رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
واقعیت این است که سینمای ایران درحال حاضر ناصر تقوایی را ندارد، همان طور که بهرام بیضایی را ندارد، همان طور که امیرنادری را هم ندارد.
این خبر با واکنشهای متعددی همراه گشت حتی کاریکاتوریستها هم به عنوان موضوعی طنز به آن پرداختند، آیا سحر قریشی توانایی و شایستگی ساخت فیلم سینمایی را دارد یا خیر؟
اگر واقعا دوست دارید مردم سینما بروند برای سلیقه مردم تعیین تکلیف نکنید و بگذارید فیلم خارجی هم به نمایش درآید. آنگاه خواهید دید تعداد سینماروها بیشتر می شود یا نه. اگر مشکل با برخی صحنه های تنانه است هم قابل حذف اند و هم قابل اصلاح و اگر کلیت فیلم مشکل نداشته باشد حذف آن صحنه های خاص پذیرفتنی است.
فروش فیلم سینمایی «ما همه با هم هستیم» با وجود حضور پرشمار چهرههای مطرح سینمایی، بهطرز معناداری افت کرده و این یک شکست برای تیم کمال تبریزی است؛ این شکست چگونه رقم خورد؟
سینما به مثابه یک رسانه و هنر جمعی و بواسطه تعاملات و همکاریهای بینالمللی که در آن اتفاق میافتد از این ویژگی و قابلیت برخوردار است که از هنرمندان کشورهای مختلف بهعنوان نیروی انسانی متخصص بهره ببرد و ساخت فیلم با بازیگرانی از کشورهای دیگر، مدت هاست به رخداد رایجی در سینمای دنیا مبدل شده و چیز عجیبی نیست.
نوزدهمین تجربه سینمایی بلند کمال تبریزی درست در ۳۰ سالگی فعالیت او به عنوان کارگردان به فیلمی رسید که شاید بار و نام کمدی را با خود به همراه داشته باشد ولی در عمل به اثری مانند است که تکلیفش با خودش و عواملش مشخص نیست چه رسد به مخاطب.
نرگس آبیار در «شبی که ماه کامل شد» یک تراژدی عاشقانۀ ایرانی- یکی از هزاران عاشقانه های نافرجام- روی کاغذ ریخت و به درستی در فیلمی جا داد که محصول آن بالاتر و پرجنب و جوش تر از بسیاری آثار داخلی و هم دست و هم پایۀ خیلی از نمونه های اکشن و بیگ پروداکشن خارجی است. این بار آبیار با عنایت کامل بر شرایط روز و روحیه و ناخودآگاه جمعی مردم سرزمینش، فیلمی ساخته کوبنده و افشاگر
فیلم سرخپوست شاید خوانشی از داستان «مسیح در قصر» باشد. مسیح اما اینجا تنها سرگرد جاهد نیست. «احمد» است که با چوبه های دار از زندان خارج می شود.
ما همه...» تجربه جالبي است، فيلمي كه در 10 سالگي وقايع سال 1388 به نمايش درآمده و شايد به چشم آيندگان (كه قطعا از ما باهوشتر و باسوادترند) با ديدي ديگر نگريسته شود.
سرخپوست نمونهاي از يك فيلم موفق با كلوزآپ، نما، قاببنديها و انواع نورپردازيهايي معنادار است و روايت مناقشهبرانگيز از زندگي مسوولاني را براي قضاوت اخلاقي پيش پا ميگذارد كه در يك دوراهي سرنوشتساز به تصميمي قاطعانه اقدام ميكنند.
«كارت پرواز» براساس يك آمار تلخ و واقعي ساخته شده، رحماني تلاش كرده در فيلمش به واقعيت هراسناكي كه زنان، مردان و كودكان را احاطه كرده وفادار باشد و فيلمي درباره سرنوشت تراژيك آدمهايي بسازد كه در سوداي زندگي بهتر، قرباني مرگ ميشوند
منتقد هالیوود ریپورتر در یادداشتی درباره فیلم «قصر شیرین» آن را اثری معرفی کرد که با ظرافت نوشته شده و با حساسیت کارگردانی شده و میتواند نماینده اسکار سینمای ایران باشد.
سودای فیلمسازی در سینما همیشه برای کارگردانان تلویزیونی اولویت داشته است، اما زمانی که وارد عرصه سینما میشوند با همان چارچوب ساختاری تلویزیون فیلم میسازند و نتیجهاش تقریباً تراژیک میشود، مثل مهران مدیری که بعد از سالها سریالسازی فیلم «پنج عصر» را ساخت و با واکنشهای منفی زیادی به دلیل ضعف محتوایی و ساختاری روبهرو شد. این روزها اولین فیلم سینمایی سیدجواد رضویان نیز اکران شده است.
کسی چون فراستی که سالیان زیادی است در زمینه نقد فیلم فعالیت دارد، چگونه یک نقد ساده به عملکردش در برنامه هفت تلویزیون اینچنین ناراحتش میکند؟
ساخت و تولید هر فیلمی از یک دغدغه و یا انگیزه سیاسی، تجاری، معنوی، کمدی یا اجتماعی به ذهن فیلمساز میرسد؛ اما «ما همه با هم هستیم» ساخته کمال تبریزی با کدام یک از این دغدغهها ساخته شده است؟
«کیارستمی بعد از مرگش مشهورتر از کیارستمی در زمان حیاتش است اما آن کیارستمی که روزبهروز پرآوازهتر میشود، فاصلهاش با کیارستمی واقعی هم روزبهروز بیشتر میشود. کیارستمی مشهور شبحی یا سایهای است از واقعیت مردی که نزدیک ۵۰ سال فیلم ساخت، شعر نوشت، عکس گرفت و طبعاً مثل هر هنرمند بزرگی اوج و فرود و تناقضات درونی خود را داشت.»
فیلمهای کمدی دهه ۶۰ هم ما را میخنداند اگرچه از ارزش هنری این آثار راضی نبودیم اما در نبودِ تفریحاتِ سالم، خانواده را میبردیم برای دیدنشان تا حالِ همه خوش شود. از دهه ۷۰، کم کم میزان خندهدار بودن این آثار کم شد، و کم شد، و کم شد تا در دهه نود، که دیگر نمیخندیم!
زفيرلي در تقسيمبندي كارگردانان سينماي كشور ايتاليا در رديف چهرههايي چون «لوئيجي رامپا و والريوروزليني» قرار ميگيرد. كارگردانهايي كه به اشكال مختلف در پي احياي صداهاي فراموش شده در زمينه ادبيات داستاني و ادبيات نمايشي در قالب هنر سينما هستند. ميراثي كه چنين سينماگراني براي آينده سينما برجاي گذاشتند، يادآوري اين نكته بود كه مديوم سينما با كمي مطالعه و سختگيري به خود، ميتواند به عنوان كشف و ثبت هر رويداد كوچك و بزرگ تاريخي و ادبي و هنري مورد استفاده قرار گيرد.
سينماي كمال تبريزي در كجا ايستاده است؟ اين سينما با عبور از خط قرمزهاي (دستوري) و تلاش در جلبتوجه به نوعي يك «ماشين توخالي» است. اين اصطلاح لئون تروستكي است. اين ماشين تو خالي تلاش ميكند ذهن و جسم شما را چند ساعتي اسير كند. بعد مانند سردردي كوتاه از دست آن خلاص ميشويد. كليت اين سينما چنين است.
از آنجا که «طبقه متوسط» در اغلب جوامع دغدغه فرهنگ و هنر و بسیاری دیگر از مطالبات اجتماعی و سیاسی را به دوش میکشد، بهدنیاآوردن فرزند این خانواده به شکل نمونهوار با دغدغههای یادشده پیوند معنیداری پیدا میکند. بهوجودآمدن تنگناهای اقتصادی و فرهنگی برای افراد این طبقه مهم اجتماعی، بهخصوص در سالیان اخیر، گذشته از سایر دغدغههای زیستی و اجتماعی در فیلم «بهدنیاآمدن» مسئله بهدنیاآوردن فرزند و از اساس معنای «بودن یا نبودن» در جهان فعلی را به ذهن متبادر میکند، به صورتی که اگر در سایر فیلمها شاهد بهتصویرکشیدهشدن دغدغههای انسانی، اخلاقی و فرهنگی شخصیتهای طبقهمتوسطی بودهایم، در فیلم محسن عبدالوهاب به طور زیرپوستی و غیرمستقیم تا انتها با مفهوم وجود یا نبود این طبقه هم مواجه هستیم.