نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
با فیلمهای کیارستمی کاوش و نمایش واقعیت به بالاترین مرتبه رسید؛ اما هنر بنیادین او در این بود که واقعیت را به دستمایه شعر بدل کرد و به سینمادوستان نشان داد که تصویر چه ساده و روان به زبان شعر سخن میگوید.
پانتهآ پناهیها همانند بسیاری دیگر از بازیگرانِ استخواندار و حرفهای، ابتدا در تئاتر درخشید. او البته در کنار تئاتر بهعنوان منشی صحنه و دستیار کارگردان نیز در پروژههای سینمایی حضور داشت. حضور او بهعنوان بازیگر نقشهای مکمل سینما به نسبت پیشینه فعالیتهای هنریاش دیر اتفاق افتاد.
شخصيت «سنانِ» فيلم نوري بيگله جيلان قرابت بسياري با نسل دهه شصتي ايران دارد، همان نسلي كه از سرزمينهاي تاريخي پايش به دانشگاه گشوده ميشد و در برابر آزاديهايي از جنس دوم خرداد، ميخواست بدل به فرهيختهترين موجود روي زمين شود. مدام فلسفه ميخواند و براي برتري جستن بر همنسلان خويش هر چيزي را زير سوال ميبرد.
«من بدنم را گم كردهام»، پر از اشارات و موتيفهاي سحرآميز است، مرور خاطرات به ظاهر بياهميت اما قدرتمند و تاثيرگذار در كودكي كه در روح هر يك از ما ثبت شده است. سفري كه از بيرون به درون و با جبر و رنج آغاز ميشود، تحولي براي كشف دوباره خويشتن و درك عميقتر مزه زندگي و عشق.
«طلا» آخرین ساخته سینمایی پرویز شهبازی از جمله فیلمهایی است که دو سال از ساخت آن میگذرد اما طی این مدت نتوانست راه به اکران عمومی ببرد که احتمالا موضوع حساس و حواشی احتمالی آن دلیل آن بوده است. با این حال قرار است از این هفته روانه نمایش آنلاین شود.
چند سالی است که راههای خودنمایی، حتا خودنمایی مفرط و پولساز، خیلی پیچیده نیست و به لوازم زیادی نیاز ندارد. مواد لازم: اعتماد به نفس کافی و جسارت + زرنگی و بعضا بدجنسی + یک دستگاه تلفن همراه.
کیوان امجدیان روزنامهنگار و منتقد سینما با اشاره به بلاتکلیفی پروژههای سینمایی و شبکه نمایش خانگی که به دلیل کرونا تعطیل شده بودند، به انتقاد از انفعال مدیریت سینما در این زمینه پرداخت.
کلاهش را برعکس روی سرش گذاشته و سرمست با دوستانش در پارک قدم میزند. چشمش به یک پاکبان میافتد و با خنده میگوید: «لباسمو با رفیقم ست کردم!» وقتی پاکبان خسته به او میگوید «برو»، با صدای بلند میخندد و به دوستانش میگوید «فقط مونده این به من بگه برو»!
تماشای فیلمها با اکران خانگی، بیشباهت به کتابخواندن نیست که میتوان در آرامش و با فراغ خاطر، جملهها را چند بار خواند، در متن تعمق کرد و احتمالا ادامه خواندن را به فرصتی دیگر موکول کرد.
خروج ابراهیم حاتمی کیا از ضعیف ترین آثار کارنامه فیلمسازی وی به شمار می آید که اگر حضور فراموش نشدنی فرامرز قریبیان در فیلم نبود شاید می توانست سقوط وی نیز لقب گیرد!
شاید جالب باشد بدانید بیشترین قاچاق فیلم در هند صورت میگیرد و در چین که جایگاه دوم را دارد، نصف هند این کار انجام میشود. رتبه سوم نیز به ایالات متحده آمریکا اختصاص دارد.
پدرسالار به عنوان نمونه آثار موفق در کارنامه نوشتاری محلوجیان و کارگردانش زنده یاد خواجویی، برگرفته از نگاه اجتماعی در حال پوست اندازی سالهایی روی آنتن رفت که شاید پدرسالاری یا مرد سالاری در انتهای راه طولانی اش به سر میبرد.
بحران کرونا از اسفند ماه سال گذشته وارد کشور شد و به طور کلی تمامی فعالیتهای فرهنگی و هنری از جمله تئاتر، سینما و موسیقی را تحت الشعاع خود قرار داد. اتفاقی که اذعان بسیاری از هنرمندان تاثیری طولانی مدت بر بدنه فرهنگی هنری کشور خواهد داشت.
شاید آقاخانی این سالها به اندازه برخی هم دوره هایش بر سر زبانها نبود چه که بی حاشیه کار کردن، چنین پیامدهایی هم دارد و در دورهمی های ثابت این سالها حضور نداشت، ولی مزد تلاش شائبه اش را زمانی میگیرد که خنده هایی که بر لبان مخاطب می نشاند؛ ماندگاری اش چه بسا افزونتر و جاودانه تر است.
ثقفی در «روسی» عشق و حسرت را با خشم و انتقام گره میزند و با یک رویکرد فرمالیستی و وسترنگونه از خاک و باد و باران، برای قهرمانانش جهانی آخرالزمانی پدید میآورد. اینبار قصه نخنما و تکراری تجاوز و انتقام و عشقهای نافرجام، در دایرهای از فضاسازی، رمزپردازی و با اغراق در بدن و بیان بازیگران روایت میشود.
جدایی فیلمی است که هر شخصیت مهمش تلاش میکند با وجود محدودیتهای مشابه، زندگی خوبی داشته باشد. این نگرش آنها را به ناهماهنگی و محضر قاضی میکشاند؛ چون احساس انسانی قانونبردار نیست. فیلم به شکلی مستقیم و غیرمعمول تماشاچی را درگیر میکند؛ زیرا گرچه میتوانیم منطق ورای تصمیمهای هرکس را ببینیم، ولی احساس ما شاید با آنها موافق نباشد.
مهمترین کاربرد فیلم «مردهها نمیمیرند»، این است که منتقدان سینمایی را بهسرعت از خود متنفر میکند؛ سینمادوستانی که توقع دیدن صحنههای جذاب «گوست داگ» یا لذتبردن از آشنایی با شخصیتهای نایاب «مرد مرده» را دارند و حالا با دیدن این فیلم، نمره منفی را در کارنامه فیلمسازی جارموش ثبت میکنند.
فیلم «جودی» سقوط تراژیک و فروپاشی یک استعداد بیبدیل را به نمایش میگذارد که در 47سالگی، شش ماه پس از کنسرتهای لندن در تنهایی تراژیک و طردشدگی ژرف بر اثر اوردوز و سوءمصرف باربیتورات و مواد مخدر، در حمام خانه خود در لندن، جهان هستی را بدرود گفت.
رویکرد فیلم این برداشت را برای من ایجاد میکند که مخاطبین زیادی فیلم را پرترهای نه از طرح برگزیت کهنه احمقانه؛ بلکه از مشکلات مردم در حبابی از لندن میبینند. آیا کارگردان چنین قصدی داشته است؟ من نمیدانم؛ اما میتوانم بگویم که اتحادیه اروپا جایی است که به حقوق کارگران بها میدهد و خارج از آن جایی است که مردم باید بیشتر و با بدبینی، ستم بیشتر، انزوای اقتصادی بیشتر و به صورت استثمار شده کار کنند. این فیلم درخشان ذهن را بسیار درگیر میکند.
سينماي كن لوچ شايد در نظر بسياري خيلي دور از سينما به معناي تخيلورزي و بيان هنرمندانه باشد، اما به اصليترين نياز يك انسان كه همانا تلاش براي ادامه زندگي است، ميپردازد. كافي است صحنه پاياني متاسفيم جا ماندي را با خود مرور كنيم تا عمق درد و رنج يك انسان درمانده و زخمي را در منطق خشك زندگي مدرن و صدالبته سيستم سرمايهداري دريابيم.