فیلم «رها» به کارگردانی حسام فرهمند، با هدف نمایش واقعیت‌های تلخ جامعه پا به عرصه سینما گذاشته است، اما در مسیر روایت خود، به‌جای ترسیم تجربه‌ای انسانی و ملموس از فقر و بحران، به مجموعه‌ای از کلیشه‌ها و تمهیدات سطحی تن می‌دهد. این فیلم، با وجود سکانسی آغازین پرظرفیت و موضوعی قابل‌توجه، در ادامه اسیر آشفتگی روایی و ضعف در شخصیت‌پردازی می‌شود.

چارسو پرس: سینمای امروز ایران، در جایگاهی قرار گرفته که بیش از آن‌که با شاخصه‌های سینمایی سنجیده شود، با تعابیری چون "تلخ"، "شیرین"، "گس" یا "زننده" معرفی می‌شود. به‌نظر می‌رسد مدیوم سینما به‌تدریج جایگاه خود را به یک صنعت روایت‌محورِ احساس‌برانگیز اما گاه تهی از عمق، واگذار کرده است؛ صنعتی که تلاش دارد با دستاویز قرار دادن مسائل اجتماعی، مخاطب را برای خرید بلیت مجاب کند.


فیلم «رها» نیز از همین جریان تأثیر پذیرفته است؛ گرچه ادعا دارد فیلمی اجتماعی و جدی است، اما در واقع، از همان چشمه‌ای آب می‌خورد که فیلم‌های کمدی پرفروشِ سطحی از آن متنعم می‌شوند. در اینجا، انسان نه به‌عنوان سوژه‌ای دارای شأن و هویت، بلکه بهانه‌ای برای خلق درام است. فقر دیگر صرفاً یک موقعیت نیست که شخصیت‌ها در آن گیر افتاده باشند؛ بلکه تبدیل به پس‌زمینه‌ای برای ارائه روایتی آشنا و کلیشه‌ای از "دیگری" شده که مخاطب قرار است از دور به تماشای آن بنشیند.


کلیشه‌های تکرارشونده به‌جای زیست واقعی

«رها» در ترسیم فقر، همانند بسیاری دیگر از آثار سینمای ایران، نگاه از بالا به پایین دارد؛ نگاهی توریستی و بدون درک واقعی از زیستن در دل این وضعیت. آنچه ارائه می‌شود، کولاژی از کلیشه‌های آشنا و حرف‌های تکرارشونده است؛ ترکیبی سطحی از تصویر یک خانواده رنج‌کشیده که نه در درام حل می‌شود و نه به تجربه‌ای انسانی بدل می‌گردد.

نمونه‌ای درخشان از لحظات انسانی فیلم را می‌توان در سکانس افتتاحیه دید؛ پدری خسته و درمانده مشغول تعمیر یک ساعت قدیمی‌ست و دخترش، دراز کشیده روی کاناپه، سعی دارد ناراحتی‌اش را پنهان کند تا باری از دوش پدر بردارد. گفت‌وگوی کوتاه اما عمیق میان این دو، می‌توانست زمینه‌ساز ساخت فیلمی مبتنی بر ارتباطات انسانی شود. اما پس از این سکانس، فیلم دچار سرگردانی می‌شود.


بیشتر بخوانید: نقد و یادداشت سینمای ایران


درامی بدون استخوان‌بندی مستحکم

از همین نقطه به بعد، فیلم در فضایی سرگردان پیش می‌رود. نه ساختار درام منسجمی دارد و نه تجربه زیسته‌ای پشت روایت آن نهفته است. پیرنگ داستان بسیار نحیف است و رویدادها به‌جای آن‌که بر پایه منطق درونی روایت شکل بگیرند، از بیرون به آن الصاق شده‌اند. این امر، باعث می‌شود تسلسل رویدادها تصادفی و غیرارگانیک به‌نظر برسد.

فیلم می‌کوشد وضعیت خانواده را با فشارهای جامعه بیرونی گره بزند، اما در شخصیت‌پردازی موفق نیست. پدر که باید کنش‌گر اصلی باشد، نه به‌درستی طراحی شده و نه به‌روشنی درک می‌شود. بازی شهاب حسینی نیز به‌دلیل ضعف در فیلمنامه، نمی‌تواند بار عاطفی لازم را به دوش بکشد. مخاطب نمی‌داند با پدری بی‌خیال و کودک‌مآب طرف است یا مردی رنج‌کشیده با ترومایی عمیق.


حذف غیرمنطقی اطلاعات کلیدی

پیشینه مهم شخصیت پدر ــ حادثه‌ای که در آن دختری در برابر قطار شهری که او راننده‌اش بوده خودکشی کرده ــ دیرهنگام و ناگهانی به مخاطب اطلاع داده می‌شود. در حالی‌که اگر این تروما از ابتدا مطرح می‌شد، می‌توانست رفتارها و سرگشتگی پدر را توجیه کرده و همدلی مخاطب را برانگیزد. حذف آگاهانه این اطلاعات، پیوند عاطفی میان مخاطب و شخصیت را قطع می‌کند و در نتیجه، مخاطب تنها به نظاره‌گری منفعل بدل می‌شود.


تمهیدات دراماتیک ضعیف و غیرقابل‌پذیرش

رویدادهای بعدی فیلم ــ از دزدی لپ‌تاپ گرفته تا مرگ رها و تصادف پسر ــ فاقد منطق درونی و بار عاطفی مؤثر هستند. تصمیمات و کنش‌های شخصیت‌ها گاه بی‌دلیل‌اند و گاه در تضاد با پیشینه‌ای هستند که فیلم برای‌شان ترسیم کرده است. شخصیت رها، به‌عنوان محوری‌ترین شخصیت داستان، در اوج تناقض قرار دارد. او که توانایی «نه» گفتن به نزدیک‌ترین اطرافیان خود را ندارد، چگونه ناگهان تصمیمی به این اندازه رادیکال می‌گیرد؟


تراژدی نهایی، که می‌توانست بار احساسی فیلم را به اوج برساند، نیز تحت‌الشعاع آشفتگی فیلمنامه و نبود پیش‌زمینه‌های عاطفی لازم، تأثیرگذاری خود را از دست می‌دهد.


بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


بازیگری که به‌جای فیلم، بیرون از آن ایستاده است

شهاب حسینی در نقش پدر، با وجود تلاش قابل‌تقدیرش، نتوانسته این نقش را از یک تیپ فراتر ببرد. او، که چهره‌ای شناخته‌شده و با پیش‌فرض‌های ذهنی مخاطب است، نمی‌تواند فاصله خود با شخصیت را پنهان کند. لحظاتی در بازی او هست که به یاد فیلم‌های دیگر می‌افتیم؛ از رقصی شبیه به سکانس پیمان معادی در «ابد و یک روز» گرفته تا چشم‌هایی که تلاش می‌کنند بار درونی یک فقدان بزرگ را نشان دهند، اما موفق نمی‌شوند. مخاطب، به‌خاطر آگاهی بیرونی از بازیگر، نمی‌تواند به‌طور کامل در جهان فیلم غوطه‌ور شود.


جمع‌بندی: رها، فرصتی از دست رفته

فیلم «رها» با وجود موقعیت اولیه قابل‌توجه و پتانسیل فراوان برای پرداخت دراماتیک، در اجرا دچار سردرگمی، آشفتگی ساختاری و شتاب‌زدگی در روایت شده است. غفلت از شخصیت‌پردازی منسجم، مدیریت نادرست اطلاعات، رویدادهای مهندسی‌شده و عدم هم‌دلی‌برانگیزی از سوی بازیگر اصلی، باعث شده فیلم از تبدیل‌شدن به اثری اثرگذار و ماندگار باز بماند. در نهایت، «رها» بیشتر از آنکه درباره زیستن در رنج باشد، روایت سطحی‌ای از نگاه بیرونی به فقر و فروپاشی است.


منبع: روزنامه اعتماد


نویسنده: محسن بدرقه