نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
افخمي بعد از عروس نشان داد كه موفقيتش در كارگرداني اين فيلم تصادفي نبوده است. چه در شوكران و چه در جهانپهلوان تختي. آنچه به نظر ميرسد نقطه قوت اين دو فيلم محسوب ميشود، فيلمبرداري و دكوپاژ آنهاست.
اينكه چهرههاي بازيگران زن سينماي ايران تا قبل از آن نبايد خيلي زيبا ميبودند، نبايد چيزي به اسم سلبريتي در سينماي ايران وجود ميداشت، نبايد نوع قصهها به سمت سينمايي ميرفت كه به قولي خطكشي شده باشد و چهرهها عصاقورت داده شده باشند. اساسا اتفاق «عروس» باعث شد سينماي ايران بعد از انقلاب به بعد و قبل از فيلم «عروس» به لحاظ مضموني، تصويري و ارايه شخصيتهاي سينمايي تقسيم شود.
تیم بازیگری این فیلم نتوانستهاند به خوبی نقش آفرینی کنند و در سکانسهایی، آنچنان اگزجره بازی میکنند که بر خلاف کاسنپت، تماشاگر را به خنده وامیدارد. بیشک بازیگردانی و تنظیم حس و روابط بازیگران در مقابل دوربین جزو وظایف کارگردان است؛ اما این توانایی نسبت مستقیمی با بضاعت حرفهای بازیگران نیز دارد و نمیتوان از هر بازیگر توقع داشت در حد مارلون براندو بازی کند!
فیلمهایی هستند که اثربخشی خود را نه در میزان خشونت جاری در اثر، بلکه در ترسیم وضعیتی وحشتناک میگیرند که ناشی از روابط قدرت میان انسانها از اعصار گذشته تا به امروز است.
«حوا، مریم، عایشه»، با اشباعشدن موضوعِ فیلم از لحنی که بیشتر متأثر از آموختههای کارگردان از هنر سینما و تحصیلات آکادمیک اوست، شخصیتهای فیلم را وادار به نوعی اعتراف در برابر دوربین میکند. اعترافی که هرچند رنگولعابی سینمایی دارد و در برخی موارد چشمگیر است، اما مانع از مواجهه مخاطب با خواسته اصلی شخصیتها میشود.
«ائو» فیلمی است که بیش از محتوا، فرمش در ذهن میماند. فرمی که در شروع و در ادامه شامل چند پلانسکانس بلند و با ریتمی نسبتا تند میشود که ضمن تداوم حس صحنهها، به مخاطب این امکان را میدهد تا از نزدیک، کنشها و واکنشهای شخصیتهای فیلم را دنبال کند.
آلتمن با ردكردن دو قرائت رايج از ژانر كه يكـي تنهـا بـر ویژگیهای محتوايی تأكيد ميكرد و ديگـري فقط بـر جنبههای ساختاری، به بازتعریفی التقاطی از ژانر رسيد.
این فیلم که به ژانر علمی تخیلی وحشتناک تعلق دارد در طول یک ساعت و نیم زمان داستان به خوبی ذهن مخاطب را درگیر خود میکند،نقش اصلی این اثر را ایوان مساگوئه (مسگیو) در قالب کاراکتر گورنگ عهدهدار است.
افزوده شدن نام «لیل میکوئلا» اینفلوئنسر مجازی اینستاگرام به فهرست بازیگران یک آژانس استعدادیابی مطرح در هالیوود، این فرضیه را مطرح کرده است که بازیگران کامپیوتری روزی ستارههای سینما را خانهنشین خواهند کرد.
شهبازي همچنان ميكوشد تا با اجرايي مبتني بر سهولت و گريز از توليد دستوپاگير كار كند، درست نقطه مقابل «انگل» كه مبتني است بر يك اجراي دقيق و اتفاقا پرطمطراق. پس «طلا» در بهترين شكل، فيلمي محلي باقي ميماند كه تنها ميكوشد، قصهاش را تا حد ممكن سرراست تعريف و در ازايش جزييات مضموني را قرباني شكل توليد كند.
روزي روزگاري مرحوم هوشنگ كاووسي (منتقد قديمي سينما) درباره فيلم قيصر با تحقير و كنايه گفته بود؛ فيلمفارسي است! كيميايي هم در جواب او گفته بود تخمههايي كه تماشاگران من سر فيلم قيصر شكستند، بيشتر از فروش كل كارهاي تو بوده است. شايد اين جمله از نظر تاريخي نكتهاي را يادآوري كند، اما قطعا چيزي به كيميايي يا فيلم «قيصر» اضافه نكرده است. «ديدهبان» حاتميكياي اصيل ما، بهخاطر اين سرپاست كه از جنس سينما است يا «خاكستر سبز» كه من خيلي دوستش دارم، فيلمي است قابل تحليل و ارزشمند و رو به جلويي كه حقيقتي را براي تماشاگرش فراهم آورده.
در اين سالها و بهخصوص پس از سريال نسبتا موفق شهرزاد (كه موفقيت آن هم زير سايه پرونده مالي تهيهكنندگانش قرار ميگيرد) شاهد تولد سريال، شو و مسابقات متعددي در شبكه نمايش خانگي بودهايم. اين سريالها كه در موفقترين حالت، در حدي متوسط ارايه شدهاند، از ضعفهاي مشتركي رنج ميبرند. در اين يادداشت سعي شده با نگاهي جامع به آن دسته از اين سريالها كه بيشتر ديده شدهاند، نقاط ضعف مشتركشان بررسي شود تا شايد بتوان با يك نگاه اجمالي، متوجه شد كه موفقيت اين سريالها بيش از اينكه ماحصلِ كيفيتشان باشد، ماحصل نبود رقباي جدي است.
اين فيلمها فقط يك جمله در تيتراژ كم دارند و اگر پيش از آغاز بر سياهي نوشته ميشد:«هر چه كني به خود كني، گر همه نيك و بد كني» لااقل تكليف تماشاگر با اثر معلوم ميشد و در مرز بين بدويت ملموس و روشنفكري نامحسوس برآمده از مطبوعات گير نميكرد.
باورش سخت بود که پژمان جمشیدی با پیشینه فوتبالیاش، چنین بازی تحسین برانگیزی ارائه دهد و از نقش به معنی واقعی کلمه یک شخصیت درست و حسابی بسازد. من نمی دانم نقش کارگردان در هدایت جمشیدی تا چه اندازه بوده است؛ اما نتیجه به طرزی فراموش نشدنی زیباست.
می دانیم که آداب پیری را بلد نیستید. می دانیم که آداب روشنفکری را بلد نیستید. حتی آداب «عاشق سینما بودن» را هم بلد نیستید.
«طلا» آخرین ساختۀ پرویز شهبازی که به تازگی اکران اینترنتی خود را آغاز کرده، فیلمی است که خوب شروع میکند و مهمتر از آن خوب به پایان میرسد؛ فیلم طلا بهخوبی شیوۀ ناخوشایند پایان باز را که این روزها به یک مد هنری در فیلمسازی بدل شده است، میشکند.
با دیدن یک دوجین بازیگران مطرح سینما در «همگناه»، مبادا انتظارات عجیبی پیدا کرده و فکر کنید خبری شده است؛ خیر! درب سریالهای ساخته شده در شبکه نمایش خانگی همچنان بر همان پاشنه قدیمی میچرخد!
مستند «همه نیمه من» به کارگردانی مهدی موسویبرزکی را میتوان یکی از خاصترین اشکال مستند پرتره دانست که دست به یک چهرهنگاری جنسیتی- اجتماعی میزند و در واقع هویت جنسی دوگانه را در نسبت با فردیت و هویت اجتماعی شخصیتهای خود واکاوی و بازنمایی میکند.
شکوه بازیگری فطری بود، حسابوکتاب نمیکرد که حالا این بروک است و آن دیگری اسماعیل خلج.
سريال زيرخاکي ميتواند نقطه عطفي براي بازيگرانش محسوب شود؛ ازجمله پژمان جمشيدي که توانمندياش را در بازيهاي کميک و طنازيهاي فردي بار ديگر اثبات کرده و هادي حجازيفر که بخش ديگري از توانايي و تنوع در بازيگرياش را با ايفاي دو نقش به رخ کشيده يا ژاله صامتي که پس از سالها بار ديگر در کانون توجه مخاطبان قرار گرفته