«سمفونی نهم» آخرین ساخته سینمایی محمدرضا هنرمند کارگردان مطرح سینما و تلویزیون که حالا در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر شرکت کرده، سعی دارد روایت جدیدی از مرگ را ارائه کند. روایتی که در خلال داستان چند لایه و پر مضمون آن بعضا به کنایه تبدیل می شود.
فیلم سینمایی «جمشیدیه» با نگاهی به ماجرای قصاص، زندگی امیر و ترانه را روایت میکند، فیلمی که به نظر میرسد در نوع روایت خود برای جذب مخاطب خاص و عام دچار نوعی سردرگمی است.
سرخپوست فیلم کارگردان است، هوشمندانه و از روی تعقل پیش رفته، شخصیت پردازی کرده و با ظرافت تمام کاراکتری خلق کرده است.
سرگرد صمد مجیدی که مشکلاتی را در زندگی زناشویی خود دارد در پی یافتن ناصر خاکزاد یکی از سرکردگان توزیع مواد مخدر است. کشمکش سرگرد با همکارانش و رویارویی او با ناصر پس از دستگیری ماجراهای متفاوتی را رقم می زند.
«بیست و سه نفر» وامدار یک موضوع مستند و واقعی است که از قصه آن فیلم مستند هم ساخته شده و حالا این قصه که در ورژن مستند قرار گرفته و در قالب یک فیلم سینمایی ثبت شده از اهمیت بسیاری برخوردار است.
آخرین ساخته رضا میرکریمی فیلمی در تکریم خانواده است، خانوادهای که حتا داس مرگ هم نباید اعضا آن را از هم جدا کند.
بهرام توکلی هم مانند محمدحسین مهدویان در فضاسازی و روایت کردن قصه در لانگشات، کارگردان چیره دستی است ولی وقتی قرار است به یک کاراکتر نزدیک شود و روابط انسانی و دراماتیک را به شکلی تاثیر گذار به تصویر بکشد از تعریف کردن قصه خود درمیماند.
“طلا” فیلم تازه پرویز شهبازی گرچه خوشساخت است و اجرای نسبتا قابل قبولی دارد، ولی با سطح کیفی نفس عمیق، عیار ۱۴ و حتی دربند فاصله دارد و توقع از شهبازی را برآورده نمیکند. یک قصه معمولی که به نظر شتابزده نوشته شده و باگهای منطقی در فیلمنامه کم ندارد.
اگر «مالاریا» را یکی از ضعیف ترین فیلم های کارنامه پرویز شهبازی به شمار آوریم، «طلا» می تواند بازگشت نسبتاً قابل قبول این کارگردان به فیلم های بهترش تلقی شود اما به باور من فیلمنامه ی این اثر در قیاس با کارهای شاخص و درخشان شهبازی چون «نفس عمیق»، «عیار ۱۴» و حتی «دربند» سر و گردنی پایین تر قرار می گیرد.
پنجمین روز جشنواره، نمایش فیلمهایی با موضوع خشونت خانگی، قتل ناموسی، عذاب وجدان، قصاص و بخشش یا اعدام بود:
دیدن این فیلم جرم است برای اکثر تماشاچی های حرفه ای سینما، یک بازسازی ضعیف از آژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا است که برای مخاطب دهه ۹۰ ساخته شده است.
در مورد فیلم بحثهای زیادی وجود دارد اما تم سوداگری اقتصادی، در این قواره در سینمای مطرح میشود و از این حیث ایده بکری را در سینمای ایران مطرح میکند که نسبت به کلیشههای رایج فیلم متفاوتتری است.
یلدا با پی رنگ نخ نمای قصاص وبخشش دورنمای کلیشه وتکراری دارد.کیفر(حسن فتحی)،دهلیز(بهروز شعیبی) و…خیلی دور که نرویم همین مجموعه ماه عسل با حال وهوای ماه رمضان نمونه های قابلی در انتخاب همین موضوع وپی رنگ بوده اند.اتفاقا بستر روایتی یلدا هم یک شوی تلویزیونی انتخاب شده وقرار است مخاطب موضوع را در قالب یک برنامه تلویزیونی پُرمخاطب دنبال کند
فیلم یک ایده مرکزی خوب داشته ولی تا پایان در همان ایده مرکزی باقی میماند و یک سانتیمتر جلوتر هم نمیرود و اجرای فاجعه بار صدرعاملی برای این قصه ناقص، ضعیفترین کار او را در کارنامه پر و پیمانش ثبت میکند.
سالهاست بخش عمدهای از سینما درگیر فیلمهای آپارتمانی است که داعیه سینمای اجتماعی و انسانی دارند اما «شبی که ماه کامل شد» سالها از این شکل فاصله گرفته و پا به عرصه واقعی سینما گذاشته است
پالتو شتری پیکان انتقادش را به سمت طبقه متوسط شبه روشنفکر گرفته است، طبقه ای که در طول چند دهه گذشته جایگاه خاصی را در رخدادهای فرهنگی و سیاسی جامعه به خود اختصاص داده است.
ژانر فیلم هم مانند فیلمنامه اش چند پاره است. حمال طلا با یک مقدمه اکشن شروع میشود، با کمدی گروتسک ادامه پیدا کرده و در پایان با یک ملودرام آبکی نیمه کاره رها می شود.
د خون در مقایسه با ماجرای نیمروز، اثری قابل قبول است و نقاط قوت آن به نقاط ضعفش می چربد. رد خون از بسیاری جهات نتوانسته از ماجرای نیمروز سبقت بگیرد، ولی با این حال از بسیاری از فیلمهای جشنواره به مراتب جلوتر است.
داستانی که به یک عاشقانه ناآرام می ماند. ابتدا همه چیز خوب و خوش و در ادامه به تدریج همه چیز رنگ می بازد و با موج شدیدی از خشونت، ترس، اضطراب و وحشت همراه خواهیم شد که شکل پرداخت سینمایی آن، فیلم را به کامل ترین فیلم نرگس آبیار تبدیل کرده است.
“مسخرهباز” یک فیلم تجربی متفاوت است که به پشتوانه سابقه تئاتری کارگردانش، از حیث محدودیت لوکیشن کاملا به یک نمایش شباهت دارد که مدیوم سینما و تقطیع نماها به آن وارد شدهاست.
بنفشه افریقایی، یک فیلم انسانی است، آرام، لطیف و با حالِ خوش. بدون داد و فریاد و عصبیت. فیلم بر پایه یک موقعیت انسانی کمیاب، دشوار و پیچیده بنا شده که کاراکترها به آن دچار میشوند.
(قصر شیرین) بازگشتی مقتدر از رضا میرکریمی به سینمای داستانگو است با اجزای هنرمندانه و ظریف ، از فیلمنامه ای به شدت استاندارد تا بازی های کنترل شده و در راس آن بازی های اعجاب انگیز دو کودک فیلم .
دنیای ناگهان درخت دنیایی درهم آمیزی شده با یاس و امیدواری است. جهانی پیرامون رفتن و ماندن و بینابین نیستی و زندگی است. دنیایی آکنده از عشقها، انتظارها، دلواپسی ها، نومیدی ها و دلتنگی ها.
بعد از فیلم های اخیر میرکریمی قصر شیرین یک تجربه ی امیدوارانه است. یک فیلم جاده ای خوش ریتم و چشم نواز که می رود تا خاطره ی خوب “خیلی دور خیلی نزدیک” را تا حدی دوباره زنده کند.
قصر شیرینی که میرکریمی امسال بنا کرده یک سر و گردان بالاتر از کارهای پیشین اوست و حتی یک سکانس یا دیالوگ اضافی در فیلم دیده نمیشود.
«مسخرهباز» همایون غنیزاده ماکتی است از مختصات یک تئاتر که روی پرده سینما میرود اما فیلم نیست.
“جاندار” موضوع تازهای ندارد؛ قتل و قصاص. فیلمهای زیادی از گدشته تا امروز در سینمای ایران یادمان هست که با این موضوع ساخته شدهاند. تفاوتشان اما در زاویه نگاهشان به ماجرا، پرداخت قصه و موقعیتهای متفاوتی است که کاراکترهای را در آن قرار میدهند.
فیلم تازه نرگس آبیار-شبی که ماه کامل شد- یک عاشقانه است در دل خشونت افراطی. یک داستان پرتنش از یک ماجرای ملتهب معاصر. آبیار قصهاش را روان روایت میکند و توانسته به لحنی متناسب با ماهیت قصه دست یابد. فیلم پر از جزئیات مفید است، غافلگیریها و تعلیقهای حساب شده دارد، اطلاعات را سرصبر و به موقع منتقل میکند و با وجود زمان طولانی، ریتم مناسبی دارد و خستهکننده نیست.
پارادوکس آغاز فیلم تأثیرگذار است. تضاد میان شور زندگی و اندوه مرگ، شادی و غم، جشن و عزا، خنده و اشک و…
ناگهان درخت را اگرچه باید در سادگی قابل فهم آن دانست که به راحتی می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم اما این فیلم نمونه بارزی از تاملات کارگردانی است که توانسته معنای سینما و دلهره و جهان بین اش را به تصویر کشد. اگرچه موسیقی زیبای رضاعی کمک شایانی به ناگهان درخت می کند و ما با آن آوای دلنشین در چارچوب معنایی فیلم قرار می گیریم.
“سمفونى نهم” نام جدیدترین فیلم محمدرضا هنرمند است که پس از نه سال دورى وى از سینما در جشنواره فیلم فجر به اکران درآمد. فیلم به مثابه آثار پیشین این کارگردان در ژانر فانتزى ساخته شده است. “سمفونى نهم” عنوان یکى از مشهورترین سمفونى هاى بتهوون است که به سمفونی مرگ نیز شهرت دارد و این همان مضمون اصلى فیلم است.
مرگ یکی از درون مایه های جدی کارهای هنرمند است . شخصیت آثار برتر او بیشتر با مرگ دست و پنجه نرم می کنند . گاهی هم با مرگ شوخی شان می گیرد . مرد عوضی ، مومبابی ، زیرتیغ به نوعی با مفهوم مرگ و نگرانی از مرگ جلو می روند . بیشتر از مرگ ، فانتزی است که ذهن محمدرضا هنرمند را درگیر کرده است. پس در سینمای او مرگ بعلاوه فانتزی باید حاصل جمع تازه ای داشته باشد .
«ناگهان درخت» فیلمی است که به همان سبک و سیاق فیلم قبلی صفی یزدانیان ساخته شده است. فیلمی مملو از شعر، رنگ، نوستالژی و قاب بندی های زیبایی که بیشتر به تابلوی نقاشی می مانند تا فیلم.
تیغ و ترمه را میتوان اقتباسی ناموفق از رمان «کی از این چرخ فلک پیاده میشوم» اثر گلرنگ رنجبر عنوان کرد.
دفاع از حقوق زنان مسئله اغلب فیلمهای جشنواره امسال است و متاسفانه اغلب فیلمسازان مرد حتی به نوعی زن ذلیلی و حمایت از جامعه نسوان بدون درک و دریافت اجتماعی عمیق از جامعه بانوان و دختر جوان مشغول هستند.
در مواجه با فیلمهایی با مضمون قصاص، یا قتل متوفی دیده میشود، یا اعدام کردن قاتل یا درد و رنج خانوادههایی که قصد گرفتن رضایت را دارند. هر سه وضعیت رنجآور است.
پادزهر اولین فیلم جواد رضویان است که به اکران وشرکت در مسابقه فیلم های فجر رسیده است. پی رنگ اصلی فیلم روایتی یک خطی وساده از تحول شخصیتی آدم هاست.اما در کنار این پی رنگ ،مخاطب شاهد خرده پی رنگ های متعددی با گرایش های واقعی وطنز است که اندازه های اثر را کمی متفاوت تر از نمونه های مشابه آن ساخته است.
در میان فیلم های جشنواره که تاکنون به نمایش درآمده اند باید حساب فیلم غلامرضا تختی را جدا کرد. اثری که راوی زندگی جهان پهلوان تختی است. فیلم جسور است و در همان ابتدای راه تکلیفش را با مخاطب روشن می کند و سکانس ابتدایی تا انتها مخاطب را پای فیلم مینشاند.
بنفشه آفریقایی» جدیدترین ساخته ی مونا زندی حقیقی، فیلمی بی ادعا و خوش ساخت است که ایده ی مرکزی جالب توجهی دارد. زندی حقیقی به عنوان یک فیلمساز زن، از احساسات ناب زنانه خود بهره برده است تا درامی را شکل دهد که به لحاظ احساسی بی سانسور باشد و عواطف انسانی را به شکلی قیچی نشده و خالص بر مخاطب نمایان سازد.
روایت پلیسی که به فیلم الصاق میشود، غلط املایی روایی فیلمساز است. چهل سالگی و این فیلم ثابت میکند که رئیسیان دریافت دقیقی از نحوه دخالت پلیس و دستگاه قضایی در پروندههای مختلف ندارد.
رسول صدر عاملی بعد از ۹ سال دوباره فیلم ساخت اما انگار در گذشته فیلمسازی خود جا مانده است.
«معکوس» خروج نسبتاً موفقیتآمیز پسر از زیر سایه پدر است و شروع قابل قبولی در کارنامه فیلمسازی پولاد کیمیایی به شمار میآید
صدرعاملی با «سال دوم دانشکده من» نشان میدهد که درک درستی از روابط نسل جوان به خصوص در حوزه زنان و دختران جوان دارد و این درک با ورود و تولد نسل جدید بهروز میشود.
پوراحمد یک قصهگوی کلاسیک است و بهتر است به جایی بازگردد که در آن استاد است.
قدرت کارگردانی اسعدی هم نمیتواند، ضعفهای فیلمنامه را بپوشاند. اگر لایههای روایی فیلم را رج بزنیم و بکشافیم چندین مورد در محتوای فیلم قابل ارزیابی است.
گر «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «دیشب باباتو دیدم آیدا» و «دختری با کفش های کتانی» را سه گانه موفق کارنامه رسول صدرعاملی به شمار آوریم که همواره نگاهی دغدغه مند به مسائل و مشکلات دختران جوان و نوجوان داشته است، «سال دوم دانشکده من» را باید نوعی عقبگرد در کارنامه ی این کارگردان به شمار آورد.
«قانون مورفي» مصداق بارز تکچشم در شهر کورهاست و اين نميدانم تعريف است يا تحقير؛ اما ميشود اينگونه آغازيد که فيلم در ميان کمديهاي «بفروش» اين سالها، کمتر لودگي و بيشتر تلاش در راستای سينمايي تمامسرگرمي است و استراتژياش ديوانهبازي در راستاي «سرکاري»هاي هوشمندانه و آغازش نهچندان بد.
پيمان معادي در دومين فيلم خود «بمب، يک عاشقانه» باز هم روابط انساني را نشانه ميگيرد و در فضا و اتمسفري وسيعتر به آن ميپردازد. عشق روايت جذابي است که در خلال ويراني و بمباران، عاشقانه بمب را ميسازد.
«درساژ» یک درام روانکاوانه با تمرکز بر رفتارشناسی نسل نوجوان امروز با مختصاتی شناسنامه دار است. ویژگی که اهمیت این فیلم آسیب شناسنامه را دوچندان می کند.