نمایشنامهی باغ آلبالو به نویسندگی آنتون چخوف در تاریخ تئاتر بسیار مهم است. جورجو استرهلر، پیتر اشتاین و پیتر بروک، سه اجرای مشهور از این نمایشنامه را بهصحنه بردهاند. ماریا شِتسُوا و کریستوفر اینِس در کتاب «مقدمهی کیمبریج بر کارگردانی تئاتر» به این موضوع پرداختهاند. ترجمهی این مطلب را در ادامه میخوانید.
«نسيم» اثری درباره مهاجرت و جابهجايی است. بعيد به نظر ميرسد سليمانپور كه در برلين اقامت دارد، آنگونه كه در اين نمايش مي گويد در نيويورك تنها و بی دوست باشد، در اين نمايش كه سليمانپور از تلاش براي زندگي و كار در جايي كه زبانت را نميفهمند ميگويد، قطعا دوستي او را براي نوشيدن يك فنجان قهوه دعوت ميكند.
وقتي حميدرضا آذرنگ ميگويد «بعد از 9 سال بهانهاي براي اجراي دوباره اين متن به دست آمده» دقيقا از كدام بهانه يا ضرورت صحبت ميكند؟ آيا قرار است در برابر جريان توليدات سفارشي بيسروته بايستد؟ چرا با يك نمايشنامه جديد اين اتفاق نيفتاد؟ و بار ديگر همان متني به صحنه آمد كه قبلا امتحان خود را پس داده بود؟ پس اين محافظهكاري چه معنايي دارد؟
حالا چندسالي از شروع مسابقه بساز و بفروشي پرشمار ميگذرد، گرچه از جنبهاي ميتوان به وجود اين حجم از استعداد و علاقهمند تئاتر باليد و آرزوي افزوني آمار داشت ولي از سوي ديگر خبرنگار و روزنامهنگار هم با خيالي آسودهتر ميتواند تكليف خود را با سره و ناسره يا سازه و ناسازه روشن كند. حالا ديگر ميتوان تعارف را كنار گذاشت و به دوستداران نمايش گفت كه كدام نمايشها را ببينند و قيد به جان خريدن زحمت رفتوآمد و پرداخت بهاي بليت كدام نمايشها را بزنند. چه بسا مفيدتر باشد مخاطب در بعضي موارد با پول بليت بعضي نمايشها كتابي تهيه كند و فيلمهاي مورد علاقهاش را سفارش دهد و بيآنكه در اين هواي آلوده رنج ماندن در ترافيك بپذيرد به تماشاي حاصل تلاش يك گروه خوشفكر و پرتلاش بنشيند.
تئاتر خرده نان یک تئاتر بی ادعا، بدون ادا، شسته رفته، ساده و صمیمی، با بازی های یک دست و درخشان رضا بهبودی و آناهیتا اقبال نژاد، طراحی صحنه ی مینیمال و فضاساز است و نمایشنامه ای دارد که درباره ی بی تفاوتی انسان امروز است و چه قدر استادانه و روان به فارسی برگردانده شده است توسط شهلا حائری، مترجم چیره دست وحرفه ای ادبیات نمایشی از زبان فرانسه به فارسی.
دبیرخانه بیست و دومین جشنواره تئاتر دانشگاهی ایران با انتشار اطلاعیهای از کانونها و انجمنهای تئاتر دانشگاهی سراسر کشور خواست تا نیازمندیهای خود را برای برگزاری هرچه بهتر جشنواره تئاتر مناطق اعلام کنند. یادداشت زیر در راستای اجابت آن درخواست نوشته شده است.
اين روزها نه تنها در تئاتر كه در تمام زمينههاي هنري و فرهنگي كشور با خيل عظيم جشنوارهها يا در اصطلاح دستاندركاران برگزاري با «رويدادها» مواجه هستيم، اما اين پرسش نيز به وجود ميآيد كه چه عاملي موجب ميشود باوجود برگزاري برنامههاي متعدد از اين دست هيچ اتفاق قابلتوجهي در عرصه فرهنگ و هنر رخ ندهد؟
حمید لبخنده گفت: اجرای نمایش «نامبرده» نوید میدهد که هنر و فرهنگ در دیار ما "گرچه همچنان در جوانی پیر میشویم" با مرگ در ستیز است.
واقعهخوانیِ اصغر دشتی حالا قرار است در خیالِ تئاترِ کوچک تهران به اجرا در بیاید. شبیهخوانی یک کارگردان از اتفاقی دربارهی خودش. هرکدام از آدمهای همراه سویهای واقعی و سویهای شمایلی در تئاتر ((نامبرده)) دارند. شبیه مترجم، شبیهِ کارگران و شبیهِ مدیرفستیوال، حتی جایشان را تغییر میدهند. انها فارغ از "که" بودن به سرگذشت اشاره میکنند.
جبار باغچهبان سالهای زیادی را در کودکستانها به تعلیم و تربیت کودکان همت گماشت؛ برای آنها شعر سرود، موسیقی، بازی و سرگرمی ساخت، نمایش و تئاتر اجرا کرد و نمایشنامه نوشت؛ زیرا به نقش آموزشوپرورش در پیشرفت جامعه اعتقاد داشت و راه نجات را در گسترش مسائل فرهنگی میدانست. آن دوران جامعه چندان کودکان را جدی نمیگرفت، بهویژه کودکانی که مشکل شنوایی یا زبان داشتند و آنان را از خود دور میکرد؛ اما او عاشقانه و بهطور رایگان آنان را پذیرفت و به آنان سواد یاد داد و از آنان کودکانی مقبول و آگاه تربیت کرد.
کارگردان «کلفت ها» در یادداشتی به ویژگی های این اثر نمایشی اشاره و تاکید کرد در این نمایش کمدی راهی برای درک بیشتر تراژدیِ کسانی است که در ورطه امر و نهی های هر روزه گیر کرده اند.
قیمتهای گران بلیت تئاتر اولین شکاف و ایجاد فاصله بین مردم و تئاتر است. بهویژه در این شرایط بحرانی که مردم از تهیه سادهترین امکانات معیشتی زندگی خود محروماند، اعمال چنین رویهای تئاتر را از سبد اقتصادی و زندگی مردم دور خواهد کرد. نوع ذائقه فرهنگ مصرفگرایانه که از فرهنگ سرمایهداری الهام میگیرد، دیر یا زود تئاتر را به گیشه و گیشهگردانی هدایت خواهد کرد و به کالایی مصرفی تبدیل خواهد کرد که تنها برای اقشار مرفه و متمول قابلاستفاده خواهد بود و هنرمندان نیز در خدمت تأمین سلیقه آنان پیش خواهند رفت و دراینمیان تئاتر متعهد، روشنگرانه و ژرفاندیش جایی نخواهد داشت و تجارت غلبه خود را اعمال خواهد کرد.
متأسفانه هیچکسی کمک به تئاتر اندیشه را وظیفه خود نمیداند... این شکل تولید تئاتر مناسبات کلی تئاتر را به هم میزند! چرا؟ چون از این به بعد هیچکسی قادر به پرداخت دستمزدهایی اینچنینی به بازیگران و عوامل نیست. پس اگر تئاتر پول داشته باشد و پول، خب موفق خواهد شد و چنانچه بهجای پول اندیشه وجود داشته باشد، آن را به پشیزی نمیخرند. چرا؟ چون قشر لوکس و لاکچری فرصتی برای اندیشه در زمانبندی خود ندارد! او خلق شده که تفریح کند و خوش بگذراند و دیگران را تحقیر کند و هنر را به تمسخر و تملک خود درآورد.
کلید حل مشکل اقتصاد تئاتر در دست مدیرکل هنرهای نمایشی است، جایی که او میتواند شهرداری تهران را مجاب به همکاری با اداره کل هنرهای نمایشی کند.
مگر قرار نبوده با خصوصیسازی تئاتر اتکاء آن به دولت پایان پذیرد؟ مگر در تئاتر خصوصی وابستگی درآمد تئاتر به فروش بلیت منحصر نیست و در واقع روند کالایی شدن این هنر طبیعتا آن را تابع قوانین عرضه و تقاضا نمیکند؟ تدوین آییننامه قیمتگذاری بلیت تئاتر در شورای صنفی هنرهای نمایشی برای نمایشهایی که بودجه دولتی دریافت نمیکنند با اصل ۴۴ منافاتی ندارد؟ آیا تمامی تلاشها و سیاستگذاریهایی که ذیل اجرایی کردن اصل ۴۴ در بحث فرهنگی صورت گرفته و منجر به ورود بخش خصوصی (یا در پوشش بخش خصوصی!) به عرصه تئاتر شده در جهت برپایی تئاتر متکی به ذات! نبوده است؟ آیا بینوایان، فرزند (ناخواسته؟!) و شاخص این سیاستگذاری بالادستی و دستوری به ویژه، چند سال اخیر نیست؟
در سال های اخیر با گرته برداری دست چندم از صحنه ها و ایده های آن طرفی ها ، صنعت «مونتاژ تاتری ایرانی» رونق گرفته است و هنرمندان پوشالی متوّهم ،خود را تولید کننده ی اصلی تاترمدرن ایران قلمداد کرده اند.بارها بر این شیوه ها خُرده گرفته ایم و این روش را تقلبی به شمار آورده ایم. هر چند در برخی از اجراها چند تابلوی چشم نواز هم به وجود آمده باشد.
پریسا مقتدی مدیر تماشاخانه سنگلج به مناسبت ۵۳ سالگی این تماشاخانه یادداشتی را منتشر کرده است.
سال گذشته در اعتراض به پروژه «الیورتویست پارسایی» یادداشت «بیچاره الیور، بیچاره تئاتر، بیچاره کودکان ایران» را منتشر کردم. امسال و از روز اولی که خبر اجرای قریب الوقوع پروژه پولدار و پولساز «بینوایان پارسایی» به گوشم رسید عزم جدی داشتم که هیچ واکنشی نشان ندهم. دروغ چرا، مزه مزه می کردم چیزی بنویسم اما خسته بودم. خسته از توهین و وقاحت آشکار آن طرف، خسته از تک صدایی و همصدا نبودن این طرف! ضرورتی برای ادامه دادن بحث نمی دیدم. حرفم را سال پیش زده بودم اما...
یک منتقد سینما و تئاتر با اشاره به اینکه نمایش «صد در صد» برداشتی امیدوارکننده از متن مارکس لید است درباره دیگر ویژگی های این اثر نمایشی نوشت.
جشنواره تئاتر دانشگاهی به یک مصرف کنندهی آثار تقلیل یافته است. جشنواره بدل به رقابتی برای کسب جایزه شده است. الگوی تئاتری اغلب دانشجویان، نسل قبل از خود است. برای دبیری جشنواره تنها و تنها سابقهی اجرایی مهم نیست.
ارمغان بهداروند در یاداشتی که پس از دیدن نمایش آوانتاژ نوشته از بمباران 4 آذر 1365 اندیمشک و شهدای آن واقعه یاد کرده است.