آنچه این روزها درباره ساعدی خبرساز شده، نه یک واقعه بلکه محصول یک روند استبدادی مبتذل است.
تا روزي كه روي صحنه تئاتر مدرسه نرفته بودم از مدرسه وحشت داشتم. بازيها و دلبستگيهاي دوران كودكيام شبيه همسالانم نبود و ميتوانم بگويم بيآنكه متوجه باشم حقيقتا از تنهايي رنج ميبردم. در مدرسه شاگرد بدي نبودم اما وقتي براي اولين بار روي صحنه رفتم، محل اجراي نمايش برايم به معبد تبديل شد. كشف 10 سالگيام يعني «خيمه شب بازي» و «مبارك» كه تمام اين سالها عشقم را نثارش كردهام جهان من را به كلي دگرگون كرد.
يك كليت پر تعدادي فقط به كسب سود گيشه فكر ميكنند و اينكه در تئاتر چه اتفاقي ميافتد برايشان اهميت ندارد. بياييد از دولت و شهرداري عبور كنيم، چرا؟ به اين دليل كه تجربه نشان داده هر زمان دولت و شهرداري راسا نسبت به برنامهريزي فرهنگي و هنري اقدام كردهاند با خروجي مناسبي مواجه نشدهايم.
بهزاد صدیقی با نگاهی به نقاط قوت و ضعف جشنوارههای تئاتر کشور، میگوید بسیاری از جشنوارههای تئاتر کشور تاکنون جریانساز نبودهاند و همچنین وجود تدوین آییننامه، افزایش بودجه و ایجاد دبیرخانه دائمی را از نیازهای جشنوارههای تئاتری میخواند.
من هميشه به نظارت رضاييراد اعتقاد دارم و وقتي بگويد: «اين نيست» قبول ميكنم. اسماعيل شنگله در آموزشگاه سمندريان كلاسهاي تحليل نقش و نمايشنامه داشت و هميشه ميگفت: «اگر بازيگر بگويد در نقش فرو رفته، دروغ گفته است يا اگر اينطور باشد بازيگر نقش اتللو بايد هر شب روي صحنه دزدمونا را بكشد!» پس در ۵۰ شب اجرا بايد ۵۰ بازيگر دزدمونا داشته باشيم. البته من اين نظريات را زير سوال نميبرم ولي در نقش فرو رفتن را زير سوال ميبرم.
من براي دوستداشتن کسي کار نميکنم. آدمها ميتوانند تئاتري را دوست نداشته باشند، اما نميتوانند منکر اين بشوند که براي خشت به خشت آن زحمت و فکر شده و در هر صورت حتي اگر آن را نپسندند با آن وارد ديالوگ ميشوند.
کارگردان و دراماتورژ نمایش مگس معتقدند وضعیت دراماتورژی تئاتر در ایران عجیب است و عموماً دراماتورژیها در مسیر خطایی به سر میبرند.
بازيگراني در ايران هستند كه اعتقاد دارند به شيوه استانيسلاوسكي و برشت و استانيفسكي كار ميكنند و بايد بگويم كه تمام اين صحبتها معطوف به تئوري است، بازيگري عمل است نه تئوري. اصلا بازيگري كه روي صحنه فكر بكند، بازيگر نيست.
ه نظر ميرسد كه تئاتر ايران به سوي عوامگرايي رفته است. شايد گسترش سالنهاي خصوصي باعث سريدوزيها و نمايشهاي بريده و منقطع شده است. جالب است برخي تحت عنوان چهره و لاكچري وارد عرصه تئاتر شدند. اين اتفاق لطمات جدي به بدنه تئاتر زده است. آثار اين اجراهاي فستفودي و تند و تند را آرام آرام شاهد هستيم. سالنداري نيازمند دانش و شناخت است. بايد مخاطب را بشناسيد و برنامهريزي داشته باشيد. از طرف ديگر، سالنهاي پرمايهتر هم به جايگاه تئاتريان و تاريخ تئاتر توجه نكردند. آنان به گيشه و تجارت فكر كردند.
کیومرث مرادی که نمایش «مرغ دریایی من» را روی صحنه دارد درباره اقتباس از چخوف و دغدغه هایش در این نمایش صحبت کرد.
قطبالدین صادقی معتقد است: اقتباس ما از ادبیات و متون کهن، باید مصداق امروزی هم داشته باشد و دور از دغدغههای و فضاهای فکری ما نباشد.
پیام دهکردی از چرایی و چگونگی پذیرش نقش مایکل هاشمیان در سریالگاندو و بازی در نمایش جنایات و مکافات همینطور وضعیت این روزهای تلویزیون و تئاتر میگوید.
نغمه ثمینی میگوید: مهمترین بخش «جنگها و بدنها»، آن بخشی است که از جنگ میگوید. چون آن حقیقیترین و صادقانهترین بخش کتاب است و یک مولف در میان صدها آدمی که روی زمین زندگی میکند ترس خودش را از یک جنگ قریبالوقوع و محتمل بیان میکند.
«وقتی از فرانسه برگشتم مهدی هاشمی مرا به بهرام بیضایی معرفی کرد. فکر میکردم او در مقایسه با ایدهآلهای من، آدم بزرگی نیست، به همین علت گفتم دوست ندارم با یک آدم معمولی کارم را شروع کنم. بعد از آن بارها گفتم فکر میکردم «مرگ یزدگرد» ضعیفترین کار رزومه من خواهد بود اما الان بعد از ۴۰ سال درخشانترین کار من است. جالب این است که آن را با اکراه قبول کرده بودم و اگر اصرار مهدی هاشمی نبود احتمالاً در آن بازی نمیکردم.»
در «لانچر ۵» به نويسندگي و كارگرداني مسعود صرامي و پويا سعيدي، شاهد داستاني از چند قتل هستيم كه در يك پادگان رخ ميدهد و سروان شايگان (امير نوروزي) در مقام بازرس پادگان به جستوجوي راز قتلهاست. البته نويسندگان اين نمايش از تركيب ژانرها استفاده كردهاند و شاهد لحن كمدي و يك داستان پرالتهاب تجاوز و انتقام هم هستيم.
بهشدت دوست دارم مؤلف باشم و امضاي خودم را داشته باشم. طوري كه هركس به تماشاي نمايشم آمد، بدون ديدن بروشور بفهمد اين نمايش كار من است. افق گستردهاي را برای اين هدف ترسيم كردم و قطعا پرترههايي قويتر روي صحنه خواهم آورد. اميدوارم فرهنگ تئاترديدن بالا برود و تماشاگر بهدنبال تئاتري باشد كه انديشه منتقل ميكند، نه تئاتري كه صرفا بازيگر معروف دارد يا او را ميخنداند!
حسین پارسائی نماییش مولن روژ را کمدی میداند که در زیرلایههای آن میتوان تراژدی مشکلات اخلاقی امروز جامعه ایرانی را دید.
حمید تبریزی گفت: ساعدی اصلا در پی تجدید چاپ آثارش نبود و فقط نوشتن برایش مهم بود و هر جا که میشد نوشتههایش را منتشر میکرد. به نظر میرسد که هر روزنامه و مجلهای که از او مطلب میخواسته، با آنها همکاری میکرده و پیشنهادشان را رد نمیکرده است.
من بيشتر اوقات با قطار سفر ميكنم. صداي قطار و ريتم آن در گوشم موج ميزند. اگر دقت كنيد در شروع كار يك كندي عجيب و غريبي وجود دارد. انگار قطاري به سختي در حال آغاز حركت است. البته گاهي اوقات حوصله تماشاگر هم سر ميرود. با اين حال، ريتم و تمپو به يك باره سرعت بالايي پيدا ميكند. اجراي نمايش «اين يك كنفرانس از شكست ماست» بر اساس ريتم قطار است.
بارا زیگفوس دوتیر (طراح حرکت و کارگردان ایسلندی) بر ضرورت حمایت دولتها از تئاتر از طریق اختصاص بودجه به متخصصان هنری و هنرگردانها تاکید کرده و میگوید: قابلیتی در ایران هست که اصلا نباید آن را دستکم بگیرید آنهم اینکه بتوانید تئاتری را سی شب پشت سر هم اجرا کنید. ما در اروپا نمیتوانیم این کار را انجام دهیم چون برای سی شب متوالی تماشاگر نخواهیم داشت و حتی بزرگترین کارگردانان تئاتر در اروپا هرگز نمیتوانند به این فکر کنند که سی شب پشتسر هم تئاتری را اجرا کنند.
کارگردان جوان تئاتر پس از تجربه نمایشی درباره اوتیسم، از اهمیت ژانر وحشت و علاقهاش به تولید نمایشی در این حوزه میگوید