پایگاه خبری تئاتر: چون هميشه، واژگاني كه ميان گيومه «» با علامت ٭ آورده شدهاند، برساخته نگارنده (فرهاد ناظرزاده كرماني) هستند. و آنچه ميان پرانتز () ميانِ نقل از نوشتههاي ديگران آمده، روشنگريهاي نگارندهاند. و نيز «برداشتنامهها»٭
نگارنده در آغاز اين آهنگ را داشت كه ميان آنچه براي شناسايي شكسپير انجام دادهاند و آنچه ما براي نابغههاي هموطنمان انجام دادهايم، سنجشي بكند. ليكن، آهنگ دومي به خاطر آمد، و آن معرفي رويكرد انتقادي، تاريخگرايي نو و رويكرد فرهنگي بود. اين دو نظرية انتقادي، از دهه 1980 ميلادي، پديد آمدهاند و در نقد نمايشنامههاي دورة بازـ زايش (رنسانس) به كار رفتهاند، و بهويژه در نقد نمايشنامههاي شكسپير و نظريههاي انتقادي ارزشمند و كارآمدي به شمار ميروند.
نظرية انتقادي تاريخگرايي نو، و نيز همپيوند آن نظرية انتقادي ماترياليسم فرهنگي، نه تنها روشهايي نوين در بررسي و نقد متنها1 پديد آورده، بلكه روش تاريخ پژوهشي را نيز دگرگون ساختهاند. جاي يادآوري است اصطلاح متن در ادبيات نظريههاي انتقادي، معنايي فربه و چندگانه يافته، و نه تنها به شعرهاي غنايي ـ وصفي، داستان، ... و نمايشنامه اطلاق ميشود، بلكه به پديدههايي همچون خانواده، مالكيت، و حتي خود نقد: نقد هم خود يك متن است.
باري، جستارة پژوهشي حاضر، دو «نهادمايه»* را به فشردگي بسيار پيگيري ميكند. نخست شكسپيرولوژي، به ويژه در پيوند با نظرية انتقادي تاريخگرايي نو، و دوم عبرتآموزي از آنچه در جريان شكسپيرولوژي انجام شده است؛ و اين پرسش كه آيا ما هم به بزرگان فرهنگ و ادب خود چنين كردهايم؟
نخستين كتاب قطع رحلي از آثار شكسپير
ويليام شكسپير پس از پنجاه و دو سال زندگي در سال 1616 م ـ 995 هـ ش در زادگاهش استراتفورد2، انگلستان، درگذشته و همان جا به خاك سپرده شده است. هفت سال پس از مرگ او، نخستين مجموعه از آثارش به همت همكاران و دوستانش، به ياد و يادبود او، به چاپ رسيده است. به اين نخستين چاپ: «نخستين كتاب قطع رحلي از آثار شكسپير»3 يا به اختصار، نخستين مجموعه4 گفتهاند.5
نخستين كتاب قطع رحلي از آثار شكسپير، 1623 ميلادي6 به ويژه براي گفتمان، متن و رشتة آموزشي دانشگاهي «شكسپيرشناسي»7
(شكسپيرولوژي)، نه تنها از ارزشمنديها و كارآمدهاي فراوان همهجانبهاي برخوردار است، بلكه انجام آن به پايمردي ياران همكار شكسپير نيز، كارستاني كم و بيش يگانه بوده است. زيرا در آن زمان، پديد آورد چنين يادنامهاي تحفهاي بسيار:
«كمياب بوده، چرا كه نمايشنامهها در آن زمان به روال، «ادبياتي فروپايه»8٭ و نه چندان شايستة چاپ، به شمار ميرفته است. اين يادنامه انتشاراتي كه در بر دارندة شناساييهاي پراكنده و نيز تاريخ تصنيف نمايشنامههاي شكسپير و همة آگاهيهاي آغازينهاي و راستين پيرامون بزرگترين چهرة تاريخ ادبيات انگليسي بوده است.9
شكسپير، در دورهاي ميزيست كه گردآوري و نگهداري سندها، مدركها و سابقهها به ميزاني كه در اين زمان رايج است، مطرح نبوده، و از اين قرار تفصيل بيشتر پيرامون زندگي او، از گمانها و فرايافتهاي سنجيده و فرهيخته و ويژگيهاي تاريخي دورة شكسپير فراهم گرديده است.
گروهبندي نمايشنامههاي شكسپير
نمايشنامههاي شكسپير را در سه گروه جاي دادهاند:
1. «شادينامهها و تاريخ نمايشنامههاي آغازينهاي»10٭
2. «بزرگ سوگرنجنامهها»11٭
3. «نمايشنامههاي شور ـ آرماني پسيني»12٭
نخستين گروه در بر دارندة «شادينامههايي شور ـ آرماني»13٭
مانند «روياي نيمه شب تابستاني»14
و نيز «تاريخ نمايشنامههاي ميهنخواهانه»15٭
مانند «هنري پنجم»16 است
دومين گروه، با نمايشنامه «هملت»17 ميآغازد و با تصنيف نمايشنامه «آنتوني و كلئوپاترا»18 به پايان ميرسد...
در دوره سوم (دوره تضيف «نمايشنامههاي شور ـ آرماني پسيني»٭)، شكسپير بار ديگر به نوشتن «شادينامههاي شور ـ آرماني» روي ميآورد. اما نمايشنامههايي چون «سيمبلاين»19، «افسانههاي زمستاني»20، «توفان»21، از جنبههايي چون «ديدگاه»22 و «ساختار و ساختمان23 با شادينامههاي نخستيني چون «هياهوي بسياري براي هيچ»24 و «شب دوازدهم»25 تفاوت كلان دارند.26
نقد زندگينامهاي يا بازتاب شخصيت شكسپير در نمايشنامههاي او
نقد زندگينامه چيست؟
يكي از رويكردهاي نقد ادبي ـ نمايشي، بررسي و پژوهش باريكبينانه سرگذشت آفرينشگر اثر ادبي و نيز ادبي ـ نمايشي، و يافتن جنبههاي مشتركي است كه در زندگي آفرينشگر ـ مؤلف ـ و آفرينش هنري «وجود» داشتهاند، زيرا به گمان منتقدان وابسته به «رويكرد سرگذشتنامهاي»27، شخصيت آفرينشگر، خواه و ناخواه، در جايجاي و لابهلاي آفرينش او، به پنهاني يا آشكارا نمودار ميشود، و جنبههايي از شخصيت و رويدادهاي زندگي آفرينشگر، در آفرينش او، «بازتاب» مييابند. و اين بازتابها هنگام «دقيقخواني»28 آفرينشهاي هنري ـ ادبي نمايشي، روشن ميشوند و اين روشني سبب دريافت و فرايافت (درك و فهم) بيشتر و ژرفتر آن ميگردند.
آيا ميان رويدادهاي زندگي آفرينشگران هنري و ادبي، كه نمايشنامهنويس نيز نمونهاي از اين آفرينشگران است، و آفرينشهاي هنري يا ادبي آنان، پيوندي پرمعنا وجود دارد، و آن رويدادها در «درونمايه29 و سازگان» آفرينشها بازتاب مييابند؟ چرا و چند و چون؟
باليده گستردهسازي اين پرسشها، زمينة «نقد زندگينامهاي»30 ـ يا بهاصطلاح «نقد تذكرهاي» شده كه فشردة تعريف فرهنگنامهاي آن چنين است:
«نقد تذكرهاي، نقد مبتني بر زندگينامه، نقد زيستنامهاي است... كه تلاش ميكرد آثار ادبي را بر اساس اطلاعات زندگينامه نويسنده تفسير كنند...»31
سنت ـ بوو و نقد زندگينامهاي
نقد زندگينامهاي ـ يا نقد تذكرهاي ـ با پيدايش و رواج دبستان هنري ـ ادبي «رومانتيسم» (به فرانسه: رومانتيسم32، به انگليسي: رومانتيسيزم33) «باليده گستردگي»34٭ بيشتري يافته و در ديدگاه منتقد فرانسوي قرن نوزدهم، «شارل اگوستن سنت ـ بوو»35 برجستهتر شده است. «سنت بوو»:
«نقد زندگينامه را با اين آماج باليده گسترده گردانيد كه آن ميكوشد به شكلي به اصطلاح علمي، كار آفرينشگرانة هنرمند ويژهاي را در زمينه زندگي او نمودار سازد. و به اين موضوع نيز بپردازد كه نبوغ خاص هنرمند، چگونه در اثر او جلوه ميكند.»36
سنت ـ بوو:
«... در ديدگاههاي انتقادي خود كه متأثر از جريان كلي نقد در دوران غلبه رمانتيسم بود، اعتقاد داشت كه ارزيابيهاي ادبي، همه چيز با آفريننده اثر در ارتباط است. به گمان او “در شعر مضمون خوب و بد وجود ندارد. و تنها شاعران خوب و بد وجود دارند.” از نظر بوو هر چيزي كه به نحوي با نويسنده (آفرينشگر) مرتبط ميشود، ميتواند براي شناخت شعر (آفرينش) او، مورد بررسي قرار گيرد: پدربزرگ، والدين، خواهران، برادران و كساني بسيار ديگر ...»37
نقد زندگينامهاي و نمايشنامههاي شكسپير
ليكن اين «رويكرد نقدگرانه»38، نقد زندگينامهاي، در پيوند با زندگي شكسپير و نمايشنامهاي او، چندان پاسخ روشني به بار نياورده و طرفداران چنداني نيز نيافته است. به چند دليل مهم:
نخست آنكه از زندگي شكسپير، به ويژه لايههاي پيچيده، و بزنگاههاي روانشناسيكي آن، آگاهيهاي ناچيزي وجود دارند. و مهمتر آنكه، چنين به نظر ميرسد كه آفرينشهاي ادبي ـ نمايشي شكسپير، با زندگي شخصي، خصوصي او، پيوند چنداني نداشتهاند و آفرينشهاي او را بايد به ميانجي رويكردهاي نقدگرانه ديگري بررسي و پژوهش نمود.
هنگام رويايي با شكسپير و كارهاي او:
«شايد بيشتر از هر نمايشنامهنويس ديگري، ناداني ما نسبت به رويدادهاي زندگي و باورهاي او، بياهميت جلوه ميكند. زيرا در بهترين نمايشنامههاي شكسپير، ما نياز چنداني به دانستن شخصيت مؤلف آنها نداريم. به راستي با نمايشنامهنويسي روبهرو ميشويم كه نسبت به شماري از شخصيتهايي كه آفريده، آگاهي خداگونه داشته است. شكسپير شخصيتشناسي شگفتيانگيز است. به طوري كه ما را به اين پرسش ميرساند چگونه انساني كه بتواند درباره بسياري چيزها، چيزهاي بسيار بداند و آنها را به گونهاي در نمايشنامههايش نمودار سازد، كه از بازتاب شخصيت خود در آنها، خردترين نكته و نشان را بدهد. از اين قرار بهتر است كه ناداني خود نسبت به شخصيت شكسپير را فراموش كنيم، و به جاي آن همة توجه خود را بر نمايشنامههاي او متمركز سازيم...»39
رويكردهاي نقدگرانة تركيبي به آثار شكسپير و «معماي شكسپير»40
بسياري از منتقدان، هنگام نقد آفرينشِ هنري يا ادبي، رويكردهاي نقدگرانه خود را، از تركيب چند زمينه پديد آوردهاند تا به نقد خود، ديدگاهي كلانتر و گستردهتر بدهند.
براي نمونه، نقد و رويكرد زندگينامهاي، به سفارش شخص «سنتـ بوو» بر زمينة تاريخي آفرينشگر، و نيروهاي تاريخيـ اجتماعي ويژهاي كه بر او اثر گذشتهاند، نيز درنگ ورزيده و باريكبيني كرده است. و از اين رهگذر است كه نقد تاريخيـ زندگينامهاي پديدار شده است.
بايد دانست كه نمايشنامه ويليام شكسپير در درازناي تاريخ، به ويژه در يكصدسالة اخير با رويكردهاي گوناگون نقد ادبي بررسي و پژوهش شدهاند كه حاصل آنها پديد آمدن گفتماني به نام «شكسپيرشناسي» (شكسپيرولوژي) و تأسيس چند هزار كرسي استادي وابسته به آن است. و هر كسي استادي، به راستي محفلي آموزشيـ پژوهشي و نقادي ويژهاي از آثار شكسپيرولوژي بوده است.
از زمان انتشار «نخستين مجموعه»41 تا زمان ما، نمايشنامهها و حتي زندگي شكسپير چنان موضوع گفتارها و نوشتارهاي گوناگون قرار گرفته كه اصطلاحي به نام «معماي شكسپير» نيز ضرب شده است.
بهرغم نبود منبعها و مأخذهاي پژوهشي فراوان پيرامون زندگي ويليام شكسپير، دهها سال است كوشش براي شناخت شخص ويليام شكسپير و نوشتن زندگينامهاي مفصل براي او، در دستور كار شمار فراواني از استادان ادبيات انگليسي و ادبيات نمايشي جهان، به ويژه انگليسيها، كاناداييها، استراليايي، ... و آمريكايي قرار داشته است. با اين همه زندگينامة شكسپير، مانند زندگينامة بسياري از برزگان ادبيات پارسي، نمونهوار شاعر عارف، عطار نيشابوري، همچنان دفتري كمورق و سبك به جاي مانده است.
اما شكسپيرشناسان دست روي دست نگذاشتهاند و همچنان به كوشش خود براي فراهم كردن زندگينامه او ادامه دادهاند؛ افزون بر آن، به جاي شناخت زندگي او، به شناخت هر چه بيشتر، ژرفتر و گستردهتر آثار او پرداختهاند. چندا چون اين همه پژوهش خواننده ايراني را به راستي تكان ميدهد؛ زيرا او از خود ميپرسد در سنجش با آن همه گفتارها و نوشتههاي گوناگون، هنگفت و سترگ نسبت به شكسپير و بهويژه آثار او، پيرامون نامبرداران ادبيات پارسي كه همتراز از شكسپير يا برتر از او هستند، چه كارهاي انجام پذيرفته است؟!
گريزي به گزارش «يان كات»42 به آماج عبرتآموزي!
يان كات نظريهپرداز لهستاني هنر نمايش، كتاب ارزشمند و نامبرداري دارد به نام «شكسپير. معاصر ما» [كات در اين اثر، چند نمايشنامه شكسپير را تحليل كرده و چنين نشان داده است كه درونمايه43 اين آثار ادبيـ نمايشي، صرفاً به گذشته مربوط نميشوند، بلكه ميتوان مشابه، همگن و همگونة آنها را، در دورة معاصر نيز ملاحظه كرد.
يكي از مقالات مشهور اين كتاب، «شاه لير يا پايان بازي»44 نام دارد كه بر نويسندگان وكارگردانان معاصر جهان و از جمله پيتر بروك تأثير فراواني گذاشته است. يان كات درباره آثار شكسپير صاحب نظر است. وي در شماري از كنفرانسهايي كه درباره شكسپير برگزار شده، شركت جسته است، دو مورد از آن: «گردهمايي ونكوور» (كانادا) و «گردهمايي واشنگتن» (امريكا) است كه هر دو، گردهماييهايي جهان يا بينالمللي بودهاند. در اين دو گردهمايي، از شماري از مشهورترين «شكسپيركاران» و «شكسپيرپژوهان» جهان دعوت به عمل آمده بود. مدعوين معمولاً مقالهها و تحقيقات و دانستههاي خود را به اطلاع ديگران ميرساندند. كات نيز به اين دو گردهمايي جهاني دعوت شده بود. وي خاطرة خود را از شركت در آنها به صورت مقالهاي به نام «معماي شكسپير» نگاشته است...»45
كات پيرامون اين گردهمايي نوشته است:
«هتل هيلتون مملو از «شكسپيركاوان» شده بود. نزديك به يك هزار نفر از آنها در ماه آوريل سال 1976 ميلادي، در دومين گردهمايي جهاني شكسپيرشناسي در واشنگتن حضور يافته بودند...
مدت پنج روز گردهمايي، ميان جلسات همگاني و نشستهاي فرعي، نشستهاي تخصصي و سمينارها تقسيم شده بود. شركتكنندگان در اين گردهمايي فقط براي نوشيدن قهوه توقف ميكردند. آن هم مانند مسافراني كه در ايستگاه قطار، بيم آن را دارند كه دير به قطار برسند. آنها با كيفهاي دستي خود به سمت يكي از شش سالن كنفرانسش ميدويدند با كيفهايي كه از متون سخنراني درباره شكسپير انباشته بودند. در اين شش سالن شكسپيرپژوهان بدون وقفه، و به طور همزمان براي همقطاران خود دربارة شكسپير سخنراني ميكردند. پسين و پيشين دربارة شكسپير، همه چيز دربارة شكسپير: خواه با شيوههاي سنتي تحليل متن، خواه با آخرين خبرهاي تأويل متني هرمنيوتيكي آثار او. سمينارهايي دربارة تعبيرها و تفسيرهاي «اصالت موجودي» اگزيستانسياليستيك46 آثار او، و نيز شكسپير ماركسيست برگزار ميشدند...»47
نظرية انتقادي جديدي براي نقد نمايشنامه
در زماني كه يان كات معماي شكسپير را نوشته، آخرين رويكرد نقدگرانه يا رويكرد انتقادي48 به متن (داستان، شعر وصفي، غنايي،... و نمايشنامه) به گفتة او «ديدگاهي اگزيستانسياليستي بوده، و حال آنكه از آن زمان تا امروزگار، ديدگاه و رويكردهاي انتقادي ديگري به ميدان آمدهاند، «باليده گستردگي»٭49 يافتهاند و به سراغ نقد متنها رفتهاند. به راستي سدة بيستم ميلادي از هر جنبه به جنبه پديداري و پيداي نظريهها و چندا چون آنها، شگفتانگيز است.
باري، يكي از نظريههاي انتقادي50 به سبب پرداختن به هنر ادبيات دوران «باززايش»٭ (رنسانس)51 و نمونهآوري از نمايشنامههاي ويليام شكسپير، براي طرح در اين «جستاره»٭ (مقاله)52 مناسبت بايستگي دارد؛ و آن «نظرية تاريخگرايي نو»53 و «ماترلياليسم فرهنگي»54 است كه:
اغلب مكمل بريتانيايي اين نگره (تاريخگرايي نو، تاريخگرايي جديد كه در دهه هشتاد در امريكا ظاهر شده است) دانسته ميشود...
تاريخگرايي جديد نوعي تحليل متني كه در طول دهه هشتاد در ايلات متحده مطرح شده، در حال حاضر جايگاه استواري در دانشكدههاي ادبيات انگليسي (و در نشريات علمي ـ تخصصي معتبر)... يافته است.
تاريخگرايي جديد نيز خود را رويكردي راديكال، و برآمده از بطن تعامل ماركسيسم55 و پساساختاگرايي56 ميداند. تا «نقد جديد» يا «نقادي نو»؛ باز هم مانند ماترلياليسم فرهنگي، به طور خاص در آثاري راجع به رنسانس، به ويژه آثار استيون گرينبلات57، جاناتان گلدبرگ58، و كارن نيومن59 و لوئيس مونتروز60 شرح و بسط يافته...
«تاريخگرايي جديد را نخست و به طور مشخص استيون گرينبلات در سال 1982 ... تعريف كرد (به باور گرينبلات متولد 1937 ميلادي، نظريههاي سنتي تاريخ ادبيات: و نيز نظريه رايج در امريكا كه نام آن نقادي نو61 است، هر كدام خللهاي ويژة خود را دارند. و تاريخ ادبيات سنتي) در صدد تحميل وحدتي مصنوعي به متون رنسانسي... و در نتيجه مايل به مشروعيت بخشيدن به روالهاي مسلط قدرت بود. و رويكرد ديگر ـ نقادي نو ـ توجه خود را منحصراً به متني تاريخزده معطوف كرده، معناهاي سياسي (متنها) را سركوب ميكند... (به نظر گرينبلات روش تاريخگرايي جديد) تناقضات موجود در صورتبندي فرهنگي هر برهة تاريخي را مد نظر قرار داده، در واقع اين تناقضات را به موضوع مطالعاتي خود بدل ميكند...
ماترلياليسم فرهنگي بر اين باور است كه هر نظريه فرهنگي ... كه قائل به تمايز ميان هنر و جامعه يا ادبيات و پسزمينه باشد، (به ضرورت) منكر محوريت فرهنگ، روشهاي توليد آن، اشكال، نهادها و انواع مصرف آن در جامعه است. اشكال فرهنگي را هيچ گاه نبايد به عنوان متوني مجزا در نظر گرفت، بلكه آنها تجسميافته در مناسبات و فرآيندهاي تاريخي و مادييي دانست كه آنها را شكل داده و آن اشكال در اين مناسبات و فرآيندها نقشي اساسي ايفا ميكنند...»62
نظرية «تاريخگرايي جديد» و بهويژه «ماترلياليسم فرهنگي» با انتقادهايي ژرف، گسترده و فراواني روبهرو شدهاند و منتقدان، كمبودها، كژيها، نقض غرضها، واز همه مهمتر كهنگي پيدا و پنهان بسياري از آن يافتهاند. اما يادآوري آنها، با نهادماية (تم63 در معناي موضوع و مضمون) اين جستارهي پژوهشي كه بهانه و گريزي به «بن انديشه»* (تم در معناي بر هم افزود گزارههاي فلسفي ـ اخلاقي آشكار و نهفته در متن) ديگري است، هماهنگي ندارد و فرصت گفتوگو از آنها در تنگ ميداني اين جستاره نيست.
با اين همه خاطر نشان ميشود «نظرية تاريخگرايي نو» يكي از رويكردهاي مهم، رايج و پر طرفدار، بسيار جديد در نقادي نمايشنامههاي شكسپير و نمايشنامههاي ديگران بهويژه آناني است كه نمايشنامههاي تاريخي نوشتهاند، و جا دارد كه اين نظريه، هر چند به فشردگي بسيار معرفي گردد؛ زيرا اين جستاره به هر حال دربارة شكسپيرشناسي نيز هست و امروزگار بسياري از نقادان ادبي و نمايشي با نظرية انتقادي تاريخگرايي نو به جان نمايش شكسپير افتادهاند، و نيز به جان بسياري از نمايشنامهنويساني كه نمايشنامههاي تاريخي نوشتهاند.
نظريه تاريخگرايي نو در پيوند با نمايشنامههاي شكسپير
«تاريخگرايي جديد»64 اصطلاح به نسبت جديدي است كه در گسترة نقد ادبي و نمايشي سر برآورده و گرايشهاي توصيفي و تحليلي آن از فلسفههاي نقادي جناحهاي چپ، بهرة بسيار برده است.
اين رويكرد تحليلي به متن (داستان، نمايشنامه) دو دهة 1980 ميلادي در ايالات متحده امريكا پديد آمده و در انگلستان با نظرية ديگري كه ماترلياليسم فرهنگي65 خوانده شده، هماهنگ و همافزود شده و خواهان رويارويي با متن به عنوان پديدهاي كه پيوسته در تعامل با تاريخ است گرديده است. تاريخگرايان جديد ماترلياليستهاي فرهنگي پيوسته به طرح پرسش و بازرسي و پرسوجو از داد و ستدها، كنش و مناسبتهاي تاريخ و ادبيات پرداختهاند.66
رويكرد تاريخگرايي نو، كه با روشي انتقادي و به دور از جزمانديشي، از گفتمان (ماركسگرايي)67، بهره برده، آفرينشهاي ادبي و نمايشي (داستان و نمايشنامه) و «پي بنياد زيباشناسيكي»68 آنها را، خود ـ بسنده و خود ـ آيين (مستقل) نميانگارد و حال آنكه اين نظريه و عملكرد در برابر نظريه و عملكردي است كه منتقدان نو و نيز سازگانگرايان (فرماليستها)69 بر آن تأكيد ميورزيدهاند؛ و متن را امري خود ـ آيين و ناوابسته ميانگارد.
نقد تاريخگرايي نو در پي و بر شالودة تحليلها و تفسيرهاي تاريخ ـ بنياد از متن است، و در اين جريان، زمينههاي چون چنداچون «توليد، مصرف و جايگاه و اعتبار»70 برجسته ميسازد. و از اين قرار نقد تاريخگرايي جديد، همراه با قرين ديگرش، ماترلياليسم فرهنگي، در برابر «سازگانگرايي»* (فورماليسم)71 نقد نو72 و حتي «هرمنيوتيكز» (تأويلشناسي)73 قرار گرفتهاند.74
منتقدان تاريخگراي نو بر اين باور استوارند كه:
«... شرايط تاريخياي كه متن (داستان، ... و نمايشنامه) در آن پديد آمده است، به يك اندازه اهميت دارند چون متن ـ اثر ادبي ـ و زمينه ـ شرايط تاريخي ايجادكنندة آن ـ به طور دوجانبه سازنده هستند: آنها يكديگر را خلق ميكنند. مانند تأثير متقابل پويايي كه بين هويت فردي و جامعه وجود دارد، متون ادبي زمينههاي تاريخي خود را شكل ميدهند و از آنها شكل ميپذيرند...75
«تايسن» نيز بر هماننديهاي نظرية انتقادي «تاريخگرايي نو» و نظريه انتقادي «ماترلياليسم فرهنگي» تأكيد ميورزد و شباهتهاي آنها بيشتر از تفاوتهايشان ميانگارد. تفاوت آن دو نظريه را در سه مورد توضيح ميدهد.
1. نقد فرهنگي (ماترلياليسم فرهنگي) گرايش به موضعگيري سياسي، علنيتري در حمايت از گروههاي تحت ستم اجتماعي دارد.
2. نقد فرهنگي، به دليل جهتگيريهاي سياسياش اغلب از نظريههاي ماركسيستي و فمينيستي ساير نظريههاي سياسي در تحليل خود بهره ميبرد يادآوري است كه اين دو نظريه كم و بيش همگن بينارشتهاي نيز هستند.
3. نقد فرهنگي، در محدودترين معناي آن، خصوصاً به فرهنگ عامه علاقه دارد.76
نظرية انتقادي تاريخگرايي نو، با نظرية ماركسيستي سنتي و شايد قديمي نيز، فاصله گرفته و شايد به همين سبب صفت نو يا جديد بود را به خود گرفته است. در نظر ماركسيسم سنتي هر گونه متني، زيرساخت و شالودة يگانهاي داشته، و آن به كلاني «زيربناي اقتصادي»77 بوده است. در تفكر و نظر ماركسيسم جزمي و سنتي، زيربناي اقتصادي، مالكيت شبكهها و رابطههاي توليدي، ... و مناسبتهاي طبقاتي اساس و نيروماية روبناهايي هستند كه متن نيز نمونهاي از آنها است. و حال آنكه منتقدان نقد نو، متن را گفتماني پركار و پيچيده ميانگارد كه ميان مجموعهاي از گفتمانهاي پركار و پيچيدة ديگر، مانند گفتمانهاي اقتصادي، سياسي، ... و زيباشناسي سر برآورده با آنها در حال داد و ستد و كنش و واكنش است.
اين گفتمانها به متن، مايه و شكل داده و به فراخور خود، از آن مايه و شكل پذيرفته، و افزون بر اين منتقدان، نقد تاريخگراي نو از ديدگاه «ميشل فوكو»78 فيلسوف، مورخ فرانسوي و نيز بعضي از گزارههاي «پساساختگرايي» را نيز پذيرفتهاند. «تاريخ» نيز خود يك متن است و تفسير؛ از اين روي تنها يك تاريخ وجود ندارد.79
چند نظريه از استفن گرينبلات
استفن گرينبلات متولد 1937 ميلادي، چند كتاب مشهور در زمينة تاريخگرايي نو و نظريههاي ادبي و نمايشي به ويژه نقد نمايشنامههاي شكسپير با رويكرد و نظريه انتقادي تاريخگرايي نو نگاشته است. از آن جمله دو كتاب زير ياد ميشوند:
1. خودآفريني نوزايشي ـ رنسانسي ـ از مور تا شكسپير (1980 ميلادي)80
2. گفتوگوهاي ـ مباحثههاي ـ شكسپيري: چرخگردشِ نيرومايه اجتماعي در انگلستان دورة باز ـ زايش81
نقد تاريخگرايي نو، به ويژه نظريههاي گرينبلات در نگرش و ارزيابي دوران باز ـ زايش (رنسانس) دگرگوني بسيار به بار آورده، و نيز نظريه و رويكرد نوين در پيوند با شكسپير در پيوند با نمايشنامههاي او عرضه كرده است. به باور گرينبلات، «كيستايي»* (هويت)82 و نيز كيستايي شكسپير كه در شخصيتهاي او نيز بازتاب يافته است، زاده و فراوردة نيروهاي تاريخي و فرهنگياي پركار و پيچيده است. كيستايي در كنش واكنش ميان نهادهاي اجتماعي قدرتها و اقتدارهاي سياسي ايدئولوژيها «هنجارها، آموزهها و سنجههاي»83 ديني، خانوادگي، ... و سياسي پديد آمده، باليده گستردگي يافته و سازمان يافته است.
«تاريخگرايي نو» دورههاي تاريخي را با شكلگيريها و نمودهاي قدرتها، اقتدارها، ستيزه و تنش ميان آنها، شاسنايي كرده و در اين رهگذر به جاي داشتن الگويي از تحولهاي تاريخي، به مكالمه و مذاكره با نيروهاي مبارزهگر و ستيزهكار تاريخي و فرهنگي پرداخته و مفهومها و رمزهاي جديدي به توصيف و تفسير اين دورهها، كه باز ـ زايش (رنسانس) در كانون آن است، پيشنهاد نموده و در اين زمينه نظريههاي جالب و كارآمدي عنوان كرده است.
به يان كات بازميگرديم! كات به رويكردها و نظريههاي انتقادي اگزيستانسياليستي اشاره كرده و آن را نمونههاي جديد از نظريههاي انتقادي براي بررسي و تحليل و نقد نمايشنامههاي شكسپير انگاشته و حال آنكه آن نظريهها، ديگر جديد به شمار نميروند.
افزون بر آن نظريههاي اگزيستانسياليستي، بيشتر بر بنياد «شرطها و موقعيتهاي انساني»84 استوار شدهاند. و نقد اگزيستانسياليستي نمايشنامههاي شكسپير، بيشتر در پي روشنگري و تفسير شخصيتهاي و رويدادهاي آنها، بر همين بنياد شرطها و موقعيتهاي انساني، بودهاند.
ليكن در نظرية تاريخگرايي نو به ويژه از ديدگاه استفن گرينبلات، شخصيتها و رويدادهاي نمايشنامههاي شكسپير، نه از ديدگاه شرطها و موقعيتهاي انساني، بلكه از «چرخگردش»٭85 (سيركولاسيون) قدرتها و اقتدار و ستيزه، مبارزه و تنش ميان آنها، تفسير و ارزيابي و داوري به نقد شدهاند.
گرينبلات روشن ساخته كه نمايشنامههاي شكسپير زاييده و فرآورده و همچنين نمودار متنها و روايتهاي ايدئولوژيكي هستند، كه با هم بر سر كسب قدرت و اقتدار به ستيزه برخاستهاند. چنين ستيزهها و مبارزههايي، پيوسته ميآفريند و منهدم ميكند، و اين كنشواكنش و «چرخگردش»* ادامه يافته است.
تاريخگرايان نو بر اين باورند كه متنها نمودار سازندهي سه كار ويژهاند:
1. پندار و كردار نويسنده را روشن ميكنند.
2. قوانين اجتماعي و باورهاي رايج و متعارف يك منطقه يا فرهنگ را نشان ميدهند.
3. اين قوانين و عرفيات و باورها را به بوته نقد ميكشند...
گرينبلات بر آن است كه روابط در بين اين سه، يعني 1. متن، 2. زندگي و رفتار و كردار نويسنده و 3. نظام عقيدتي عصر و دوران را كشف كند...
گرينبلات «اتللو» را هم بر مبناي آن سه نكتة پيشگفته بازخواني كرده است و در آن استعمار اروپايي و اصلاحطلبي پروتستاني و تجربة شكسپير در تئاتر دورة اليزابتي را مورد بحث قرار داده است. اين سه امر شخصيت و زبان و افكار «اياگو» قابل رديابي است. اياگو در توطئه خود اتللو را فريب ميدهد و او را نسبت به كاسيو و دزدمونا بدگمان ميسازد. به نظر گرينبلات بين توانايي اياگو و توانايي استعمارگران اروپايي در فريب مردم مستعمره ارتباط وجود دارد. استعمارگران هم عقايد خود را مخفي نگاه ميدارند و ضعف طرف را ميشناسد. چنان كه اياگو هم به خوبي از نقطه ضعف اتللو آگاه بود. گرينبلات اين توطئه اياگو را كه كاسيو و دزدمونا با هم رابطه دارند، انعكاسي از اصلاحطلبي پروتستان ميداند كه گناه را بر محور مسائل جنسي ببيند...86
پايان گريز؛ و آغاز بازگشت به بنانديشههاي اين جستاره
همان گونه كه در آغاز اين جستاره پژوهشي ياد شده در اين جستاره دو نهادمايه را پيگيري ميشود:
1. شكسپيرولوژي، «نظريههاي انتقادي» به ويژه «نظريه تاريخگرايي نو» و «نظريه فرهنگي»
2. پرسشي فرهنگي. براي طرح پرسش دوم، ناگزير به گردهمايي شكسپيرشناسي و معماي شكسپير بازميگرديم.
باري، شمار گردهماييهايي كه پيرامون شكسپيرشناسي تشكيل ميشوند چنان فراوان است كه نام و نشان آنها را در كتاب ويژه و ساليانهاي ثبت كردهاند، كتابهايي كه با گذشت هر سال جلدي بر جلدهاي پيش و پيشتر، افزوده شده است. فرهنگهايي كه در بر دارندة نام و نشاني گردهماييهاي شكسپيرشناسي است، در بيشتر كتابخانههاي دانشگاهي و شهري ـ در اروپا و آمريكا ـ وجود و در دسترس علاقهمندان قرار دارند.
پرسش اينجا است، آيا ما پارسيزبانان براي شاعر مليمان، آن ايرانينژاده، بخرد، تاريخدان و زندگيشناس، فردوسي توسي، به چنين كوششهاي سنجيده، فرهيخته و سازمانيافته كمر بستهايم؟ چرا و چند و چون؟
نزديك چهل سال پيش كه يان كات «گزارشهايي از گردهمايي جهاني شكسپيرشناسان» را منتشر ساخته، پيرامون آموزش و پژوهش در اين گفتمان شكسپيرشناسي نوشته است:
«در ساختمانهاي جنبي تالار، انتشارات مربوط به شكسپير به نمايش گذاشته شده بودند. در ميان آنها پژوهشنامههاي واژگاني، تطبيقهاي متنيـ تطبيقي، و راهنماهاي ديگر به چشم ميخورند؛ پژوهشنامههايي كه بيست و دو هزار واژهاي را كه شكسپير به كار برده بود، در بر داشتند. توضيح و شرح اين واژهها به صورت كامپيوتري، و با توجه به متني كه در آن به كار رفتهاند، ارائه شده بودند.
علاوه بر اينها، دربارة انتشار متون جديد و اصلاحشده آثار شكسپير، آگهيهايي ديده ميشدند؛ متون و مراجعي كه كامپيوترهاي خستگيناپذير، آنها را تهيه كرده بودند و شامل راهنما و دستورهاي صحنه و كارگرداني و متون مستقل نمايشنامهها، با آيين نگارش جديد و نقطهگذاري تا آخرين ويرگول، ميشدند.
گاهي فراواني يا بسامد87 روابط احتمالي ميان علامات تعجب (!) و علامات سؤال (؟) در آثار او شمارش شده بودند.
شكسپيرشناسي نه فقط از شكسپير كه از خودش نيز تغذيه ميكند. در ايالات متحدة آمريكا به تنهايي بيش از دو هزار كرسي استادي مربوط به شكسپير وجود دارد، و تقريباً يك هزار مورد آن نيز در ساير نقاط جهان و هر سال معمولاً سيصد پاياننامة دورة دكتري دربارة شكسپير نوشته ميشود: يعني اگر تعطيلات سالانه، و تعطيلات شنبه و يكشنبه تقويمي را به حساب نياوريم، هر روز يك رسالة دكتري جديد، دربارة شكسپير نوشته ميشود...88»
اينك اگر از خود بپرسيم، در سنجش با آن همه پژوهشهايي كه دربارة شكسپير شده و ميشود، ما دربارة شخصيتهاي بزرگ ادبي و تاريخي و فلسفي خود، چه كردهايم، ما چه پاسخي ميدهيم؟ بياييد ما هم آمار آموزشيـ پژوهشي خود را پيرامون اديبانمان، سخنآفرينمانمان روي ميز، پيش آفتاب بگذاريم. گمان ميكنيد حاصل اين سنجش چه نكتههايي را افشا ميكند؟... باري، به اميد پندآموزي از شكسپيرلوژي و معماي شكسپير!
پينوشت:
1. Texts
2. Stratford
3. Shakespeare’s first folio edition of his complete works
4. The first folio
5. [Walsh (William): Shakespeare’s Antony and Cleopatra, U.S.A: monarch – press, 1966, p. 5]
6. The first folio of Shakespeare’s works, 1623
7. Shakespearelogy
8. Inferio literature
9. [Walsh، پيشين، 1966، ص 5]
10. The early comedies and histories
11. The great tragedies
12. The late romances
13. Romantic comedies
14. A Midsummer night’s dream, CA. 1595
15. Patriotic Histories
16. Henry v, 1599
17. Hamlet, 1602
18. Antony and Cleopatra, CA. 1608
19. Cymbeline, CA. 1910
20. The winter’s tale, CA. 1611
21. The tempest, 1611
22. Point of view
23. Structure
24. Much Ado About nothing, 1599
25. Twelfth night, 1600
26 . [Walsh، پيشين، 1966، ص 5 ـ 6]
27. Biographical approach
28. Close reading
29. Content and form
30. Biographical criticism
31. [سبزيان مرادآبادي (سعيد)، و كزازي (دكتر ميرجلالالدين): فرهنگ نظريه و نقد ادبي واژگان ادبيات و حوزههاي وابسته، تهران: انتشارات مرواريد، 1388، ص 68].
32. Romantisme
33. Romanticism
34. Development
35. Charles Augustine saint – beuve, 1804 - 1869
36. ]Habib (M.A.R): A history of literary criticism from Plato to the Present, U.S.A: Blackwell publishing, 2005 p. 424[
37. [امامي (دكتر نصرالله): مباني و روشهاي نقد ادبي. تهران: نشر جامي، چاپ سوم با تجديد نظر، 1385، ص 163.]
38. Critical Approach
39. ]Methuen’s notes on William Shakespeare’s Macbeth U.K: Methuen Educational LTD, 1961,p.1[
40. Shakespeare’s Riddle
41. First Folio
42. IAN Kott, 1914
43. Substance = Content
44. King Lear or Endgame
45 . [كات (يان): معماي شكسپير، گزارشي از يك گردهمايي جهاني شكسپيرشناسان، ترجمه و مقدمه به قلم فرهاد ناظرزاده كرماني، تهران، ماهنامه ادبستان، شمارة 36، ويژة سالگرد سومين سال انتشار، آذرماه، 1371، ص 60 ـ 61].
46. Existentialistic
47. [كات، ترجمة ناظرزاده كرماني، پيشين، ص 61]
48. Lappnoch
49. Development
50. Critical Theories
51. Renaissance
52. Essay
53. New historicism
54. Cultural Materialism
55. Marxism
56. Post structuralism
57. Ephen Greenblatt, 1991 - 1988
58. Athan Goldberg, 1983
59. Ren Newman, 1961
60. Louis Montrose, 1986
61. Criticism
62. [پين (مايكل) (ويراستار): فرهنگ انديشه انتقادي از روشنگري تا پسامدرنيته، ترجمة پيام يزدانجو، تهران: نشر مركز، 1382، برگي از صص 211، 212 و 573، 574].
63. Theme
64. New historicism
65. Cultural materialism
66. (J.A), Revised by Preston (C.E): The penguin Dictionary of / Terary Terms and Literary Theory, U.K: Penguin Books, 1998, p.545[.
67. Marxism
68. Aesthetical principles
69. Formalists
70. Production, consumption and status
71. Formalism
72. Hermeneutics
73. [Cuddon، پيشين]
74. [Cuddon، پيشين].
75. [تايسن (ليس): نظريههاي نقد ادبي معاصر، ترجمه مازيار حسينزاده و فاطمه حسيني، ويراستار دكتر حسين پاينده، تهران، نشر نگاه امروز، حكايت قلم نوين، 1387، ص 485].
76. [تايسن، پيشين، ص 495]
77. Discourses
78. Michel Foucault, 1926 - 1984
79. [Habib (M.A.R): A history of literary criticism from ploto to the present, U.S.A: Blackwell publishing, 2005, p.761 – 765]
80. Renaissance self-fashioning: From more to Shakespeare, U.S.A.: University of Chicago Press)
81. Shakespearian Negotiation: the circulation of social energy in renaissance England, U.S.A: University of California press, 1988.
82. Identity
83. Norms doctrines and standards
84. Human Conditions
85. Circulation
86 . [شميسا (دكتر سيروس): نقد ادبي، نشر ميترا، ويرايش دوم، 1385، برگفته از صص 305 ـ 306].
87. Frequency
88 . [كات، ترجمة ناظرزادة كرماني، پيشين، ص 61].