سینمای علمی‌تخیلی همواره بستری برای تجربه‌های متفاوت، دیدگاه‌های پیشرو و روایت‌های بحث‌برانگیز بوده است. در حالی‌که برخی از این فیلم‌ها تحسین‌برانگیز تلقی می‌شوند، برخی دیگر با صحنه‌هایی جنجالی باعث واکنش‌های تند از سوی منتقدان یا تماشاگران شده‌اند. از ممنوعیت پخش در کشورهای مختلف گرفته تا پایان‌هایی غیرمنتظره، نگاهی می‌اندازیم به صحنه‌هایی که مرزهای سینمای جهان را به چالش کشیده‌اند.

چارسو پرس: امروزه بیش از هر زمان دیگری امکان به‌اشتراک‌گذاری نظرات درباره فیلم‌های علمی‌تخیلی وجود دارد. پلتفرم‌هایی نظیر IMDb و Letterboxd این فرصت را فراهم کرده‌اند تا علاقه‌مندان به سینما بتوانند دیدگاه‌های خود را با دیگران مطرح کرده و به گفت‌وگو بپردازند. گاهی‌ اوقات یک گفت‌وگوی سالم پیرامون یک فیلم بحث‌برانگیز می‌تواند زاویه‌ی جدیدی از یک اثر را به مخاطب نشان دهد.


اما چه چیزی یک فیلم را به اثری «جنجالی» بدل می‌کند؟
پایان‌های غیرمنتظره یا ناراضی‌کننده، مرگ شوکه‌کننده‌ی شخصیت‌های اصلی، یا حتی مضامین سیاسی و اجتماعی حساس می‌توانند موجب واکنش‌های شدید مخاطبان شوند. در برخی موارد، آثار علمی‌تخیلی به‌دلیل محتوای جنجالی یا پیشرو، در برخی کشورها ممنوع‌الپخش شده‌اند.


ژانر علمی‌تخیلی در تاریخ خود بارها به خطوط قرمز نزدیک شده است. برخی از شاهکارهای این ژانر سال‌ها جلوتر از زمان خود بودند و بعدها به درستی فهمیده شدند؛ در حالی‌که برخی دیگر، با گذشت زمان، مورد بازنگری قرار گرفتند و کاستی‌های آن‌ها بیشتر نمایان شد.


در ادامه‌ی این پرونده، مروری خواهیم داشت بر جنجالی‌ترین صحنه‌هایی که ذهن مخاطبان سینمای جهان را به خود مشغول کرده‌اند — از انتخاب‌های اخلاقی دشوار در Ex Machina (اکس ماکینا) تا پایان شگفت‌انگیز 2001: A Space Odyssey (۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی).


هان شلیک می‌کند به گریدو — Star Wars (جنگ ستارگان - ۱۹۷۷)


در نسخه‌ی اصلی فیلم Star Wars (جنگ ستارگان) که در سال ۱۹۷۷ به‌صورت سینمایی اکران شد، شخصیت محبوب هان سولو (با بازی هریسون فورد) پیش‌دستی می‌کند و شکارچی جایزه‌بگیر، گریدو (با بازی پال بلیک) را در کافه‌ی موس آیسلی از پا درمی‌آورد. این صحنه در همان زمان به‌عنوان لحظه‌ای سرنوشت‌ساز در شکل‌گیری شخصیت هان شناخته می‌شد؛ او فردی باهوش، سریع و البته بدون وابستگی اخلاقی مطلق به قانون بود.


اما سال‌ها بعد، جورج لوکاس در نسخه‌ی ویژه‌ای که سال ۱۹۹۷ بازسازی و بازنشر شد، این سکانس را مجدداً تدوین کرد. هدف او؟ اصلاح وجهه‌ی هان و جلوگیری از تبدیل شدن او به یک «قاتل بی‌رحم». در نسخه‌ی جدید، گریدو ابتدا شلیک می‌کند و سپس هان پاسخ می‌دهد و او را می‌کشد.


این تغییر خشم گسترده‌ای در میان هواداران سینمای جهان برانگیخت. بسیاری این نسخه‌ی جدید را تضعیف‌کننده‌ی شخصیت زیرک و بی‌پروای هان دانستند. بحث‌ها با هر نسخه‌ی تازه‌منتشر‌شده شدت بیشتری یافت: در نسخه‌ی DVD سال ۲۰۰۴، هر دو شخصیت تقریباً هم‌زمان شلیک می‌کنند. در نسخه‌ی Blu-Ray سال ۲۰۱۱ نیز همین روند حفظ شد، اما چند فریم از صحنه حذف شد. و سرانجام، در نسخه‌ای که از طریق دیزنی پلاس منتشر شد، گریدو پیش از مرگ عبارتی نامفهوم به زبان هاتیز (زبان بیگانگان دنیای جنگ ستارگان) بر زبان می‌آورد.


لوکاس همواره از این تصمیم دفاع کرده است. او در کتاب The Star Wars Archives: 1999-2005 تأکید می‌کند که «هرگز قصد نداشته هان را یک قاتل بی‌رحم تصویر کند» و معتقد است «قهرمانان همیشه در دفاع از خود شلیک می‌کنند.»

این سکانس به یکی از نمادین‌ترین و جنجالی‌ترین لحظات در تاریخ سینمای علمی‌تخیلی تبدیل شده؛ مثالی کامل از اینکه چگونه یک تغییر ظاهراً جزئی می‌تواند سال‌ها محل بحث در میان هواداران باقی بماند.


هجوم به خانه — A Clockwork Orange (پرتقال کوکی – ۱۹۷۱)


استنلی کوبریک کارگردانی است که همواره در خط مقدم جنجال‌های سینمایی قرار داشته، اما فیلم A Clockwork Orange (پرتقال کوکی) شاید جنجالی‌ترین اثر او باشد؛ اثری که در سال ۱۹۷۱ با واکنش‌های بسیار تند مواجه شد. این فیلم یکی از معدود آثار سینمایی بود که با وجود دریافت رده‌بندی سنی X، به موفقیتی در جریان اصلی سینمای جهان دست یافت. یکی از صحنه‌هایی که در دریافت این درجه‌ی سنی نقش کلیدی داشت، صحنه‌ی هولناک هجوم به خانه است.


در این سکانس، شخصیت الکس دلارج (با بازی مالکوم مک‌داول) به همراه گروهش وارد خانه‌ای می‌شوند و در اقدامی خشونت‌آمیز، زن صاحب‌خانه را مورد حمله قرار می‌دهد، در حالی‌که همسر او ناچار به تماشای این صحنه است. آنچه خشم بسیاری از منتقدان را شعله‌ور کرد، استفاده‌ی آگاهانه از آهنگ کلاسیک و محبوب Singin’ in the Rain در پس‌زمینه‌ی این خشونت بود. کوبریک با این تمهید نشان داد که الکس فراتر از اصلاح و منطق است و هر تلاشی برای تغییر او از پیش شکست‌خورده خواهد بود.


هم‌نشینی یک قطعه‌ی موسیقی شاد و نوستالژیک با خشونتی بی‌رحمانه، به حدی جنجال‌برانگیز شد که کوبریک شخصاً از کمپانی برادران وارنر درخواست کرد فیلم را از چرخه‌ی اکران در بریتانیا خارج کنند. جین کلی، ستاره‌ی اصلی فیلم کلاسیک Singin’ in the Rain نیز از این موضوع ناراحت بود—اما نه دقیقاً به دلایلی که شاید تصور شود. مالکوم مک‌داول بعدها در مصاحبه‌ای فاش کرد که کلی بابت استفاده از این ترانه، هیچ حق‌الزحمه یا حق پخشی دریافت نکرده بود. او با طعنه گفته بود: «ما یه دسته‌مون بابت این آهنگ هیچی نگرفتیم!»


پرتقال کوکی تا به امروز به عنوان نمونه‌ای ماندگار از برخورد بی‌پرده‌ی سینما با موضوعات خشونت، اختیار و اصلاح رفتاری شناخته می‌شود—و صحنه‌ی هجوم به خانه همچنان یکی از فراموش‌نشدنی‌ترین و بحث‌برانگیزترین لحظات در تاریخ سینمای جهان است


بازسازی دیجیتال پیتر کوشینگ — Rogue One: A Star Wars Story (روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان – ۲۰۱۶)


در فیلم Rogue One: A Star Wars Story (روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان)، تکنولوژی بازسازی دیجیتال چهره برای احیای شخصیت گرند موف تارکین با چهره‌ی بازیگر فقید پیتر کوشینگ مورد استفاده قرار گرفت. در حالی‌که در فیلم‌های دیگر از فناوری CGI برای جوان‌سازی چهره‌ی بازیگران زنده استفاده شده بود، در اینجا بحث بر سر استفاده از تصویر بازیگری بود که در سال ۱۹۹۴ و در ۸۱ سالگی درگذشته بود. کمپانی لوکاس‌فیلم با بهره‌گیری از آرشیوهای تصویری چهره‌ی کوشینگ را بازسازی و آن را بر بدن بازیگر گای هنری جای‌گذاری کرد.


این اقدام بلافاصله بحث‌های اخلاقی گسترده‌ای را در محافل سینمایی و رسانه‌ای جهان برانگیخت. منتقدان معتقد بودند این موضوع با مواردی مانند بازی ساموئل ال. جکسون در نقش جوان‌شده‌ی نیک فیوری در فیلم Captain Marvel تفاوت اساسی دارد، چرا که کوشینگ سال‌ها پیش از تولید فیلم از دنیا رفته بود و نمی‌توانست در مورد استفاده از تصویر خود اظهار نظر کند.


لوکاس‌فیلم در واکنش به این انتقادها، بیانیه‌ای رسمی صادر کرد. تهیه‌کننده کیری هارت نیز در پاسخ گفته بود: «اگر این شخصیت در فیلم نباشد، باید توضیح بدهیم چرا نیست. در حالی که داستان روگ وان مستقیماً به وقایع A New Hope (امیدی نو) متصل است، و برای حفظ تداوم زمانی و بصری، حضور تارکین با همان ظاهر لازم بود.»


با این حال، بسیاری از تحلیل‌گران سینمایی بر این باورند که تداوم روایت نمی‌تواند توجیه‌گر عبور از مرزهای اخلاقی باشد. نتیجه‌ی نهایی، جلوه‌ای نسبتاً مصنوعی و ناآرام‌کننده داشت که برای برخی تماشاگران آزاردهنده بود—به‌ویژه آنکه صدای هنری از چهره‌ی کوشینگ شنیده می‌شد. حتی اگر بازماندگان کوشینگ در روند این تصمیم‌گیری مشارکت داشته باشند، این فیلم به‌نوعی استانداردی تازه و خطرناک برای آینده‌ی سینمای جهان تعیین کرد؛ استانداردی که در صورت نبود نظارت، می‌تواند به سوءاستفاده‌های گسترده منجر شود.


بیشتر بخوانید: معرفی فیلم‌های سینمایی


سکانس جنگ جهانی دوم — Transformers: The Last Knight (تبدیل‌شوندگان: شوالیه آخر – ۲۰۱۷)


در مجموعه فیلم‌های Transformers (تبدیل‌شوندگان) بارها به این موضوع اشاره شده که حضور آتابات‌ها و دسپتیکان‌ها در زمین سابقه‌ای طولانی دارد. از ربط دادن داستان به ساخت اهرام مصر در فیلم Transformers: Revenge of the Fallen گرفته تا پیوند با مأموریت فضایی آپولو ۱۱ در Transformers: Dark of the Moon و حتی نسبت دادن انقراض دایناسورها به دخالت ربات‌ها در Transformers: Age of Extinction، همگی بخشی از تلاش‌های این فرنچایز برای گره زدن وقایع تاریخی با دنیای علمی-تخیلی آن بوده است.


اما در Transformers: The Last Knight (تبدیل‌شوندگان: شوالیه آخر)، بازگشت به گذشته پا را از این هم فراتر می‌گذارد و به جنگ جهانی دوم می‌رسد. جنجال اصلی زمانی آغاز شد که تصاویری از صحنه فیلم‌برداری منتشر شد که نشان می‌داد خانه وینستون چرچیل، نخست‌وزیر اسطوره‌ای بریتانیا در دوران جنگ، با پرچم‌های نازی تزئین شده است. بسیاری این اقدام را توهینی به تاریخ و میراث چرچیل دانستند.


تونی هیز از انجمن کهنه‌سربازان بریتانیا اظهار داشت: «رزمندگان جنگ جهانی دوم از دیدن چنین تصاویری به‌شدت ناراحت خواهند شد.» با افزایش واکنش‌ها، مایکل بی کارگردان فیلم، از تصمیم خود دفاع کرد و گفت: «مردم فیلمنامه را نخوانده‌اند و نمی‌دانند که چرچیل در این فیلم یک قهرمان بزرگ است.»


نیکلاس سومز، نوه چرچیل، نیز در واکنش به این بحث‌ها گفت این جنجال‌ها «مسخره» است و سینماگران حق دارند از مکان‌های تاریخی برای مقاصد هنری استفاده کنند.


با این حال، هرچند می‌توان به دلایل متعددی از کیفیت پایین Transformers: The Last Knight انتقاد کرد، ولی به‌کارگیری نمادهای نازی در یک سکانس بازسازی تاریخی (آن هم در فیلمی تخیلی و اکشن) شاید بیش از آنکه بی‌احترامی باشد، نوعی تصمیم بحث‌برانگیز سینمایی است که می‌توان آن را در چارچوب آزادی‌های خلاقانه در سینمای جهان بررسی کرد.


مرگ مورفی — Robocop (پلیس آهنی – ۱۹۸۷)


فیلم Robocop (پلیس آهنی) از خشن‌ترین و شوکه‌کننده‌ترین آثار اکشن دهه ۱۹۸۰ میلادی به شمار می‌آید. اگرچه نسخه نهایی فیلم حاوی صحنه‌های بسیار خشنی بود، اما نسخه اولیه‌ای که پل ورهوفن کارگردان به انجمن ممیزی فیلم‌های آمریکا (MPAA) ارسال کرد، به‌مراتب خشن‌تر بود و در نهایت درجه X (مخصوص آثار بسیار خشن و غیراخلاقی پیش از ابداع رده‌بندی NC-17) دریافت کرد.


ورهوفن برای اکران عمومی مجبور شد بارها فیلم را تدوین مجدد کند. از جمله مهم‌ترین اصلاحات، حذف بخش‌هایی از صحنه مرگ دلخراش شخصیت الکس مورفی (با بازی پیتر ولر) بود. بنا به گفته خود ورهوفن، او مجبور شد فیلم را هشت مرتبه به MPAA ارسال کند تا در نهایت موفق به دریافت درجه سنی R شود. این تغییرات مؤثر واقع شد و Robocop به موفقیتی بزرگ دست یافت، به‌طوری‌که حتی محصولات جانبی مانند اسباب‌بازی‌های آن نیز کودکان را جذب کرد.


با این حال، علاقه‌مندان جدی سینمای جهان که مایلند نسخه کامل و بدون سانسور را تماشا کنند، می‌توانند به‌دنبال نسخه‌های ویژه DVD یا سرویس‌های پخش آنلاین باشند که گاه‌به‌گاه این نسخه نایاب را در دسترس قرار می‌دهند.


تبلیغات اغراق‌آمیز کریسپی کریم — Power Rangers (پاور رنجرز – ۲۰۱۷)


حضور برندها و تبلیغات در آثار سینمایی موضوع جدیدی نیست، اما گاهی این تبلیغات چنان پررنگ و بی‌ربط ظاهر می‌شوند که روند داستان را مختل می‌کنند. نمونه بارز این مسئله را می‌توان در فیلم Power Rangers (پاور رنجرز – ۲۰۱۷) مشاهده کرد.


در این بازسازی سینمایی فرنچایز محبوب، برند Krispy Kreme چنان نقش پررنگی در داستان پیدا می‌کند که در پرده سوم فیلم، یک سکانس کامل اکشن در شعبه‌ای از این فروشگاه برگزار می‌شود. این تبلیغات افراطی با واکنش منفی هواداران روبه‌رو شد، چرا که به‌زعم آنان باعث کاهش اعتبار روایی فیلم شده بود. در اقدامی تبلیغاتی همزمان با اکران فیلم، شرکت کریسپی کریم خط تولید ویژه‌ای از دونات‌ها را معرفی کرد و فیلم نیز انگار هر رویداد اجتماعی در شهر خیالی انجل گروو را به این برند گره زده بود.


هرچند تبلیغات محصول بخشی اجتناب‌ناپذیر از تولیدات مدرن سینمای جهان هستند، اما نمونه پاور رنجرز تبدیل به یکی از بحث‌برانگیزترین نمونه‌های آن شد.


قتل ژنرال زاد توسط سوپرمن — Man of Steel (مرد فولاد – ۲۰۱۳)


فیلم Man of Steel (مرد فولاد) از همان زمان اکران در سال ۲۰۱۳، نظرات کاملاً متضادی را میان طرفداران دنیای دی‌سی به وجود آورد. برخی سبک تاریک و نگاه جدی زک اسنایدر به منشأ شخصیت سوپرمن را ستودند، در حالی که دیگران فیلم را به‌دلیل خشونت بالا، نمادگرایی مذهبی، تدوین نامتعارف و فقدان احساسات انسانی نقد کردند.


اما صحنه‌ای که بیش از همه جنجال‌برانگیز شد، مربوط به پایان‌بندی فیلم بود. جایی که سوپرمن (با بازی هنری کویل) ژنرال زاد (مایکل شنون) را در اقدامی خشن به قتل می‌رساند تا از جان یک خانواده بی‌گناه دفاع کند. این اقدام باعث ایجاد شکاف در میان طرفداران کمیک‌های دی‌سی شد. دیوید اس. گویر نویسنده فیلم از این تصمیم دفاع کرد و گفت که سوپرمن هنوز در آغاز راه قهرمانی خود است و از میزان قدرتش آگاهی کامل ندارد.


در مقابل، چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون نیل آدامز، طراح نامدار کمیک‌های دی‌سی، و مارک وِید نویسنده «Superman: Birthright» این صحنه را خیانت به ماهیت شخصیتی سوپرمن دانستند؛ شخصیتی که همواره نماد نجات، نه کشتار، بوده است.


این بحث‌ها نشان دادند که حتی در چارچوب آثار مدرن سینمای جهان، بازتعریف شخصیت‌های نمادین با ریسک‌های جدی همراه است — به‌ویژه اگر آن شخصیت، یک نماد فرهنگی چند دهه‌ای باشد.


داکاری کاپیتان کرک — Star Trek Into Darkness (فراتر از تاریکی – ۲۰۱۳)


فیلم Star Trek Into Darkness پیش از اکران تلاش زیادی کرد تا هویت واقعی شخصیت منفی داستان را مخفی نگه دارد. استودیوهای پارامونت و بد روبات با طنز خاصی تلاش کردند تا بازیگر مطرح بندیکت کامبربچ را به‌عنوان شخصیتی تازه به نام "جان هریسون" معرفی کنند، در حالی که این شخصیت در واقع همان خان نونین سینگ معروف از فیلم Star Trek II: The Wrath of Khan (خشم خان) بود.


اما جنجال اصلی به صحنه‌ای مربوط می‌شود که مستقیماً با نسخه کلاسیک سال ۱۹۸۲ موازی‌سازی شده است. در آن فیلم، اسپاک جان خود را فدای نجات کاپیتان کرک می‌کند. اما در Into Darkness نقش‌ها معکوس شده‌اند: این بار کرک (با بازی کریس پاین) خود را قربانی می‌کند و اسپاک (زکری کوینتو) با فریاد معروف "خان!" در غم او فرو می‌رود.


هرچند نویسنده فیلم دیمن لیندلوف این صحنه را "ادای دینی بازسازی‌شده" توصیف کرد، اما کارگردان نسخه اصلی نیکلاس میر در مصاحبه‌ای با پادکست Midnight's Edge گفت که این بازآفرینی "از نظر هنری نابه‌جا" بوده و هیچ چیز جدیدی به داستان اضافه نکرده است. این نقد نشان می‌دهد که در سینمای جهان، مرز بین احترام به اثر کلاسیک و تکرار بی‌هدف بسیار باریک است.


بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


بیگانگان فضایی — Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull (پادشاهی جمجمه بلورین – ۲۰۰۸)


تا پیش از سال ۲۰۰۸، مجموعه فیلم‌های ایندیانا جونز به‌عنوان آثار ماجراجویانه تاریخی شناخته می‌شدند. اما با اکران فیلم چهارم یعنی Kingdom of the Crystal Skull، این سری رسماً وارد قلمرو سینمای علمی-تخیلی شد. در پایان فیلم مشخص می‌شود که تمدن‌های باستانی زمین حاصل دخالت موجوداتی فرازمینی هستند که در گذشته به‌عنوان خدایان پرستش می‌شدند.


افزودن عنصر بیگانگان به داستان، یکی از دلایلی بود که روند تولید فیلم را به تأخیر انداخت. جورج لوکاس معتقد بود بیگانگان برای داستان حیاتی هستند، اما استیون اسپیلبرگ و هریسون فورد با وارد کردن عناصر علمی-تخیلی به فرنچایز مخالف بودند. طبق کتاب "ساخت کامل ایندیانا جونز" نوشته جی. دبلیو. رینزلر، فیلمنامه بارها بازنویسی شد تا در نهایت همه با نسخه نهایی موافقت کردند.


اگرچه منتقدانی چون مت زولر سایتز از جسارت فیلم تقدیر کردند، اما بسیاری از هواداران احساس کردند که این تغییر ماهیت فرنچایز را از بین برده است. اسپیلبرگ از تصمیم دفاع کرد و وفاداری به لوکاس را دلیل خود دانست، اما نویسنده فیلمنامه دیوید کپ در پادکستی اعتراف کرد که "بیگانگان اشتباه بودند."


مرگ جان کانر — Terminator: Dark Fate (سرنوشت تاریک – ۲۰۱۹)


سری فیلم‌های ترمیناتور از سال ۱۹۹۱ و پس از موفقیت Judgment Day، روند نزولی به خود گرفت. آثار بعدی بدون حضور جیمز کامرون نتوانستند جادوی دو قسمت اول را تکرار کنند. با این حال، Terminator: Dark Fate تلاش کرد با بازگرداندن کامرون به‌عنوان خالق داستان و همچنین حضور لیندا همیلتون در نقش سارا کانر، نفس تازه‌ای به مجموعه بدهد.


اما فیلم با تصمیمی عجیب در همان دقایق ابتدایی، بسیاری از طرفداران را خشمگین کرد. در یک صحنه فلش‌بک به سال ۱۹۹۸، یک مدل T-800 با بازی آرنولد شوارتزنگر، سارا و پسرش جان کانر را در تعطیلات غافلگیر می‌کند و جان را به قتل می‌رساند. مرگی ناگهانی برای شخصیتی که محور اصلی دو فیلم اول بود.


این تصمیم از سوی طرفداران به‌عنوان نادیده گرفتن تمام تلاش‌ها و فداکاری‌های سارا کانر تلقی شد. ریچارد روپِر منتقد روزنامه شیکاگو سان‌تایمز، نحوه ساده و بی‌احساس مرگ جان را "زننده" خواند. ادوارد فرلانگ بازیگر نقش جان نیز اذعان داشت که از سرنوشت شخصیتش "دل‌شکسته" شده است.


درسی که سینمای جهان از این تجربه می‌گیرد آن است که احترام به میراث روایی یک مجموعه، برای جلب رضایت مخاطبان وفادار امری ضروری است.


اتهام سفیدشویی ⁠— Ghost in the Shell (شبح درون پوسته – ۲۰۱۷)


فیلم Ghost in the Shell محصول ۲۰۱۷، پیش از اکران با موجی از انتقادات روبه‌رو شد. این لایو اکشن اقتباسی از انیمه ژاپنی مشهور به همین نام است و انتخاب اسکارلت جوهانسون برای نقش اصلی – شخصیتی آسیایی با نام موتوکو کوساناگی – جنجال زیادی به همراه داشت. منتقدان این تصمیم را مصداق آشکار "سفیدشویی" (Whitewashing) در سینمای جهان دانستند.


برخلاف بازسازی‌هایی نظیر The Magnificent Seven که داستان ژاپنی را در بستری کاملاً آمریکایی بازآفرینی کردند، فیلم Ghost in the Shell نه‌تنها در فضای توکیو جریان دارد بلکه از لحاظ فرهنگی نیز وفادار به اثر اصلی است. با این وجود، سازندگان با صحنه‌ای بحث‌برانگیز تلاش کردند تا این انتخاب را توجیه کنند: فاش می‌شود که ذهن موتوکو کوساناگی در بدنی سفیدپوست و اندرویدی قرار گرفته است؛ به عبارتی، جوهانسون نقشی را ایفا می‌کند که در اصل هویت یک زن آسیایی را "تصاحب" کرده است.


واکنش‌ها به این تصمیم منفی بود. اسکارلت جوهانسون در واکنش گفت که هرگز نقشی را نمی‌پذیرد که فرصت بازیگری را از یک زن آسیایی بگیرد. اما این دفاعیه‌ها نتوانستند از بار منفی انتقادات بکاهند. این فیلم نمونه‌ای بارز از چالشی است که صنعت فیلم‌سازی هالیوود با آن مواجه است: مرز باریک میان جهانی‌سازی و پاک‌کردن هویت فرهنگی.


پایان‌بندی احساسی ⁠— A.I. Artificial Intelligence (هوش مصنوعی – ۲۰۰۱)


فیلم A.I. Artificial Intelligence یکی از خاص‌ترین پروژه‌های تاریخ سینمای علمی-تخیلی جهان به شمار می‌رود که با همکاری دو اسطوره، استیون اسپیلبرگ و استنلی کوبریک، شکل گرفت. کوبریک که به سبک سرد، فلسفی و اضطراب‌آور خود شناخته می‌شود، پیش از مرگش در سال ۱۹۹۹ توسعه این پروژه را آغاز کرده بود، اما در نهایت اسپیلبرگ فیلم را به اتمام رساند.


نکته‌ای که بیشترین جنجال را برانگیخت، پایان فیلم بود؛ جایی که موجوداتی فضایی با فناوری پیشرفته به زمین می‌رسند و اندروید کودک، دیوید (با بازی هیلی جوئل آزمنت) را برای تجربه یک روز دیگر با مادرش زنده می‌کنند. منتقدان زیادی این پایان را "اشک‌آلود و غیرکوبریکی" خواندند و آن را به سبک همیشگی اسپیلبرگ نسبت دادند.


اما یان واتسون، نویسنده فیلمنامه، اعلام کرد که پایان فیلم دقیقاً مطابق با خواسته‌ی کوبریک بوده و اسپیلبرگ آن را بدون هیچ‌گونه اغراق احساسی اجرا کرده است. در واقع، این پایان نه تنها شیرین نیست، بلکه تلخ و اندوهناک است؛ دیوید درمی‌یابد که منحصر به‌فرد نیست و با نفرینی از جنس جاودانگی رها شده است. حتی کن راسل، کارگردان آثار خشنی همچون The Devils، پس از دیدن پایان فیلم به گریه افتاده بود.


صحنه "ترکیدن سینه" ⁠— Alien (بیگانه – ۱۹۷۹)


فیلم Alien ساخته ریدلی اسکات، یکی از نمادین‌ترین آثار سینمای علمی-تخیلی است که به‌دلیل خشونت بصری و جو دلهره‌آورش به شهرت رسید. در میان تمام لحظات فراموش‌نشدنی فیلم، صحنه‌ی مشهور "Chestburster" یا "ترکیدن سینه" بیش از همه در ذهن مخاطبان حک شده است.


در این صحنه، موجودی بیگانه ناگهان از درون قفسه‌سینه شخصیت کین (با بازی جان هرت) بیرون می‌زند و دیگر اعضای سفینه نوسترومو را غرق در خون و وحشت می‌کند. نکته قابل‌توجه اینجاست که ریدلی اسکات برای واقعی‌تر شدن واکنش بازیگران، آنها را از جزئیات این صحنه مطلع نکرده بود. همین بی‌خبری باعث شد واکنش‌هایشان کاملاً واقعی و طبیعی به نظر برسد.


در کتاب The Making of Alien نوشته جی. دبلیو. وینزلر آمده که برخی تماشاگران در زمان اکران اولیه، از شدت شوک و تهوع سالن سینما را ترک کردند. با گذشت سال‌ها، این صحنه بارها مورد تجلیل، تقلید و حتی پارودی قرار گرفته است – از جمله در فیلم کمدی Spaceballs که بار دیگر جان هرت را برای بازآفرینی این لحظه به پرده سینما بازگرداند.


منبع: slashfilm.com