، شخصیتهای فیلم را وادار به نوعی اعتراف در برابر دوربین میکند. اعترافی که هرچند رنگولعابی سینمایی دارد و در برخی موارد چشمگیر است، اما مانع از مواجهه مخاطب با خواسته اصلی شخصیتها میشود.
«ائو» فیلمی است که بیش از محتوا، فرمش در ذهن میماند. فرمی که در شروع و در ادامه شامل چند پلانسکانس بلند و با ریتمی نسبتا تند میشود که ضمن تداوم حس صحنهها، به مخاطب این امکان را میدهد تا از نزدیک، کنشها و واکنشهای شخصیتهای فیلم را دنبال کند.
آلتمن با ردكردن دو قرائت رايج از ژانر كه يكـي تنهـا بـر ویژگیهای محتوايی تأكيد ميكرد و ديگـري فقط بـر جنبههای ساختاری، به بازتعریفی التقاطی از ژانر رسيد.
این فیلم که به ژانر علمی تخیلی وحشتناک تعلق دارد در طول یک ساعت و نیم زمان داستان به خوبی ذهن مخاطب را درگیر خود میکند،نقش اصلی این اثر را ایوان مساگوئه (مسگیو) در قالب کاراکتر گورنگ عهدهدار است.
افزوده شدن نام «لیل میکوئلا» اینفلوئنسر مجازی اینستاگرام به فهرست بازیگران یک آژانس استعدادیابی مطرح در هالیوود، این فرضیه را مطرح کرده است که بازیگران کامپیوتری روزی ستارههای سینما را خانهنشین خواهند کرد.
شهبازي همچنان ميكوشد تا با اجرايي مبتني بر سهولت و گريز از توليد دستوپاگير كار كند، درست نقطه مقابل «انگل» كه مبتني است بر يك اجراي دقيق و اتفاقا پرطمطراق. پس «طلا» در بهترين شكل، فيلمي محلي باقي ميماند كه تنها ميكوشد، قصهاش را تا حد ممكن سرراست تعريف و در ازايش جزييات مضموني را قرباني شكل توليد كند.
روزي روزگاري مرحوم هوشنگ كاووسي (منتقد قديمي سينما) درباره فيلم قيصر با تحقير و كنايه گفته بود؛ فيلمفارسي است! كيميايي هم در جواب او گفته بود تخمههايي كه تماشاگران من سر فيلم قيصر شكستند، بيشتر از فروش كل كارهاي تو بوده است. شايد اين جمله از نظر تاريخي نكتهاي را يادآوري كند، اما قطعا چيزي به كيميايي يا فيلم «قيصر» اضافه نكرده است. «ديدهبان» حاتميكياي اصيل ما، بهخاطر اين سرپاست كه از جنس سينما است يا «خاكستر سبز» كه من خيلي دوستش دارم، فيلمي است قابل تحليل و ارزشمند و رو به جلويي كه حقيقتي را براي تماشاگرش فراهم آورده.
در اين سالها و بهخصوص پس از سريال نسبتا موفق شهرزاد (كه موفقيت آن هم زير سايه پرونده مالي تهيهكنندگانش قرار ميگيرد) شاهد تولد سريال، شو و مسابقات متعددي در شبكه نمايش خانگي بودهايم. اين سريالها كه در موفقترين حالت، در حدي متوسط ارايه شدهاند، از ضعفهاي مشتركي رنج ميبرند. در اين يادداشت سعي شده با نگاهي جامع به آن دسته از اين سريالها كه بيشتر ديده شدهاند، نقاط ضعف مشتركشان بررسي شود تا شايد بتوان با يك نگاه اجمالي، متوجه شد كه موفقيت اين سريالها بيش از اينكه ماحصلِ كيفيتشان باشد، ماحصل نبود رقباي جدي است.
اين فيلمها فقط يك جمله در تيتراژ كم دارند و اگر پيش از آغاز بر سياهي نوشته ميشد:«هر چه كني به خود كني، گر همه نيك و بد كني» لااقل تكليف تماشاگر با اثر معلوم ميشد و در مرز بين بدويت ملموس و روشنفكري نامحسوس برآمده از مطبوعات گير نميكرد.
باورش سخت بود که پژمان جمشیدی با پیشینه فوتبالیاش، چنین بازی تحسین برانگیزی ارائه دهد و از نقش به معنی واقعی کلمه یک شخصیت درست و حسابی بسازد. من نمی دانم نقش کارگردان در هدایت جمشیدی تا چه اندازه بوده است؛ اما نتیجه به طرزی فراموش نشدنی زیباست.
می دانیم که آداب پیری را بلد نیستید. می دانیم که آداب روشنفکری را بلد نیستید. حتی آداب «عاشق سینما بودن» را هم بلد نیستید.
«طلا» آخرین ساختۀ پرویز شهبازی که به تازگی اکران اینترنتی خود را آغاز کرده، فیلمی است که خوب شروع میکند و مهمتر از آن خوب به پایان میرسد؛ فیلم طلا بهخوبی شیوۀ ناخوشایند پایان باز را که این روزها به یک مد هنری در فیلمسازی بدل شده است، میشکند.
با دیدن یک دوجین بازیگران مطرح سینما در «همگناه»، مبادا انتظارات عجیبی پیدا کرده و فکر کنید خبری شده است؛ خیر! درب سریالهای ساخته شده در شبکه نمایش خانگی همچنان بر همان پاشنه قدیمی میچرخد!
مستند «همه نیمه من» به کارگردانی مهدی موسویبرزکی را میتوان یکی از خاصترین اشکال مستند پرتره دانست که دست به یک چهرهنگاری جنسیتی- اجتماعی میزند و در واقع هویت جنسی دوگانه را در نسبت با فردیت و هویت اجتماعی شخصیتهای خود واکاوی و بازنمایی میکند.
شکوه بازیگری فطری بود، حسابوکتاب نمیکرد که حالا این بروک است و آن دیگری اسماعیل خلج.
سريال زيرخاکي ميتواند نقطه عطفي براي بازيگرانش محسوب شود؛ ازجمله پژمان جمشيدي که توانمندياش را در بازيهاي کميک و طنازيهاي فردي بار ديگر اثبات کرده و هادي حجازيفر که بخش ديگري از توانايي و تنوع در بازيگرياش را با ايفاي دو نقش به رخ کشيده يا ژاله صامتي که پس از سالها بار ديگر در کانون توجه مخاطبان قرار گرفته
هرچند نمیشود فیلم «مارتین ایدن» را ادای دینی به جایگاه «هربرت اسپنسر» و نظریاتش دانست. اما شخصیت مارتین و سرگذشتش، به روشنی چالشهای موجود در کشف واقعیت و پیداکردن راهی برای توقف بهرهکشی از نیروی ضعیف جامعه توسط ابزارهای مدرن امروز را مطرح میکند؛ چالشی که با گذشت سالیان دراز و انبوه نظریات علمی و جامعهشناسانه، سردرگمی متفکران اجتماعی در برابر واقعیتهای موجود و ناتوانی دستگاههای فکری حاکم را در جهت کسب هویتی انساندوستانه نشان میدهد.
«شکستن همزمان بیست استخوان» یا «رونا؛ مادر عظیم» را باید ستایشی از مقام و جایگاه مادر به شیوهای ظریف و هنرمندانه دانست. فیلمی که قصد دارد با نقب زدن به درونیترین ضعفهای بشری به این امر مهم دست یابد.
سمفونی نهم فیلمی در مورد مرگ و عشق و تاریخ است و نشان می دهد مرگ چندان ترسناک نیست و نمی توان از آن فرار کرد.
تروفو طرفدار سینمای کلاسیک هالیوود است، اما حاصلِ کار شباهتی به آن سینما هم ندارد. او در واقع، تنها یک «روشنفکر عشقِ فیلم» است در زمانهای که روشنفکر بودن با مارکسیست بودن تقریبا یکی است.