نمایش «زندانی در دانمارک» به کارگردانی محمد مساوات، خوانشی جسورانه و پستدراماتیک از «هملت» شکسپیر است که به جای وفاداری به متن اصلی، بر واسازی رویداد اجرایی تمرکز دارد. در این اثر، شبح هملت از تابوت تاریکی برمیخیزد تا در جهانی از فساد و تباهی، مخاطب را به رویارویی با «امر واقعی» دعوت کند و با دستکاری لذت تئاتری سنتی، تجربهای متفاوت رقم بزند.
«شترمرغ» مانند اكثر نمایشهای ابزورد در روایتپردازی از یك الگوی دایرهواری تبعیت میكند ولیكن از همان جایی كه بازیاش را شروع كرده، نمیخواهد قصهاش را به پایان برساند. یعنی زیست اجتماعی كاراكتر مارگارت كه زن است را با تعیش سوسیالیستی كاراكتر ماركوس كه مرد است جابهجا میكند و به نحوی مقر آنها را كه شناسه و شناسنامه آنها بوده است را با یكدیگر جابهجا میكند ولو اینكه خلاف قانون بازی باشد.
نویسنده میخواهد فضای نوآر فیلمهای هالیوودی را روی صحنه تئاتر ایرانی زندهکند. تاثیرفیلمهای ژانر نئونوآر -مثل آثار «رومن پولانسکی»- مشهوداست. علیاکبری به سریال «بریکینگ بد» هم اشاره کردهاست: «روی تاریکی پشت سرت تمرکز نکن». او ریسک کرده و متن سنگینی با ۱۶ شخصیت و ۳۵صحنه را با کمی جرحوتعدیل اجرا کردهاست.
جهان نمایش لهراسبی جایی است که تو از هر راهی بروی باز به همان نقطه سابق بازمیگردی. هر بار سناریو را دستخوش تغییر کنی، درنهایت هم بازی ادامه پیدا میکند. بازی چیزی جز همین زیست ما نیست. لهراسبی در حالی این زیست را به تصویر میکشد که گویی ما برای چیزهای مهمی در حال نبردیم. مفاهیم پیچیدهای که زیست ما را گویی شما میدهند و هیچ پاسخی برای آن هم نداریم.
مخاطب کار تا چه اندازه حق انتخاب دارد؟ او چه نقشی در شکلگیری اثر پیدا میکند؟ علی شمس چقدر به مخاطب خودش اجازه ورود به این دنیای شخصی را میدهد؟ پاسخش را جایی مییابم که برخی منتقدها بدون ذکر مخالفتشان با رویکرد پستمدرن علی شمس، با زبان تعریض از کنار عصر گذشتند. سهم او از این دنیا اندک است. نه خودش را میبیند و نه جهانش و از همین رو «شخصیسازی» علی شمس افراطی است.
میثم عبدی تلاش میکند دنیای رویاگونه خودش و گرفتاریهایی که این رویا برایش فراهم کرده را بیان کند. محصول کار او روایتی است که سه بار تکرار میشود و در هر تکرار، جهت داستان تغییر میکند. او قرار است در مقام مؤلف نشان دهد چه ذهنیت توانایی دارد و میتواند حتی در گرفتاری ذهنی نیز از رویا و تخیلش استفاده کند. جهان تودرتوی روایتها و آمد و شدهای شخصیتهای خیالی و واقعی، قرار است به یک جنون دراماتیک بدل شود.
شاید نمایش «احتمالات»، در نظر اول، کاری فرمالیستی و غیرسیاسی به چشم بیاید؛ اما پر از اشارههای سیاسی و خشمگینانه به مسائل تاریخ اکنون است. شمس، طرفداران پهلوی را با شوخیها و پرخاشگریهای ریز و درشت خود زیر رگبار تازیانههایش میگیرد و برای این کار، شاهان بیخرد ایرانی را از ساسانیان تا قاجاریان احضار میکند.
«بانوی محبوب من» در اجرا، چیزی کم نداشته و هر بخشی از عناصر اجرایی و بازیگری، با دقت و حساسیت پرداخت شده است. در مواجهه اول با اثر، دکور و طراحی صحنه، متناسب با فضای داستان و در نیمهی آخر با بهرهگیری از سنِ چرخان، از امکانات سالن اصلی بهره برده و حظ بصری را نیز تامین میکند. با اینحال و با وجود زمان حدود 3 ساعت اجرا، استفاده بیشتر از سن چرخان، میتوانست، احتمال خستگی تماشاگر را کمتر کند و جذابیت بیشتری به آن ببخشد.
محسن عسکریجهقی (مترجم و استاد علوم سیاسی) در یادداشتی با عنوان «جانسوزی احتمالات زیر تابش شمس» به نمایش «احتمالات» علی شمس پرداخته که این روزها در تئاتر شهر روی صحنه است.
نمایش «سنتز» با نگاهی انتقادی به امر قربانی كردن (شدن)، آن را با زبانی سوررئال در قامت كابوسی محقق شده برای مخاطبش به زبان تفسیری روز بازنمایی می كند. نمادشناسی آكسسوارهای صحنه اعم از كلاهخودهای سبز رنگ، عروسك سخنگو، رادیو، میز و صندلی های آغشته به خون هر یك بخشی از وظیفه روایت سنتزی را به عهده می گیرند.
نمایش «بیلمن» را میتوان بازتابدهنده جامعه قلابی سوسیال دموكرات نمایشنامه «ملاقات با بانوی سالخورده» قلمداد كرد كه دیكتاتورانه عمل میكند و در آن هیچ چیز اصالت ندارد به غیر از پدركشی؛ خواه میخواهد دلدادگی باشد، خواه میخواهد قهرمانپروری باشد و خواه پست یا برتر دانستن هر فعل انسانی.
نمایش «ژپتو» به نویسندگی و كارگردانی «اوشان محمودی» از آن دست اقتباس هایی محسوب می شود كه حال و هوای كلی اثر منبع را حفظ كرده است و البته به شكل هوشمندانه ای می خواهد كه در خلاف آن شنا كند.
نمایش «خاك سفید» نمیخواهد تنها نان قصه اصلیاش را بخورد و با استفاده از خردهداستانهایش رنج شخصیتهای فرعی داستان را با سوزن سرنگ به رگهای مخاطب این نمایش تزریق میكند و همین اضافه شدنهای درامهای دیگر موجب میشود كه نمایش از ریتم نیفتد و نمایش ضرباهنگ لازم را تا انتها حفظ كند. بنابراین مخاطب این نمایش پا به پای تكتك پرسوناژهای «خاك سفید» با شادی و غمهایشان و همچنین آسیبهای تجربه كردهشان همدلانه همراه میشود.
نمایش «غلامرضا لبخندی» یك سایكو درام موفق است كه با زبان بیزبانی میخواهد بگوید كه لزوما و به تعجیل نباید افراطگری حاصل از ناهنجاری رفتاری را در جهت تطهیر اذهان عمومی پاسخ داد.
«درخت شیشه ای آلما»ِ فرید قادرپناه؛ تلاشی است برای رسیدن به جهان فانتاستیک، برای بر هم زدن دنیای محسوسات ما، جایی که بعد زمان و مکان در بند قوانین نیوتونی، به ما اجازه عدول نمی دهد و شاید تنها مکان برای شکستن این غل و زنجیر دردناک، جهان نمایش باشد.
نمایش «تنیدن» رضا قنبرزاده فرید تلاشی است برای نشان دادن چهار شکل مرگ در جایی که کارگردان/نویسنده مکانش را زیرلایههای شهر می نامد. در معرفی نمایش نوشته شده است «تنیدن روایت چهار قصه است در لایه های زیرین شهر که زیر تارهای عنکبوت تنیده شده اند و طنین صدایشان برای هیچ گوشی شنیدنی نیست.»
دنیای نصراللهی و خوانش او از کروتس در «سگ سورتمه»، قرار است به دنیای امروز ما نزدیک شود. همان چیزهایی که مدام در طول روز بدان فکر می کنیم. اینکه آینده چیزی برای ما ندارد و زندگی من امروزی درگیر جمود است، از جمود سیاسی گرفته تا فرهنگی.
دیدن «چهارراه» برای من تلفیقی از «افرا» و «خاطرات هنرپیشه نقش دوم» بود؛ داستانی تودرتو و پیکار سکگونه قهرمان با حضور هرازگاهی آدمهایی که از هر دری سخن میگویند. آنان قرار است بازتاب اجتماعی جامعه ایرانی باشند که بیضایی آن را بازنمایی میکند اما در «چهارراه» با یکی از افراطیترین بازنماییها روبهروییم.
خواننده این اثر با شنیدن روایت «پائولینا» و همچنین اعترافات «میراندا» در رابطه با معنا و مفهوم عدالت، حقوق بشر و بخشش، دچار شك و تردید میشود. به راستی عدالت توسط چه كسی اجرا میشود؟! «دورفمن» نمایشنامه «مرگ و دختر» كه برنده جایزه «لارنس آلیویه» شد را با الهام از قطعهای به همین نام، اثر «شوبرت» نوشته است. نسخه سینمایی این اثر هم در سال 1994 به كارگردانی «رومن پولانسكی» ساخته شد و روی پرده رفت.
براساس نظری تصویری، زبان صرفا یك كاركرد دارد: تصویرگری واقعیت. ما میتوانیم با شناخت حقیقت زبان، حقیقت جهان را دریابیم. درواقع، نظریه اخیر اساسا نماینده یك دیدگاه مدرن درباره زبان است. درمقابل، طبق نظریه بازیهای زبانی، زبان پدیدهای چند بعدی است، از اینرو نمیتوان آن را از دیدگاهی ذاتگرایانه دریافت. درواقع، زبان پیكرهای از بازیهای زبانی ـ كاركردهای زبانی، متفاوت است.
برخلاف متون گذشته آرش عباسی، مسیر نمایشنامه «خواب میبینیم» به سوی آشکارسازی پیش نمیرود.