مستند "زمستان آهنین" که بحران زیست‌محیطی سال گذشته مغولستان را روایت می‌کند، زندگی دو جوان دامدار را در برابر سرمای شدید، برف سنگین و یخ‌زدگی‌های مرگبار به تصویر می‌کشد. فیلم با نگاهی دقیق به سختی‌های زندگی عشایری در این کشور و تلاش‌های این دو دامدار برای نجات ۱۰۰۰ اسب در طول چهار ماه، نه تنها زیبایی‌های طبیعی مغولستان بلکه واقعیت‌های تلخ زندگی در یک محیط تهدید‌شده را نمایش می‌دهد.
چارسو پرس: سال گذشته، مغولستان با بحران شدیدی به نام «زمستان آهنین» مواجه شد که سرمای شدید، برف سنگین و یخ‌زدگی‌های گسترده‌ای را به همراه داشت. این شرایط برای دامداران سنتی کشور فاجعه‌آمیز بود و بیش از هفت میلیون حیوان کشته شدند و هزاران نفر از مردم بی‌خانمان و فقیر شدند. این مستند حساس، این بحران انسانی را از طریق تجربیات دو جوان دامدار که مسئول نگهداری از ۱۰۰۰ اسب در طول چهار ماه هستند، مورد بررسی قرار می‌دهد و زیبایی و خشونت زندگی عشایری را که به طور فزاینده‌ای تحت تهدید قرار دارد، به نمایش می‌گذارد. این بینش فرهنگی، همراه با رویکرد غوطه‌ورانه‌اش، باید توجه بیشتری در فستیوال‌ها پس از نخستین نمایش آن در «Visions du Reel» جلب کند.

دوربین مسافری صمیمی و در عین حال غیر مداخله‌گر در این سفر باقی می‌ماند

ممکن است کار دامداری در خون باتبولد باشد، همانطور که پدرش مایل است به یاد بیاورد که خانواده‌اش برای نسل‌ها با اسب‌ها در دره تساخیر مغولستان کار کرده‌اند، اما این لزوماً مسیری نیست که او بخواهد دنبال کند. مانند بسیاری از جوانان مغولی، باتبولد به سوی شهر و زندگی راحت‌تر و متصل‌تر کشیده می‌شود. با این حال، او و دوستش تساغانا تصمیم می‌گیرند که وظیفه سخت نظارت بر مهاجرت زمستانی اسب‌های جامعه‌شان را بپذیرند تا منابع غذایی جدیدی برای حیوانات پیدا کنند و مراتع خانه را فرصتی برای بازسازی بیابند – سنتی باستانی که در سال‌های اخیر از بین رفته است.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


کارگردان، کاسیمیر برگرس (فیلم‌های Franklin و The Leunig Fragments)، سفر طولانی‌تری از استرالیا به منظور ساخت این فیلم کرده است. او از سوی روزنامه‌نگار ادوارد کاوانو و تولیدکنندگان بن گولاتا و مورگان رایت برای این موضوع دعوت شد. با این حال، پس از شش هفته فیلمبرداری با دامداران و سپس ویرایش فیلم به همراه کنی انگ، او به‌دقت به ریتم‌های خانواده (که توسط مستندساز مغولی و همکار تهیه‌کننده، اینبیش سنگمگا معرفی شده‌اند) و محیط شدید زندگی آنها پی می‌برد. باتبولد و تساغانا مسئولیت‌های خود را جدی می‌گیرند و با دقت دستورالعمل‌های مربوط به نحوه رفتار با اسب‌ها و ساختن «گر» (یورت) که در آن زندگی خواهند کرد، دنبال می‌کنند. اما باتبولد احساس می‌کند که نمی‌تواند از حواس‌پرتی‌های بیرونی دست بکشد و کاملاً در راه‌های دامداری غرق شود. «دلم برای فیسبوک تنگ شده است» او به شوخی می‌گوید. «ایده‌آل این است که بتوانیم با اسب‌ها زندگی کنیم و با دخترها صحبت کنیم.»

این تنش میان قدیم و جدید، بین پیش رفتن و نگه داشتن گذشته، اصل فیلم است. فیلمبردار، بنجامین برایان با لنزهای قدیمی و کمی فرسوده، به‌طور شگفت‌انگیزی چشم‌انداز کوهستان‌های بی‌زمان و افق‌های بی‌پایان را به تصویر می‌کشد و از نماهای پهبادی استفاده می‌کند که مردان و اسب‌ها را همچون مورچه‌هایی در برابر این پس‌زمینه وسیع نشان می‌دهد. موسیقی مختصر از لوک آلتمن عناصر سنتی را در خود دارد و از لحن‌های غم‌انگیز تا زمزمه‌های تیره‌تر تغییر می‌کند، در حالی که زمستان واقعاً شروع به آسیب رساندن می‌کند، حیوانات از دست می‌روند و انتخاب‌های باتبولد پیچیده‌تر می‌شود. این یک فرآیند آموزشی برای جوان است، یک غسل تعمید در آتش که ممکن است او را به سمت جهت مخالف سوق دهد.

بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


در طول فیلم، دوربین باقی می‌ماند که مسافری صمیمی اما غیر مداخله‌گر باشد. برگرس و تیمش به‌وضوح مراقب بوده‌اند که ریتم زندگی دامداران را با حضور خود تغییر ندهند. دوربین، «مگس روی دیوار» است که در درون «گر» به آنها اجازه می‌دهد که نودل بپزند و شوخی کنند. در میان دوندگی‌های وحشتناک که یک گرگ به گله حمله می‌کند، و در وسط طوفان برفی که جان چندین اسب را می‌گیرد، دوربین حضور دارد. برگرس در انتخاب لحظاتی که نشان می‌دهد و لحن کلی فیلم، به‌دقت مراقب بوده است که مسائل را رمانتیک نکرده و تنها حقیقت‌ها را نشان دهد. فیلم به وضوح بیان می‌کند که این دامداران تنها در حال انجام یک سفر کشف شخصی نیستند بلکه در تلاش هستند تا زندگی خود را تأمین کنند و همانطور که برای قرن‌ها انجام داده‌اند، در برابر تغییرات سیاسی و محیطی عظیم زندگی کنند.

«این یک تجربه ناب بوده است» باتبولد می‌گوید، وقتی اسب‌ها با صاحبانشان متحد می‌شوند و جامعه سال نو قمری را جشن می‌گیرد. این واقعاً در مورد «زمستان آهنین» صدق می‌کند – حتی اگر مقصد نهایی باتبولد و بسیاری دیگر مانند او هنوز مشخص نباشد.